اپريل روزى تو راهِ گيتورن بوديم
نشسته بوديم تو ماشين گذرِ درختا مستمون ميكرد و بوى نارنگى تمومِ ريه هامونو غرقِ لذت و تمنا ميكرد.
مارگاريت دستشو آورد جلو چيشامون كه تندى بزنيم بغل يكم تنفس كنيم اين همه سبزى رو.
پشت رِيلى كه بش تكيه داده بود تا چشم كار ميكرد گل بود
زردى بودنا.
دلبر.
جَلدى عكسشو ثبت كردم.
دست به استكانْ گلا رو ميديد
منم فقط اونو تماشا ميكردم
زيرلبى گفتم مارگاريت موخوام تورو بدزدم بيايم اينجا
تو همين فكرا ولو بودم كه يهو اِكّى زد رو شونم. گفت ميخواد بيخيال تغيير دنيا بشه گفتم يه مَشتى ديگه بزنيم؟ گفت الان دنيا مهمه.
گفتم تو دو ثانيه نشد بيخيالش شى به صرف يه مشتى كه. خنديد
دلمون قنج رفت و لپشو كشيديم.
تو ماشين صندليو عقب نداده خوابش برد.
نزديكاى روستا يهو پريد و هولكى دستشو برد پشتْ كيفشو پيدا كنه
دفترچه شو از دهن كيفش قاپيد كلّه خودكارو كَند و يه دو سه صفحه اى يه كَله نوشت.
اين وسط يه "عا" بگى حسابت با خداس. دم نزديم تا تموم كنه .
چشم بسته پشت داد به صندلى و يه اخيشِ غليظى تو نفسش پيدا بود. پرسون شدم كه مارگاريت ؟ يهو خنديد گفت يه ايده توپ برا فيلم بعديش داره گفت ميتركونه و باهاش ميشه دنيا رو تكون داد. بيخيال دنيا نميشه. اينو من ميشناسم مغزشو. گفت فيلمش ميشه دومين اكسپرسيونيسمِ ايران. ما كه نفميديم اين تو خوابم فكر ميكنه؟ باقى راه به تعريف ِ فيلم گذشت.
كُرك و پرامون با هر جملش بيشتر ميريخت.
گفتم بزنى اون هيژده منفيو مردم دل نمونده براشون همشو تو بردى، يه مثقال بذار بمونه. باز خنديد
والا ما كه اينجور خنده ها رو داريم ازت تو مغزمون ثبت ميكنيم چجورى دل نبنديم به زندگى؟
-نگينا
پ.ن: گيتورن روستايى در هلند.
بهشت جاييه. مستعد اينه كه خونه من باشه?
https://t.me/bymyeye