who I am? من کیستم؟ مشخصات من چیست؟ توانمندی های من چیست؟ ظرفیت های من چیست؟ آیا به سمت خودشناسی خودم رفته ام؟ کسی که می خواهد به سمت اتفاق بزرگ حرکت کند باید خودش هم بزرگ باشد. اگر من به دنبال صادرات هستم باید به شکل صادرات دربیایم، خودم باید تغییر کنم، من باید خواب شب را از خودم بگیرم، می خواهی با دنیای خارج کار کنی باید ساعت ۴ صبح بلند شوی، ساعتی که نیوزلند ظهر هنگام است، ساعت ۴ صبح باید جواب مشتری استرالیا را بدهی، باید پاسخ مشتری ژاپنی و چینی و کره جنوبی را بدهی، باید خواب را برای خودمان حرام کنیم چراکه تصمیم سازی در آن ساعت انجام می شود. ظهر به وقت ما بازارهای اروپا باز می شوند، بعد از ظهر بازارهای کانادا و برزیل و شیلی و چه بازارهای بکری هستند بازارهای آمریکای جنوبی و شمالی و حتی امریکا و چه بسیار کالاهای ایرانی که وارد امریکا می شوند و نحوه ورود به بازار امریکا به عنوان بزرگترین کانال مصرفی بازارهای ایرانی بسیار مهم است. من در مجموعه خودم اضافه کاری نمی دهم، اصلا اضافه کاری معنا ندارد، یک فرد باید وظیفه خود را به درستی انجام دهد. مدیر صادرات، مدیر خرید، مدیر ترمینال ها، مدیر داخلی باید کار خود را درست انجام دهد. گر در طلب گوهر کانی، کانی گر در هوس لقمه نانی، نانی این نکته نغز اگر بدانی، دانی هر چیز که اندر پی آنی، آنی.
به طور کلی، کسانی که می خواهند کار صادرات را شروع کنند، باید سودی را که مد نظر دارند ارزیابی کنند. به دنبال زود پولدار شدن هستیم یا به دنبال به تدریج سرمایه ساختن هستیم؟ این دو هدف با هم تفاوت دارد. در خیلی از کارها پولدار می شوی اما در صادرات پولدار نمی شوی، افزایش سرمایه می دهی. اگر فردی ۱۰۰۰ دلار از یک معامله سود کسب کند، این ۱۰۰۰ دلار را تبدیل به یک کانتینر دیگر می کند بدین معنا که پولی در جیب صادرکننده نمی رود بلکه گردش مالی صادرکننده افزایش می یابد که در نتیجه توان و قدرت گردش مالی با حفظ ارزش سرمایه محدود زیاد می شود. اگر به دنبال بدست آوردن پول هستید می توانید در نقش بنکداری در صنعت کشاورزی قرار بگیرید. بنکداری قبل از رسیدن محصول پول می دهد و جنس را پیش خرید می کند، جنس را در انبار نگه می دارد و آن را بعد از چند ماه به صادرکننده و حلقه های بعدی می فروشد و اتفاقا سود خوبی هم می کند. اما صادرکننده به دنبال گردش مالی است پس اگر می خواهید پولدار شوید بنکداری کنید اما اگر می خواهید سرمایه سازی و خلق سرمایه کنید و ارزش سرمایه محدودتان را حفظ کنید، صادرات کنید.
از جهت دیگر، کسی که در رزومه خود می نویسد که هر سال در یک شرکتی مشغول به فعالیت بوده، نشان دهنده این است که ثبات عقیده ندارد، ثبات اخلاقی ندارد، ثبات رویه ندارد در صورتی که صادرکننده باید ثابت قدم باشد و با بقیه، مقداری متفاوت باشد. نمی توان امروز به واردات برنج فکر کرد و فردا به واردات چای، اینها می شوند بازرگان. همه به دنبال ایجاد و خلق ثروتیم اما سه ویژگی داریم که ما را از بقیه متمایز می کند، عشق، عرق و عقل. صادرکننده باید برای کشورش تلاش کند وگرنه سرمایه ای که در بحث صادرات گذاشته می شود اگر در بانک گذاشته شود، درآمدش بالاتر است. صادرکننده متفاوت است. اگر پا در راه صادرات می گذاریم، مقداری خستگی ناپذیر عمل کنیم. صبر کنیم تا بازار ساخته شود. در این خصوص، ذکر این نکته خالی از لطف نیست که تاجر از حروفی تشکیل شده است که هر کدام معنایی دارد. ت یعنی توکل، اگر وارد کاری می شوید توکلتان به خدا باشد و از هیچ کس نترسید. الف یعنی امانتداری، اگر کسی پولی، مالی یا ثروتی در اختیارتان می گذارد امانتدارش باشید. در این زمان است که نیازی به Credit بانک ندارید و خودتان بانک هستید و Credit. حرف ر یعنی راستی. اگر شما در بازار مشهور شوید به انسان راستگو، مطمئن باشید هم فروشنده شما هم خریدار شما اولین ایمیل را به شما می زند و اولین Offer را به شما می دهد. ج هم یعنی جسارت، اگر سه مورد قبلی را داشتید از هیچ چیز نترسید و وارد عمل شوید و مطمئن باشید خداوند پشت شما است.
در بحث خودشناسی، مهم ترین مطلب این است که من به شکل هدفم دربیایم، من هدفم شوم، باید هدف من در من مدیر بنگاه، در من بنگاه دار، در من مدیر سازمان تعریف شود و همان هدف در مدیر بنگاه نقش ببندد چراکه امروز با توجه به چالش هایی که در فضای کسب و کار داریم، یک مدیر، یک کارآفرین و یک صادرکننده باید تفکر استراتژیک قوی داشته باشد و امروز نمی توان با یک برنامه به یک هدف رسید، لازمه برنامه ریزی، پیش بینی است و هر کارآفرینی موفقی باید در کارش پیش بینی داشته باشد و وضعیت را خلق کند، باید وضعیت آینده را خلق کرد، اتفاق نمی افتد. تفاوت یک مدیر بخش خصوصی با مدیر بخش دولتی همین است که اگر ما خواسته باشیم از روش های آزمون و خطا استفاده کنیم نمی توانیم بگوییم اثربخشی برای بخش خصوصی است، کارایی برای بخش خصوصی است، بهره وری برای بخش خصوصی است. در نتیجه یک مدیر باید تفکر استراتژیک داشته باشد، تفکر استراتژیک یعنی طریقه فرموله کردن استراتژی هایی که در شرایط تغییر، تحول و بحران بتواند سازمان شما را از مرگ و میر نجات دهد و به سوی هدف تعیین شده هدایت کند. یک مدیر اگر این تفکر را داشته باشد قطعا نمی گذارد کار به موی باریک برسد. تفکر استراتژیک یعنی If و Then یعنی اگر و آن گاه، اگر از این راه به هدف نرسیدم آن گاه این راه را پیش بینی می کنم. Do و Do not، Is و Is not، اینها تفکرات یک تولیدکننده و یک کارآفرینی است که می خواهد در دنیای پرچالش و پر رقابت امروز با رقابت های فزاینده ای که ما تولیدکنندگان و صادرکنندگان در فضای بین المللی وجود دارد رقابت کند باید این مسائل را بدانیم. موفقیت حاصل یک تفکر مدیریتی است، حاصل یک تلاش مبتنی بر برنامه ریزی است، مبتنی بر سیستم ها و نظام های مدیریتی ساختار آن سازمان است. یک سازمان اگر ساختارمند شود و مدیر آن از یک تفکر استراتژیک برخوردار باشد به اهداف خود خواهد رسید. اما در فضای کسب و کار داخلی، برای همه، مشکلاتی پیش می آید و دچار چالش هایی که در نظام بانکی و نظام برنامه ریزی وجود دارد می شویم اما یک صادرکننده موفق از این راه ها عبور می کند چراکه می تواند بحران ها را فرموله کند و از آن ها گذر کند.
بچه عقاب وقتی متولد می شود، بچه شیر وقتی متولد می شود هیچ انتظار دیگری از او نداریم جز آن که بچه عقاب، عقاب شود، در اوج پرواز کند و به بلوغ خودش برسد آن بچه شیر، شیر بزرگ شود حتی اگر این ها را در باغ وحش و در قفس نگه داریم اگر تربیت، تربیت درستی باشد، آن بچه عقاب دوست دارد که عقاب شود، دوست ندارد که مرغ خانگی باشد، دوست دارد به اوج پرواز کند. آن بچه شیر دوست ندارد گربه خانگی باشد، دوست دارد شیر باشد. تفاوت ما با دیگران در این است که به الان خودمان راضی نیستیم و قناعت نمی کنیم و به توانمندی هایمان ایمان داریم. کسی که به توانمندی خود ایمان داشته باشد، به ظرفیت هایش ایمان داشته باشد، به کشورش و توانمندی های کشورش ایمان داشته باشد، یک اتفاق مبارکی را رقم می زند و تا جایی که بتوانیم آموزش می بینیم و در پرورش خود تلاش می کنیم.
عدم توقع
یک صادرکننده باید توقعش را از دیگران به صفر برساند و از خودش توقع داشته باشد. مسائل سیاسی به ما ارتباطی ندارد، من هر توقعی داشته باشم باید از خودم باشد نه از اقوام و دوستانم. ما باید بر پایه توقع فردی در بعد صادرات فعالیت کنیم. پس این را در خودمان تعریف کنیم آیا من انسان متوقعی هستم یا نه. باید از خودمان توقع داشته باشیم و شبانه روز تلاش کنیم که قطع به یقین جواب خواهد داد و آیا اصلا می توانیم شبانه روز تلاش کنیم؟ من می خواهم صادرات انجام دهم اما صبح ها استراحت کنم، من می خواهم صادرات انجام دهم اما روزهای جمعه با خانواده خود باشم، البته که کار می کنیم که زندگی کنیم ولی در حال حاضر یا مکن با پیل بانان دوستی یا بنا کن خانه ای … جمعه های یک صادرکننده، جمعه های متفاوتی است و شنبه ها و یکشنبه های ما نیز متفاوت است. همه جای دنیا شنبه و یکشنبه استراحت می کنند و ما باید به دنبال گرفتاری های مالی خودمان باشیم. آیا ما خودمان برای تلاش آماده ایم؟