خواستاری باران نمودم دورانی
آمد باران
شد سیلاب
ببرد با خویش هر آنچه که بود اندر بساط خواب
آمد آفتاب هوشیاری
بسوخت سرزمین جان
عطش آمد به میزان آب
از دل کویر جوشید چشمه سارانی ناب
این وصف جوشش نیست
وصف جریان است
از جوشش تا به جریان
از نیستن ناب است تا به هستی خواب
و اینک گهگاهی بهوش می آیم
و رؤیاهای بر باد رفته ای را می نگارم
به مثابه عطش نیمه شب در جستجوی چشمه آب.
چه عبث
چه خراب.
از کتاب (غزل هستی) اثر استاد علی اکبر خانجانی،نویسنده 179جلدکتاب که همگی را بصورت رایگان منتشرکرده اند: