nikaaaawn
nikaaaawn
خواندن ۱۰ دقیقه·۵ سال پیش

قسمت اول – مصاحبه با توماس ادیسون

نیکان حیدری و توماس ادیسون
نیکان حیدری و توماس ادیسون

در قسمت اول از مصاحبه‌های خیالی، قصد مصاحبه با توماس ادیسون مخترع لامپ‌های رشته‌‌ای رو دارم.

به‌نظرم نیازی به توضیح نیست که این مصاحبه کاملا خیالی است. ادیسون سال 1941 مرد! یعنی 53 سال قبل از به دنیا اومدن من.

اما به‌خاطر اختراع مشهورش که تمام تاریخ بشریت رو از نو نوشت، من در سال 2020 یعنی 79 سال بعد از وفاتش، قصد دارم تو ذهنم باهاش مصاحبه‌ای داشته باشم.

لازم به ذکر می‌دونم که در ادامه متن، تمام نوشته‌هایی که جلوی علامت + قرار می‌گیرند دیالوگ‌های من به‌عنوان مصاحبه‌کننده و تمام نوشته‌هایی که جلوی علامت – قرار می‌گیرند، دیالوگ‌های توماس ادیسون به‌عنوان مصاحبه شونده هستند.

بریم که شروع کنیم.

اختراع توماس ادیسون
اختراع توماس ادیسون

+توماس سلام. امیدوارم که از آرامش دنیای پس از مرگ لذت ببری. خیلی خوشحالم که تصمیم گرفتم اولین مصاحبه خیالی رو با تو داشته باشم.

-نیکان سلام. منم خیلی خوشحالم که به‌عنوان اولین مهمان این سری مصاحبه‌ها تصمیم گرفتی با من مصاحبه کنی. فقط قبلش یک سوال بپرسم. این عکسی که از خودت کنار عکس من قرار دادی، چرا لباسات این شکلین؟ چجوری رنگ‌ها تو عکس مشخص هستند؟

+خوب تو سال 2020 مردم این‌شکلی لباس میپوشن و خیلی چیز عجیبی نیست. شکل عکس‌ گرفتن‌ها نسبت به زمانی که زنده بودی خیلی فرق کرده. الان مردم با گوشی موبایلشون هم می‌تونن عکس بگیرن ...

_گوشی موبایل؟!

+تلفن که میدونی چیه؟

-آره. یادمه گراهام بل اختراعش کرده بود. وسیله‌ای که به‌کمک اون میتونی با افرادی که خیلی دورتر از تو هستند صحبت کنی.

+آفرین. موبایل میشه تلفن همراه

-متوجه نمیشم

+تو این مصاحبه قرار نیست من به تو از تکنولوژی قرن 21 بگم وگرنه دو روز طول میکشه تا همه‌چیز رو بگم.

به‌هرحال تو ذهن منی، یِ سرچ کوچیک تو مغزم بکن تا جواب این سوال‌های احمقانه رو پیدا کنی.

-درست صحبت کن!

+حقیقت رو گفتم. سوالت احمقانه بود و وقت‌گیر. چون میتونی جوابت رو خودت پیدا کنی. الان میدونی منظورم از موبایل چیه؟ سرچ کردی؟

-آره، اسمارت‌فون‌ها ...

+دقیقاً. درضمن یِ چیز دیگه بگم. این مصاحبه تو ذهن من اتفاق میفته. پس قوانین من توش حاکمن. فارغ از اینکه چه کسی هستی من میتونم باهات راحت صحبت کنم. باشه؟

-خوب حالا.

+خیلی هم خوب. یکم خودت رو معرفی کن.

-تقریباً همه من رو میشناسند و با توجه به اطلاعاتی که تو از من داری، من مخترع لامپ هستم. لامپ رشته‌ای. یعنی تقریبا روشنی‌ شب‌ها رو مدیون من هستید.

+با اینکه جمله آخرت خیلی خودخواهانه بود، اما باهاش کاملا موافق هستم.

توماس میگن تو اولین کسی نبودی که لامپ رو کشف کرد. یذره این قضیه رو برامون باز میکنی؟

-ببین نیکان، مسلما این لامپی که الان بالای سرت تو تراستون روشنه و زیرش داری این مصاحبه خیالی رو می‌نویسی، اون لامپی نیست که من اختراع کردم. قطعا لامپی که تو سال 2020 تولید میشه از همه جهات کامل‌تر و حرفه‌ای تر از نسخه‌ای هست که من حوالی 100 سال پیش اختراع کردم.

همو‌ن‌طور که ماشین‌های سال 2020 با اولین ماشین‌هایی که ساخته شدند زمین تا آسمون تفاوت دارند.

اما خوب در اصل میشه گفت که شروع همه‌چیز من بودم، استارت رو من زدم.

+پس داستان همفری دیوی چیه؟

-همفری دیوی سال 1802 یعنی سال‌ها قبل از تولد من اولین لامپ را اختراع کرد. یعنی وسیله‌ای که انرژی الکتریسیته رو به انرژی نورانی تبدیل میکنه. من لامپ رشته‌ای رو اختراع کردم؛ یعنی یِ جور انقلاب تو دنیای روشنایی. شاید من از اون الهام گرفتم و شاید هم نه. اطلاعات ذهنت در این مورد کامل نیست که من بخوام جواب قطعی به این سوالت بدم.

اما خوب با توجه به تصویری که از من تو ذهنت ساختی یِ جورایی انگار میخوای اینجوری باور کنی که من ایده اون رو دزدیدم.

+نه من اینجوری که تو میگی هم تصور نمی‌کنم.

ولی میدونی، من و تقریبا اکثر هم سن‌وسال‌هام اولین بار که با واژه مخترع آشنا شدیم، به مثال توماس ادیسون برخوردیم؛ یعنی اولین مخترعی که به ما معرفی شد تو بودی.

این موضوع از دو جهت میتونه روی دیدگاه من تاثیر بزاره.

اولین جهت اینکه وقتی یِ عقیده‌ای سالیان درازی تو ذهن آدم باشه، در برابر اتهاماتی که بهش وارد میشه شکننده‌تره. مثلا من چندوقت پیش یِ پستی می‌خوندم که میگفت کاری که تو کردی ادامه مسیر یک نفر دیگه بود و تقریبا کار اصلی رو اون طرف انجام داده بود، تو فقط تموم کننده بودی. باور کردن این پست انگار یجورایی راحت‌ بود. با اینکه هیچ اطلاعی از درستی اون ندارم.

دومین جهت اینکه، انگار توجه کردن به این موضوع که هیچکس به همفری دیوی یا هرکس دیگه‌ای که آغازگر مسیر بوده، اشاره‌ای نمیکنه، یجورایی نارحت‌کننده است. مخصوصا بعد از دستاورد بزرگی که داشت.

-اولاً که تو مطمئن نیستی کدوم داستان درسته ...

+دوماً؟

-دوماً رو یادم رفت. بابات اومد همچین در حال نوشتن رفت رو مخت رشته کلام از دستم در رفت.

+آره منم اعصابم خورد شد. مخصوصا اینکه جدیدا خیلی سعی میکنم رعایت کنم و جواب ندم.

-کلا بحث رو یادم رفت

+منم. بریم یِ لیوان آب بخوریم بیایم.

قبل از اختراع لامپ، شمع جزو اصلی ترین ابزار ایجاد روشنایی بود
قبل از اختراع لامپ، شمع جزو اصلی ترین ابزار ایجاد روشنایی بود

+خوب برگشتیم و اینکه یک اتفاق خوب افتاد. به نوید زنگ زدم و گفتم داره میاد میگون قرص‌های من رو هم با خودش بیاره و خدا رو شکر هنوز راه نیفتاده بود.

-قرص‌های چی؟

+قرص‌های هرچی. به تو چه؟

-من که می‌دونم ...

+پس نپرس، دوست ندارم در موردش حرف بزنم.

بگذریم. توماس الان رفتم به صفحه‌ مربوط به ویکی‌پدیا ...

-ریکی‌مدیا چیه؟

+قرار شد سوال‌های احمقانه نپرسی.

-اوکی. میدونم ویکی‌پدیا چیه

+آره اونجا بودم و فهمیدم که اون شکل پلیدی که می‌خوان ازت نشون بدن همچینم نادرست نیست.

-چجوری فهمیدی؟

+نوشته بود که چجوری بیشتر اختراعاتت حاصل کار تیمت بودند و در واقع تکمیل‌کننده کار افراد قبل از خودت بودی.

-پس نوشته بود که اختراعاتم و متوجه شدی که اختراع من فقط لامپ نبوده! پسر خوب من 2500 تا اختراع تو آمریکا و اروپا ثبت کردم. اگر فکر می‌کنی من بزرگ‌ترین مخترع تاریخ هستم اشتباه فکر نمی‌کنی. حالا من چیزی نمیگم دلیل نمیشه از حبس کردن من تو ذهنت سواستفاده کنی و هرجوری دوست داری در موردم خیال کنی.

+پس اینکه میگن بیشتر کار رو تیمت میکردن چی؟

-کاری که من می‌کردم، یعنی رهبری اون تیم، از وظیفه تمام اعضای تیم مهم‌تر بود. مدیریت من بود که باعث شد این همه اختراع ثبت بشه. من بودم که دعواهای حقوقی رو پیش می‌بردم، من بودم که اختراع رو به مرحله انبوه‌سازی و سودآوری می‌رسوندم. این کارها رو من کردم. ببخشید که من رییس تیم بودم.

+اما اینکه میگن تو نمیخواستی اعضای تیمت تو موفقیت‌هات شریک باشند چی؟ افراد خیلی بزرگی سابقه همکاری با تو رو داشتند؟

-مشخصا تسلا رو میگی. نیکولا تسلا.

+حدس زدنش برات کاری نداشت. حرف‌های هممون از یک مغز مشترک ترشح میشه.

-تسلا مورد خیلی عجیبی بود. واقعا باهوش بود و هنوز نمی‌دونم چرا پولش رو ندادم و باهاش قطع همکاری کردم. اون واقعا نابغه بود.

+پس قبول داری که پولش رو خوردی؟

-تو بعد از اینکه این موضوع رو تو ویکی‌پدیا خوندی باور کردی. پس منم الان مجبورم قبول داشته باشم. چرا؟ چون من تو ذهنتم.

+در کل خودت راضی‌ای از فعالیتت به‌عنوان یک مخترع؟

-شوخی می‌کنی؟ معلومه که راضیم. الان که 50 تا کفن پوسوندم، هنوز هم خیلی از آدم‌های دنیا اسمم رو زنده نگه میدارن و اگر اشتباه نکنم تو آمریکا سالروز تولدم یک دقیقه لامپ‌ها رو به‌صورت نمادین خاموش می‌کنند، تا یادشون بمونه چه خدمتی بهشون کردم.

از صنعت لامپ و روشنایی گرفته تا گرامافون و سینما توشون تاثیرگذار بودم و اختراعات بزرگی داشتم. قبول، یِ سری جاها طمع بیش‌از‌حد کردم و مادی‌گرایی افراطی داشتم، اما بازم دلیل نمیشه خدماتی که به بشریت داشتم رو فراموش کنید.

+اگر اشتباه نکنم از نظر مالی هم خیلی موفق بودی.

-خیلی زیاد موفق بودم. از همان روزهای اول و اولین اختراعاتم شروع کردم به پول‌سازی از چیزهایی که خلق کردم. شاید مهم‌ترین خصیصه‌ای که در کنار نبوغم داشتم، ذهن مالی و مدیریتی بی‌نظیری بود که داشتم.

+یِ استراحت بکنیم بیایم؟

-بابا کاری که نمیکنی، داری می‌نویسی دیگه، کوه که نمی‌کنی

+مثل اینکه تو یادت میره اینجا خیال منه و هرچی من بگم ...

-باشه باشه بریم استراحت

+اوکی

تیم ادیسون در اختراع و یا حداقل تکمیل اختراع گرامافون هم دخیل بود
تیم ادیسون در اختراع و یا حداقل تکمیل اختراع گرامافون هم دخیل بود

-من یِ سوال بپرسم؟

+بپرس!

-این مصاحبه چقدر دیگه قراره طول بکشه؟

+احتمالا آخراش باشه، چطور؟ کاری داری؟

-چیکار دارم؟ حداقل این ورژن از ادیسون که توی مغز توئه چه‌کاری می‌تونه داشته باشه جز حرف زدن با تو؟

+پس چرا می‌پرسی؟

-می‌ترسم مصاحبه طولانی بشه و از حوصله خواننده‌ها خارج بشه.

+اولاً مرسی که به فکرمی، دوماً اینکه این اولین مصاحبه است و قطعا کلی باگ از توش درمیاد که باید درستش کنم.

این روند همینجوری ادامه داره و بدون‌شک سعی می‌‌کنم هر قسمت بهتر از قسمت قبلی باشه.

-آفرین، آفرین که شروع کردی.

+آره. حالا جدا از اینکه وقتی تو بهم آفرین میگی یجورایی مسخره است، چون خودم دارم از خودم تمجید می‌کنم.

-سخت نگیر. بد نیست آدم از خودش راضی باشه و متشکر. راضی بودن تا حدی که منجر به غرور نشه و جلو پیشرفتت رو نگیره. مخصوصا تو این روزا که همه زورشون میاد نکات خوب همدیگه رو بگن.

+بیخیال. یکی از جذاب‌ترین خصوصیاتت با وجود همه مارموز بودنات می‌دونی چیه؟

-چی؟

+اینکه به‌شدت سخت‌کوش بودی و طرز فکر فوق‌العاده‌ای داشتی. طرز فکری که متعلق به یِ قهرمانه.

-حالا چی شد که این رو گفتی؟

+یِ سری نقل‌قول‌ها ازت شنیدم که واقعا دوست دارم حقیقت داشتن یا نداشتنش رو ازت بپرسم.

-مثلا؟

+اینکه قبل از اختراع لامپ 100 بار شکست خوردی و گفتی من 100 بار شکست نخوردم، من 100 راه درست نکردن لامپ رو یاد گرفتم. اینکه از شکست پیروزی ساختی. این روحیه ...

-دیگه چی شنیدی؟

+میگن یِ بار کارگاهت آتیش گرفت و پسرت سراسیمه اومد پیشت و پرسید پدر باید چیکار کنیم؟ تو هم خیلی خونسرد گفتی فعلا از تماشای شعله‌های آتیش لذت ببر، فردا یِ فکری در موردش می‌کنیم.

-چه باحال!

+حقیقت ندارند؟

-من نمی‌دونم حقیقت دارند یا نه، چون تو نمی‌دونی. اما به‌نظر من خیلی مهم نیست. تو داری از یک‌سری خصوصیات اخلاقی صحبت می‌کنی که میتونند الگوهای خیلی خوبی برای زندگی افراد باشند. چه اهمیتی داره که این صحبت‌ها در مورد من حقیقت داشته باشند یا نه؟ مهم نفس حرفه که قشنگه. بیخیال من.

+اون موضوعی که گفتی 100 راه درست نکردن لامپ رو پیدا کردم، مصداق بارز صبر و حفظ تداوم برای رسیدن به نتیجه است. منم خیلی دوست دارم ازش استفاده کنم.

-در اصل همه باید ازش استفاده کنند.

+حالا نمی‌خواد برای همه نسخه بپیچی. حرف آخری نداری؟

-چقدر یهویی تموم شد. چرا دارم. لطفا نظرتون رو در مورد این مصاحبه زیر همین نوشته بنویسید و اگر خوشتون اومد برای دوستاتون هم بفرستید.

بدون شک اولین قسمت بی‌نقص نبود، اما با کمک نظرات شما قسمت‌های بعد بهتر خواهد شد.

+اینارو من نباید می‌گفتم؟

-من و تو نداریم که

+مرسی توماس. وقتتون بخیر

_مرسی از تو نیکان. من هم خداحافظی می‌کنم.

29 خرداد 1399



داستانداستان سراییمصاحبهتوماس ادیسون
امید دارم روزی این نوشته‌ها منو به همه رویاهام برسونن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید