نگار نیکو
نگار نیکو
خواندن ۷ دقیقه·۱۰ ماه پیش

Polyamory Manifesto


عشق به یک نفر -ولو عشق به خدا- وحشی‌گری‌ست. زیرا بهای این عشق، زیان دیگران است.

- نیچه

آنچه معادل فارسی‌اش را «چندمهری» خوانده‌اند، در واقع گونه‌ای از روابط آزاد -open relationship- هاست. بسیاری معتقدند ایده‌ی پیدایش چنین روابطی از آنجا آمد که انسان‌های امروزی از پذیرش تمام و کمال یکدیگر سر باز زدند و نخواستند مسئولیت یک رابطه را بپذیرند. این ایده آنجا قد کشید که در جهان سرمایه‌داری، انسان‌ها هم مصرفی شدند و روابط حکم سرگرمی و وقت‌گذرانی گرفت.

اما آیا مسئله همین است؟

از دل هر گناه نخستین است که یک فضیلت نخستین سر بر می‌کشد.
از دل هر گناه نخستین است که یک فضیلت نخستین سر بر می‌کشد.

- عشق | محدودیت، مشغولیت، غفلت، نفرت

«آنچه عشق می‌نامیدش، تبعید است».

- بکت

عشق شوری‌ست که تابع غرایز شخصی و تاریخی پیش می‌رود؛ تاریخی که روان ما یا درگذشتگانمان سپری کرده‌اند. تابع نیاز و تمنای ناخودآگاه است. الگویی دست‌نخورده از آنچه در طول جنینی و کودکی خود یافته‌اید. عشقی که بر شما حادث می‌شود، اغلب با همان نسبت‌ و کیفیتی روی می‌دهد که گذشته و ناخودآگاه شما رقم زده‌اند. بنابراین عشق پدیده‌ای‌ست نه چندان انتخابی و تصادفی! این معنا از عشق اساس و درون‌مایه‌ای جنسی و فریبنده‌ دارد. اغلب خودخواهانه است. گمان می‌کنید از فرط شدت احساساتتان، معشوق به چیزی ملزم خواهد شد. درگیری و درماندگی، در این معنای عشق، بسیار بالاست. احساسات شدیدی را از سر و تن می‌گذرانید. آن‌ها به مرور، پس از فتح و ارضای جنسی و روانی، چون اثر الکل از بین می‌روند. انتظارات و اوهامات اما باقی می‌مانند.

- عاقبت | مالکیت، حسادت، اسارت

ایده‌ی چنین عشقی -گرچه شورانگیز و بیخودکننده است و می‌تواند معطوف به لحظات کشف و شهود گردد- اما مثبت نیست؛ زیرا امری که انتظار می‌رفت مثبت باشد، بنا بر افراط و شدتش، به تولید احساساتی منفی و برخوردهایی غیرمنطقی می‌انجامد. ایجاد توقع برای سرکوب امیال بدیهی، تقدم دیگری بر خود، سرگرم شدن با حواشی رابطه و به بند کشیده شدگی نمونه‌هایی از این وضعیت‌ها هستند.

- بازیچه‌ی طبیعت

به‌هرحال همیشه باید این نکته را در نظر گرفت که عشق شاید چیزی نیست بیش از جنون طبیعت برای تثبیت و تکثیر خودش. این فریب دلخواه در انسان نهاده شده بلکه باقی بماند و باقی بگذارد. میلی که گویی رحم بی‌رحمانه‌ی طبیعت است برای حفظ وجود آدمی (اگر وجود داشتن را مثبت در نظر بگیریم).

شاید بپرسید چه کسی بازیچه‌ی طبیعت نیست؟ و مگر اصلا می‌شود بازیچه‌اش نبود؟ و اگر چندمهری بستر مناسبی برای بقا ایجاد نکند، طبیعت چه حربه‌ای از آستینش بیرون می‌کشد؟ در پاسخ باید بگویم عشق را می‌توان طور دیگری زیست و تجربه کرد. و برای بقا یافتن هم آگاهانه عمل کردن، از سوار شدن بر موج‌های طبیعت بهتر و سازنده‌تر است.

- دست‌مایه‌ی حکومت

هر شکلی از نظم همواره برای قدرت‌ها جذاب بوده است. آن‌ها یا از نظم‌های موجود استفاده می‌کنند یا درحال یکدست کردن و ایجاد نظمی نوین هستند تا نظام خود را تحکم بخشند. نظم طبیعت هم البته به قدرت‌ها این مجال را می‌دهد تا سلطه‌ی بیشتری بر جوامع داشته باشند. ارزش ساختن از تعهد در تک‌مهرها، میزان حساسیت‌ها و درگیری‌ها را به غایت خود می‌رساند. آزادگی، وارستگی، آهستگی، فراغ و فردیت انسان کاملا تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد. آنچه قدرت‌ها همواره خواسته‌اند، محدود کردن و مشغول کردن جوامع تحت ایدئولوژی‌های گوناگون و به هر نحو و بهانه‌ای بوده است. تک‌مهری - با درگیری‌ها و دغدغه‌هایی که از پس خود می‌آورد- این بستر را فراهم می‌کند. سپس خانواده اهمیت می‌یابد (نه یکایک افراد). گمان می‌کنید منافع جمع مطرح می‌شود؛ اما جمعی به تعداد یک خانواده. سپس هر کس به تأمین منافع خانواده‌ی خود می‌اندیشد. مبارزه برای ارزش‌های دیگر محقر شمرده می‌شود و این‌گونه فردیت فدا می‌شود. قدرت‌ها با صحه گذاشتن بر تشکیل خانواده‌های تک‌مهری و تشویق این سبک از زندگی هر مطالبه و خطری را از جانب توده‌ها دفع می‌کنند و توده را -با متوقف کردن در چنین دغدغه‌هایی- به گمراهی می‌کشانند. بدین‌ترتیب، بسیاری از چیزها از دایره‌ی توجه توده خارج می‌گردد.

چندمهری؛ زاده‌ی شکست‌های عشقی یا برداشتی عاشقانه از واقعیت شکست‌ها؟

چندمهرها عشق را طور دیگری تعریف می‌کنند تا به این مضحکه پایان دهند. عشق به تعریف چندمهری عبارت است از: مهرورزی بی‌قید و شرط، بدون سرکوب هیچ‌یک از امیال، بدون ضایع کردن وارستگی و آزادگی انسان، ارزش قائل شدن برای کسی که دوستش داری و میل قلبی‌ات برای برآورد کردن شادی‌ و رضایتش (در کنار خودت یا دیگری). بدین ترتیب، ارتباط روحی قوی‌ای که بین شما و پارتنرهایتان شکل می‌گیرد، به رشد و آگاهی می‌انجامد. شناخت و تجربه‌های زیستی ارزشمندی می‌تواند از دل این روابط به‌دست آید. مهم این است که فضای امن و راحتی داشته باشید، از تملک‌طلبی دست بکشید و حقوق بدیهی و غریزی یکدیگر را زیرسؤال نبرید. خیانت در این شکل از رابطه، همان پرهیز از گفتگوی صادقانه است. همدلی و درک متقابل حائز اهمیت است. فروپاشی زمانی صورت می‌گیرد که فضای امنیت مورد تردید قرار گیرد و صداقت و صمیمیت جای خود را به سکوت و سردی بدهد. این اصل تفاوت چندانی با اصل تک‌مهرها ندارد. نکته این‌جاست که در چندمهری همه‌چیز بر دو اصل صداقت و اعتماد استوار است. چراکه اساسا این نوع از رابطه، از حقیقت‌خواهی خاستگاه یافته است.

احساسی‌گری یا منطق‌گرایی؟ بازگشت به توحش یا خیز برداشتن به نفع تمدن؟

چندمهری حقیقت و راستی‌ست. اغلب دیگری‌ای یافت می‌شود، دست‌کم به اندازه‌ی ما زیبا، دانا و توانا، که شایسته‌ی دوست داشته شدن است. هر عشقی معنا و ارزشی به خصوص دارد. آدم‌ها اغلب در این مورد به خود یا پارتنرشان دروغ می‌گویند. درحالی که مهرورزی به فردی دیگر، ممانعتی برای مهرورزی به فرد قبلی ایجاد نمی‌کند. این محدود کردن عاطفه و میل است که ملال می‌آورد.

ایده‌ی چندمهری از آن‌جا شکل می‌گیرد که به‌جای انکار بعد جنسی دیگری، ملامت، محرومیت و محدودیت، به پذیرش دیگری می‌اندیشیم. به پذیرش انسان می‌اندیشیم و عشق را با ارزش‌هایی دیگر تعریف می‌کنیم.

مبارزه‌ی هدف چندپارتنری با موضوعاتی چون مالکیت، حسادت و رقابت با دیگران بر سر تصاحب است. مبارزه با مشغولیت‌های خودخواهانه، بی‌فایده، بی‌مقصود و بی‌معنا. چراکه این موضوعات همواره صحنه‌ی جنگ و نیرنگ بوده‌اند. غالب مردم متوجه نیستند که این خصوصیات چقدر پست و حیوانی هستند. ازدواج سنتی چون ادرار کردن نر در اطراف ماده‌ای است برای تعیین قلمرو خود.

چندمهری شاید همان پالایشی‌ست که می‌تواند آدمی را بزرگ کند، جوش و خروش بُعد حیوانی‌اش را سامان دهد و او را با جهان به صلح برساند. چندمهری مهربان بودن با واقعیت وجودی خودمان است و لزوما دلیلی بر شهوترانی نیست. محدود کردن همیشه به معنای متمدن کردن نیست و شاید برخوردهای نامحدودِ آگاهانه و مسئولانه، فرا انسانی خردمندتر و فاضل‌تر بسازد؛ انسانی که در توحش یا تمدن محصور و سرگردان نمی‌گردد.

- ایرادات وارده

١) ناتوانی در مدیریت زمان و انرژی: از مهم‌ترین ایراداتی که به چندمهری وارد است، تقسیم زمان و انرژی است. توان و شرایط ما همیشه برای ساماندهی چندین رابطه کفایت نمی‌کند؛ مگر این‌که از کیفیت آن‌ها بکاهیم یا گونه‌ای از چندمهری را برگزینیم که کمترین توقع را از جانب دیگری بطلبد.

٢) ناتوانی در مدیریت احساسات: پذیرش احساسات یکدیگر و گفتگو درمورد آن‌ها در این نوع از رابطه ضرورتی بی‌بدیل دارد. چندمهری درایت، ظرفیت و توان روحی بالایی می‌طلبد و اصلا برای همه‌ی افراد توصیه نمی‌شود. ممکن است ضمن یک رابطه‌ی چندمهری، یک فرد در دوره‌هایی چند شریک داشته باشد و فرد دیگر در دوره‌هایی از یافتن شریک مطلوب خود بازبماند یا علاقه و تفاهمی با فرد تازه‌ای نیابد و تصمیم بگیرد تک‌مهر بماند. به‌هرحال، مسئله‌ی چندمهری مسئله‌ی رقابت‌جویی نیست. مسئله تجربه‌ی مفهوم جدید و آزادمنشانه‌ای از عشق است.

٣) فشارهای اجتماعی و فرهنگی: شخصی که چندمهری با او آزموده می‌شود، باید آمادگی و درک کافی از دلایل این نوع از رابطه را داشته باشد. چندمهری متاسفانه با بسیاری از بی‌بندوباری‌های مرسوم دیگر یکی خوانده می‌شود و با نقد و ننگ زیادی از جانب دیگران دیده می‌شود.

و...

بدون شک، هر شکلی از ارتباط، امکان‌هایی را در اختیار ما قرار می‌دهد و امکان‌هایی را از ما می‌گیرد. چیزی که در بین همه‌ی روابط انسانی مشترک است، این است که هیچ فرمی از آن‌ها بی‌نقص نیستند، حفظ همه‌ی آن‌ها منوط به درک متقابل و مسئولیت‌پذیری است و در همه‌ی آن‌ها آزادی انسان تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد.





ازدواج سنتیروابط آزادروابط انسانیسبک زندگیعشق
نا‌به‌هنجار/ گناهکار/ ادبیات‌خوان/ پست‌راک پسند/غالباً فرو رونده نادراً پیش‌رونده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید