من به مدت طولانی و دور و درازی تو انجمنهای مجازی داستان نویسی و هر چیزی که به این چیزا ربط داشت بودم و سرک میکشیدم. ماجراهای زیادی هم داشتم، که خب، همگی تموم شدن و رفتن.
ولی یه تجربهی عجیبی از این ماجرا کسب کردم و هر بار که بهش فکر میکنم، اعصابم خورد میشه. یه سری داستانها رو میدیدم که شخص تا پا به عرصهی نویسندگی میذاشت شدیداً مشهور میشد (از همین الان تاکید میکنم که این ماجرا شامل همگان نمیشه و خیلیا به خاطر قلم جذاب خودشون بود که مشهور شدن) و بازدیدهای خیلی عجیب و غریبی هم نصیبشون میشد. من همیشه برام سوال بود که چرا، چطور آخه، و از طرفی هیچوقت خودم دلیلش رو چک نمیکردم. کم پیش میومد رمان مجازی بخونم مگه اینکه قلم به شدت کولاک و محشری داشت و خب، خیلی از این رمانها فاقد این خصوصیت بودن و جذبم نمیکردن.
تا اینکه یکی از دوستان نویسندهم به این سادهدلی من خندید و گفت که الهی، بچهم چقدر مثبته! و اونجا که ماجرا رو گفت، من کرک و پری برام نموند. این داستانها یه خصوصیت خیلی خیلی خیلی مهم داشتن و اون خصوصیت، داشتن صحنههای بوق و مثبت ۱۸ سال (که ۱۸ چه عرض کنم، برو بالای ۳۰، ۴۰) بود. من باورم نمیشد، چرا که تو این انجمنها شدیداً توصیه میشه که از پرداختن به چنین مسائلی پرهیز کنید و ممنوعه و به محض رویت پاک میشن و... . حتی خود منم خیلی به این مساله پایبند بودم و تا جای ممکن سعی میکردم از چنین مسائلی دوری کنم.
البته این کارم یه دلیل دیگه هم داره و صرف به ترس از فلفلینگ نبود. من معتقدم قلم و نویسندگی حرمت داره. صرف چند تا صحنهی عاشقانهی معمولی منظورم نیست، چون نوشتن و نویسندگی به عشق و عاشقی پیوند محکمی خورده و داستانها در این باره نوشتن. ولی اینکه بیای مسائل خیلی خیلی خصوصی رو باز کنی یا دست بذاری روی ممنوعهها و اینا، به نظرم توهین به نوشتنه. حداقل اسم اون کار رو دیگه نباید نویسندگی گذاشت.
خلاصه، من وقتی فهمیدم جا خوردم. ملت برام دربارهی داستان این رمانهای عجیب مشهور! چیزایی میگفتن و از صحنههاش حرف میزدن و من بیشتر مات و مبهوت میشدم. نکتهی جالب توجه برای من این بود که وقتی از این رمانها و محتویات شدیداً لجنشون به مدیریت که از رفیقای خودم هم بود خبر بردیم، اولش تظاهر به نگرانی کرد. بعد گفت درستش میکنیم، ولی نکرد! چرا؟ بازدید زیاد! اون بازدید زیاد نتیجههای زیادی براشون داشت و یکیش به این برمیگشت که ملت برای خوندن امثال اون داستانها، عضو میشدن. انقدر این ماجرا طول کشید که این رمانها تموم شدن و رمان دوم استارت نخورده، موج دوم شدیدتر از اول به سمت این داستانها حمله کرد.
و جالب اینجاست که همونا سر صفحات دانلود رفتن و بازدیدشونم همچنان بالاتر رفت. حتی یادمه یکیشون به پاس این خدمتش به درجهی نویسندگی هم نائل اومد.
بماند. من چرا اینا رو گفتم؟ من مقصودم به اینه، اگه تو قلم خوبی داشته باشی، داستان جذابی خلق کنی و ایدهی نابی رو پرورش بدی، هیچوقت هیچوقت به ابتذال نویسی احتیاج پیدا نمیکنی تا گدایی مخاطب کنی. حتی یه دونه خواننده هم نداشته باشی، خودت حس خوبی به داستانت داری و بخوای به یکی معرفیش کنی، خجالت نمیکشی یا پشیمون نمیشی. تابهحال به فیلمای خارجی دقت کردید؟ تا احساس میکنن ممکنه مخاطب داستان کم بشه، سریع یه ماجرای بوق بهش اضافه میکنن که علناً اگه اون قسمت رو با جاش حذف کنیم، هیچ لطمهای به داستان وارد نمیشه و بود و نبودش هیچ فرقی نداره! همونه که باعث افزایش مخاطب میشه. باور ندارید؟ یه نگاه به نظرات ملت دربارهی فیلمها بندازید، که تا بفهمن فلان شخص بازیگر که اکثراً هم نقشای اونجوری بازی میکنه، تو یه فیلم حضور داره، همه میگن میخوایم به خاطر اون شخص اون فیلم رو ببینیم!
چرا باید قلم رو به ابتذال بکشیم؟ ببینید این اصلاً ربطی به ایمان و فرهنگ و این چیزا نداره، چون میگم، خودم با چشمام دیدم تو انجمنا که اون همه سختگیری وجود داشت، چنین داستانهایی نوشته شد و منتشر هم شد. من فکرم سر اینه که چرا؟ چون فقط مخاطب دوست داره؟ یا ما نویسندهها یه چیزیمون میشه؟
وقتی بیشتر شگفتزده شدم که دیدم چندتا انتشارات خیلی مشهور با مترجمهای مشهورتر، کتابایی رو چاپ کردن که من اگه یه کلمه از اونا رو بنویسم، سریعاً باید سانسور یا حذفش کنم و در کمال تعجب، کلمات کاملاً ممنوعه به طور واضح ذکر شده بود. پس میشه نوشت، و حتی چاپ کرد، حالا به هر طریقی که پیدا کرد.
حتی نویسندهی مافوق مشهور هم دیدم که چقدر از کتاباش تعریف میشد و وقتی یکیش رو خوندم، سر فصل اول رهاش کردم. ابتذال اونجا هم بود و بازم ذهن من گفت بفرما، اینم به همین دلیل مشهور شده بوده لابد!
اصلاً نمیدونم چرا انقدر نوشتم، برای چی نوشتم. ده هزار برابر اینم بنویسم، این مسیر همچنان وجود داره و یه عده با کمکش تا عرش اعلاء پیش میرن. شاید یکی بیاد بگه خب تو هم بنویس، اونا نوشتن، تو هم بنویس!
ولی من نمیتونم خودم رو گول بزنم. من داستان نویسم، نه نویسندهی داستانهای ... .
اصلاً گفتم بازدید؟ گور بابای بازدید، بازدید قراره چه گلی به سرم بزنه؟ قلم حرمت داره.
شایدم دیگه نداره.