روکورا اوکجیما یک کارمند ساده که زندگی کسل کننده و یکنواخت داره، تا بالاخره بهش یک شانس داده میشه تا زندگیش رو با یک مسافرت به جنوب شرقی آسیا تغییر بده. سفر کاریش موقعی که توسط گروه مزدوری به نام مرداب سیاه گرفته میشه به پایان میرسه. مرداب سیاه قصد داره از اوکجیما به عنوان گروگان برای معامله استفاده کنه رئیس اوکجیما ترجیح میده اون رو رها کنه تا پای معامله بیاد. اوکجیما که بهش خیانت شده تصمیم میگیره به گروه مرداب سیاه بپیونده. و حالا باید با شرایط جدیدش سریعا کنار بیاد.
« اگه زیادی به زندگی بچسبی، زندگیت رو در ترس از مرگ میگذرونی و این ترس باعث میشه تا تصمیمهای احمقانه بگیری» – روی