نازلی دانشخواه·۲ سال پیشوقتي قورباغه ابوعطا مي خواندهمین که هر روز بروی و بیایی مکث کنی وسط اتاق به منتظران روی میز نگاه کنی بعد بیفتی روی تخت و بمیری تا فردا صبح که دوباره تورابکشند
نازلی دانشخواه·۲ سال پیشآبی ِلاجوردي بشقاب هاهزارهزار سال أست كه سوگ سياوش أست و فقط زنان در اين سوگ،"پرِسياوشان" دَم مي كنند و نوشانوش در سوگ دل هايشان تا ابد،بردخترانشان نگرانند
نازلی دانشخواه·۲ سال پیشمطرب مهتاب رواتاق خالی بود، نگاه کردم قبرهای پشت پنجره جور غریبی بودند انگار از کتاب در آمده بودند!!
نازلی دانشخواه·۲ سال پیشیک لیوان یخ بهشت ِرجبامروز در خلوت ِخمود و گرم ِجمعه شرجي تابستان، رفتيم تا دوري در شهر بزنيم ، از ساغريسازان سر در آوردم، بدون هيچ مكثي نگه داشتم و ...
نازلی دانشخواه·۳ سال پیشزندگي كن در آخر اسفندبا هر آهنگي كه دوست داريد برانيد مسير دلپذير تر از مقصد است
نازلی دانشخواه·۳ سال پیشآينه ما حرف نمي زندشبهاي شرجي رشت ، تا انتهاي انزجار تورا به چسبناكي ملحفه و دست و پا ميرساند،كولرهاي گازي عاملانِ سردردهاي ممتد ، اما خشك و خنك و نجات دهنده…
نازلی دانشخواه·۳ سال پیشانگار که یخ در ظهر تابستانانگار در تنم برگ های فراوانی از درون درحال رشدند یک جور رویش آهسته که گاهی عجیب ترین حس دنیا را بر می انگیزد درست مثل وقتی که در آب پریدم
نازلی دانشخواه·۳ سال پیشآن درخت دودکش زمین بودكلمه هام پلنگ شدن،روياي ماه افتاده به سرشون!!زندگي رو خبر مي كنم بياد با هم بريم زير سقف آسمون مرگ رو مسخره كنيم!!
نازلی دانشخواه·۳ سال پیشبيرون از ماشين هوا خاكستري بودبا تمام تنهايي در ماشينم نشسته ام، ساعت سي دقيقه از هفت صبح گذشت ، قفل فرمان را ميزنم، قفل در را ميزنم ، به دلم قفل ميزنم، وارد اداره ميشوم
نازلی دانشخواه·۳ سال پیشرنج ذات عجیبی داردمن درک ِعمیقِ لایه های تحمل و قول و اراده را یکجا در درون کشیده ام و از کودکی ،ناگهان، به شوریده سری ِکهن ِآدمی افتادم.