سرزمین نیان
سرزمین نیان
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

سرزمین نیان (نگاه 4)

وقتی روی پر رفتیم، انگار نیروی گرانش تغییر کرد

یک لحظه روی پر و لحظه ی بعد روی هوا معلق بودیم

به همراهانم نگاه کردم

اونها میدونستن قضیه چیه و براشون عجیب نبود

دوتاشون باهم، با یک ریتم خیلی قشنگ خوندن "حالا وقت کشف کردنه "

بازم چیز جدیدی بود که بزودی بهش میرسیدم

سعی کردم فاصله م رو با پر بیشتر کنم

یخورده خم شدم و به بالا پریدم

دوباره روی پر وایستادم

چندبار اینکار رو انجام دادم

یکبار سعی کردم با فاصله ای از پر بایستم

حدس میزنید چیشد؟

همونجا ثابت موندم

پاهام روی پر نبودن

روی هوا معلق بودن

چند ثانیه ای بی حرکت موندم

نگاه همراهانم بهم میگفت که هنوز همه چیز رو نفهمیدم

از ایستادن روی هوا داشتم لذت میبردم

کمی گذشت تا به خودم اومدم و خواستم کار جدیدی بکنم

یکی از پاهام رو کمی بالا آوردم و مقداری اونورتر گذاشتم

یکم تعادلم بهم خورد

ولی تونستم کنترلش کنم

بعد اونیکی پام رو جابجا کردم

خدای من

من داشتم روی هوا راه میرفتم

این اگر معجزه نیست پس چیه؟

شنیده بودم که هرچیزی رو اگه بتونی تصورش کنی، پس میتونی انجامش هم بدی

بهش باور داشتم

و الان داشتم واقعی واقعی تجربه ش میکردم

کمی راه رفتنم رو تندتر کردم

دوستانم هم به من نزدیک شدن

داشتم توی اتاق خودم، روی هوا، وسط زمین و سقف، راه میرفتم!!

از روی تختم گذشتم، رفتم سمت پنجره

از بالاترین نقطه ی پنجره به بیرون نگاه کردم

بیرون سفید بود

زمین پوشیده از برف و هوا هم پر از رقص دونه های ریز برف که در حال باریدن بودن

دلم میخواست بیشتر از آسمون ببینم

واسه همین یکم خم شدم

ولی اتفاقی که افتاد این بود که پاهام هم اومدن پایین تر!


داستانمعلقداستان تخیلی
یک طراح، علاقه مند به عکاسی و نوشتن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید