پناه بردن به نوشتن تو روزای سخت عادتی است که خیلی از افراد دارند. منم وقتی ذهنم درگیر باشه بهتر مینویسم؛ حتی میتونم بگم فقط وقت هایی که یک چالش بزرگ مغزم را پر کرده باشه میتونم بنویسم. شاید نپرسید اما من بهتون میگم از چند روز پیش تا الآن فقط یک سوال رو توی ذهنم تکرار میکنم: چطوری شروع کنم! راستش وقتی دانشجو بودم و تو نشریات دانشگاهی متن مینوشتم همیشه این اختلاف نظر رو با هم سنگرها داشتم که برای من شروع کردن یک متن خیلی ساده تر از تموم کردنشه. مطمئنم اصغر فرهادی هم مثل من فکر میکنه. اما حالا اینجا در حضور شما که وقت میذارید و این متن رو میخونید میخوام بگم که شکر خوردم!
برداشتن قدم اول اگه سخت ترین کار نباشه، دومین کار سخت در کل جهانه. من متن رو مینویسم، ادامه میدم، یک پایان بزرگ هم آخرش میذارم اما؛ منتشرش نمیکنم. بله من میترسم. از قضاوت شدن، از عالی و بی نقص نبودن، از مزخرف بودن، حتی از اینکه بعدا فکر کنم وقتم رو تلف کردم و نوشتم هم میترسم. روانشناس ها بهش میگن کمال طلبی.
کمال طلبی نشانه های مختلفی داره و هر کسی میتونه تو هر زمینه ای کمال طلب باشه. یکی تو رابطه، یکی تو دوستی، یکی تو بیزینس یا هر بخش دیگه ای از زندگی. دیشب پادکستی در همین رابطه گوش میدادم که میگفت چیزی به عنوان کمال طلبی وجود نداره، ما فقط میترسیم. از شکست میترسیم، از قضاوت دیگران و از مسخره شدن میترسیم. از ناقص بودن، از اشتباه کردن و از هدر دادن پول و وقت میترسیم. ما حتی از این که بهمون بگن ترسو هم میترسیم برای همین به جای نقص هراس از اصطلاح کمال طلب برای توضیح رفتارمون استفاده میکنیم.
از وقتی فهمیدم یک ترسو ام زندگیم هیچ فرقی نکرده. فقط وقتایی که نمیتونم کاری رو به خاطر ترس هام شروع کنم به خودم میگم «سخت نگیر! تو یک کمال گرایی» و به ادامه زندگی بی هدفم میپردازم. اما تصمیم گرفتم نکاتی که در این مدت خوندم و یاد گرفتم را با شما هم به اشتراک بذارم تا شاید روزی همه با هم قدم اول را برداشتیم.
برای برداشتن اولین قدم فقط به یک چیز احتیاج داریم، جسارت و بی پروایی، البته من اینطور صداش میکنم؛ علمی ترش میشه عزت نفس داشتن. برای بی پروا بودن یا عزت نفس داشتن اما باید تمرین کرد. تمرین های مستمر، سخت و مرتاضانه. من چند سالی میشه که تمرین میکنم؛ بخوام باهاتون رو راست باشم، خیلی هم بهتر شدم. اما نه به اندازه که بتونم بی پروا کاری رو شروع کنم که قبلا انجامش ندادم. اگر قصد دارین برای رفع مشکل کمبود عزت نفس تمرین کنید، فقط کافیه به یک مشاور روان درمانگر مراجعه کنید و از ایشون بخواهید بهتون راهکار بدهند.
بر اساس عقل و منطق، مسلما تا کاری را شروع نکنیم در اون بهتر نمیشیم. اما اگر از من میپرسید که چرا شروع نمیکنم، جوابم به شما اینه: منتظرم یکم تو این کار بهتر بشم بعد شروع کنم. در واقع احمقانه ترین پاسخ ممکن. مطمئنم جواب خیلی از دیگرانی که مثل من از شروع کردن میترسند هم دقیقا همینه. گفته بودم که، میترسیم ناقص به نظر برسیم. اگر شما انسان عقل رس و دانایی هستید امیدوارم متوجه شوید که بدون شروع کردن، امکان بهتر شدن وجود نداره. پس شروع کنید!
پیشنهاد من به عنوان کسی که این کار رو میکنه به شما اینه که این کار رو نکنید. وقتی کاری رو که هنوز شروع نکردید یا به قول خودم هنوز هیچی معلوم نیست یا به قول قدیمیا نه به داره نه به باره، به کسی چیزی دربارهاش نمیگید، مطمئن باشید که حالا حالا ها قرار نیست قدم اول رو بردارید. پس در رابطه با ایده ها و اهدافتون با دیگران حرف بزنید یا اگر به کسی اعتماد ندارید و تصور میکنید اطرافیانتان گرگهای گرسنه ایدههای شما هستند، ایده هایتان را روی کاغذ بیاورید و آن ها را مکتوب کنید. نوشتن به برداشتن قدم اولتان کمک میکند. ضمن اینکه با حرف زدن درباره ایده ها و اهدافتان یا نوشتن آنها میتوانید نقصهای احتمالی را بهتر رفع کنید و با آرامش خاطر بیشتری شروع کنید.
فراموش نکنید که در ابتدای کار هیچکس شما را نمیشناسد پس، شروع جنجالی چیزی به جز شروع نکردن نیست. به فرض که شما جنجالی شروع کردید، وقتی مخاطبی ندارید که شما را ببیند چه فایده. شروع کنید، مخاطب خود را پیدا کنید، ادامه دهید و بعد جنجال به پا کنید.
شروع کردن بدون ادامه دادن مثل اینه که از کراشت شماره بگیری اما بهش زنگ نزنی. شروع بی هدف یا شروع کردن بدون ادامه دادن نه تنها باعث موفقیت نمیشود، بلکه ما را به مرور زمان نسبت به خودمان دلسرد میکند. به تعبیری وقتی چندین بار شروع کردیم و ادامه ندادیم، این را به خود ثابت کردیم که آدم با پشتکاری نیستیم. پس از شروع دوباره پرهیز میکنیم؛ در واقع میترسیم که باز شروع کنیم اما در میانه راه آن را رها کنیم. ادامه دادن و مستمر تلاش کردن گاهی از برداشتن قدم اول نیز دشوار تر است. پس هدفمند شروع کنید. برای شروع حداقل برای یکماه آینده برنامه بریزید و طبق برنامه پیش بروید، اینطوری شاید ادامه دادن کمی ساده تر به نظر برسد.
پایان بزرگ
من عادت دارم مثل شاعران قرن 8 آخر نوشتههام نتیجه گیری اخلاقی کنم. شاید علتش اینه که دلم نمیخواد چیزی رو ناقص ول کنم به امان خدا. مخلص کلام، بیاید شروع کنیم. شروع کردن و شکست خوردن بهتر از هرگز شروع نکردنه. (ممنونم که بهم نمیگید تو اگه بیل زنی در خونه خودتو بیل بزن). پایان!
غروب دوشنبه، آبان 1400