ـ دارم به هوا فکر می کنم. به هوایِ هر جایی که قبلا در آن بوده ام و تا کنون در یادم است. حتی همین لحظه. نمی دانم چرا ولی تمام ذهنم را باز می کند. می گذارد در همان لحظه ای باشم که هستم. ذهنم را می برد سمت تمام کارهای خوب و نکرده ای که می دانم چه قدر دوستشان دارم و از فکر انجامشان و حتی امید به این که باید بعدها انجامش بدهم چه قدر مست می شوم.موهایم را کوتاه کرده ام. خوشحالم. سبک بودن را دوست دارم. دوست دارم چشم هایم را ببندم و خود را با آن موهایِ کوتاه در شهری که می خواهم تصور کنم ـ و با موسیقیِ متنِ این زندگی برقصم.
ـ همین تازه خورشید از پشتِ ابر آمده است بیرون و خودش را انداخته بر پشتم و گرمایش عجیب برایم لذت بخش است! اما می دانم تا دو دقیقه ي دیگر دوباره خواهد رفت و باز خواهد آمد.
ـ وقتی می آیی باش. حداقل تا مدت مشخصی که ماندگاری ات حس شود . ولی این طور نباش که رفتنت یواشکی و نم نمک باشد. خودت خوب می دانی : این طور آدم دق می کند!