مدتی پیش محی سنیسل یک متنی در رابطه با جشن پنج سالگی شتابدهنده ها در ایران نوشت که دیدگاهی منصفانه به وضعیت اکنون اکثریت شتابدهندههای فعال کشور بود. بعد از خواندن آن نوشته به نظرم رسید ایده خوبی است که اکنون که دیگر آواتک (تقریبا) فعال نیست و به نحوی به کار خودش به عنوان یک شرکت مستقل پایان داده است، من هم به عنوان شتابگیرنده سابق آواتک دیدگاه خودم را نسبت به شتابدهندهای که خودم فرصت حضور در آن را داشتهام را بیشتر با نگاه به دلایل درون سازمانی بنویسم (چون دلایل اقتصادی بیرونی را همه میدانیم و بیان دلایل دیگر که قابل اثبات نیستند، متن را تبدیل به یک نوشته احساسی مبتنی بر حدس و نظرات شخصی میکنند). نوشته ای که مخاطب اصلی آن هم شتابدهندهها و هم استارتاپها هستند.
آواتک کارش را تقریبا از ابتدای سال ۱۳۹۳ شروع کرد و به واقع باید گفت که در آن زمان آواتک اولین شتابدهنده خصوصی بود که راه اندازی شد. یادم هست در اولین بازدید از آواتک، معماری مدرن، فضای کاری باز اشتراکی، خدمات مشاوره و منتورینگ و راهنمایی نحوه راه اندازی کسب و کار از جمله مواردی بود که از دید من در آن سال بسیار جذاب بود. من در شرایطی که نیک پرینت تنها یک ایده بود، برای چرخه دوم آواتک ثبت نام کردم و عملا بعد از پذیرفته شدن در برنامه پیش شتابدهی از نقطه صفر استارتاپ نیک پرینت را شروع کردم. از این رو در کنار انتقادهایی که به نحوه عملکرد آواتک دارم، همیشه بابت فرصتی که آواتک برای شروع کسب و کار خودم به من داد، متشکر و سپاسگزارم و می دانم که سالهای همکاری با آواتک روی دانش و تجربه ی نیکوی امروز تاثیر بسیار بزرگی داشته است.
اگر صادقانه بخواهیم نگاه کنیم آواتک نیز مثل استارتاپ هایی که پذیرش می کرد خود یک استارتاپ در حال رشد بود که در خیلی از مقاطع با حدس و خطا و آزمودن، مسیر پیش رویش را می ساخت. نوپا بودن بحث شتابدهنده ها و نحوه کارشان در ایران باعث شد در این چند سال اخیر تعدادی از استارتاپهای مستقر در شتابدهندهها، مسیر سختی را در همراهی با رشد شتابدهنده ها طی کنند. در واقع زمانی که استارتاپ ها نیاز به حمایت و راهنمایی و مشاوره داشتند، آواتک درگیر حل مسائل و مشکلات پیش بینی نشده ای بود که از قبل به آنها فکر نکرده بود و برایشان راه حلی نداشت. همین باعث شد که نتواند به عنوان پشتیبانی که استارتاپ ها نیاز داشتند در کنار آنها قرار بگیرد. در طی دو سال اول برای من خیلی عجیب بود که چرا آواتک اینطور نسبت به آینده استارتاپهای خودش بی اعتنا است. بارها از خودم میپرسیدم که روش درست ارتباط شتابدهنده به عنوان یکی از سهام داران با استارتاپها باید چگونه باشد. آیا رابطه فعلی یک رابطه استاندارد و درست است و انتظارات استارتاپها زیاده از حد است یا باید روابط به شکل دیگری باشد؟ زمان برد تا متوجه شدم این بیاعتنایی نسبت به هزینه و زمانی که صرف استارتاپهایی شده که آواتک به طور رسمی سهام دار آنها است از چه نگرشی ریشه می گیرد. نگرشی که از دید نیکوی اکنون، نیمی درست و نیمی غلط بود.
در مسیری که می خواهیم فعالیت شتابدهنده ها به خصوص آواتک را بررسی کنیم نکته مهم و اساسی این است که به یاد داشته باشیم که هر شتابدهنده قبل از اینکه یک شتابدهنده باشد، یک محصولی است که مثل همه دیگر محصول/سرویسها نیاز دارد خودش را به مشتری که همان استارتاپها باشند، بفروشد. این نیاز باعث میشود که گاهی در پروسه تبلیغات شعارهایی انتخاب شوند که در واقعیت برای شتابدهندهها اجرایشان ساده نباشد و یکی از دلایل کم شدن علایق استارتاپ ها به شتابدهنده ها همین عدم همخوانی انتظارات ایجاد شده با خدمات واقعی ارائه شده است.
برای آواتک نیز داستان به همین شکل بود با این تفاوت که در سال ۹۳ آواتک به عنوان اولین شتابدهنده خصوصی کشور در نظر داشت الگویی درخشان برای شتابدهنده های آینده کشور نیز باشد و این امر نیاز داشت که استارتاپهای زیادی خواهان قرارگرفتن در چرخه های اولیه آواتک باشند تا اثباتی باشد بر وجود یک مارکت بزرگ در حال رشد. این تاکید باعث شد که در پروسه تبلیغات و ارائه خدمات به استارتاپ ها بیشتر از حد نرمال اغراق شود طوری که خیلی از دوستان به اشتباه با این دیدگاه جذب آواتک شدند که آواتک در کنار ارائه مشاوره و هزینه ابتدایی ۲۵ میلیون تومانی چون به عنوان سهام دار نیز وارد شرکت می شود پس از ابتدای کار تا جاییکه که سهام دار شرکت باشد، در کنار استارتاپها (به خصوص برای حل مشکلات مالی و حقوقی و گرفتن سرمایه گذار) به عنوان یک حامی خواهد ایستاد، درحالیکه این تصور به این شکل واقعیت نداشت. در عمل آواتک بر اساس تفکر خودش پشتیبان استارتاپ ها بود اما آنچه که آواتک به عنوان همراهی برای خودش تعریف کرده بود در واقعیت با انتظار استارتاپها بسیار متفاوت بود.
*** نکتهای که استارتاپها باید به آن دقیق توجه کنند این است که برای اطمینان از کیفیت خدماتی که شتابدهندهها به استارتاپ ها پیشنهاد میدهند، از استارتاپ های قبلی آن مجموعه بپرسند که نحوه ارائه خدمات مطرح شده به چه صورتی بوده است؟ و بر اساس تجربه و نظر آنها، ارزیابی کنند که ارزش واقعی آن مجموعه چه موارد و امکاناتی است و در نهایت بعد از جمع آوری همه اطلاعات هم از سمت شتابدهنده و هم از سمت استارتاپ های قدیمیتر، برای ورود در آن مجموعه تصمیم بگیرد و تنها به صحبت های شتاب دهنده اکتفا نکند.
همه ما می دانیم که آوتک تا چه میزان به اکوسیستم استارتاپی کشور کمک کرده است.
اما در کنار ده ها ویژگی مثبت و تاثیر گذار، عملکرد آواتک باید از نقطه نظر یک شتابدهنده نیز مورد قضاوت قرار بگیرد. اینجا جایی است که من قصد دارم فلسفه فکری آواتک در قبال استارتاپها را بررسی کنم.
آواتک برای شروع الگوی خودش را طرز کار شتابدهنده های موفق امریکا و اروپایی قرار داد که در آن مقطع تصمیم درستی بود. چرا درست بود؟ چون آن شتابدهنده ها هر کدام چندین استارتاپ موفق را در پرتفولیوی خود داشتند و این خود تاییدی بود بر اینکه روش کار آنها درست است. اما روش کار آنها چه بود؟ نگرش آنها این بود که قرار نیست همه استارتاپ ها موفق شوند و اگر از هر ۱۰ استارتاپ فقط یکی موفق شود با فروش درصد سهامی که متعلق به شتابدهنده است، درآمد مورد نیاز مجموعه تامین خواهد شد. بنابراین آنها نیازی نمیدیدند که توجهی فراتر از ارائه راهنمایی های لازم در حوزه مدل کسب و کار،روش های مارکتینگ و ... به استارتاپها داشته باشند. استارتاپهایی که مارکت خوب و تیم خوبی داشتند خودشان رشد می کردند و با گرفتن سرمایهی مناسب با موفقیت از دوره شتابدهی خارج می شدند و آنهایی که فاکتورهای لازم موفقیت را نداشتند نیز یا مدل کسب و کار خود را عوض می کردند و یا fail می شدند. عملا در این نقطه شتابدهنده نقش ناظری حمایت کننده را دارد که چتر حمایت گرانه خود را از بالا روی سر استارتاپ ها گشوده است و مستقیم با هر استارتاپ به شکل یک حامی تمام وقت درگیر نیست.
آواتک هم با همین نگرش به عنوان شتابدهنده وارد کار با استارتاپ ها شد اما اینجا بود که به قول حافظ "افتاد مشکل ها". تقریبا هیچ چیزی مشابه آن چیزی که آواتک به عنوان مسیر پیش رو برای خودش و استارتاپها تصور می کرد، پیش نرفت. آواتک بعد از پایان چرخه اولش که سرآوا به عنوان سرمایه گذار اشتراکی در اکثریت ده استارتاپ نهایی، سرمایه گذاری کرد با چندین مشکل روبرو شد که هر کدام از این مشکلات را باید جداگانه توضیح داد.
آواتک در ابتدای کارش نحوه ی فعالیت اش این بود که اگر استارتاپی دوره پیش شتابدهی را تمام کند و بعد در Selection Day برای ورود به دوره شتابدهی انتخاب شود، توسط تیم حقوقی ما ثبت شده و عملا تبدیل به یک شرکت رسمی می شود. این ایده روی کاغذ خیلی زیبا به نظر می آمد اما در عمل هم برای آواتک و هم استارتاپها چندین مشکل جدی ایجاد کرد.
اولین مشکل ثبت شرکت، با تیم کارآفرین بود. تیم کارآفرینی که قبلا کارهای استارتاپ را به عنوان یک کار جانبی و پاره وقت انجام می داد و یا بدتر از آن، کل فرایند تولید محصول را از نقطه صفر در شتابدهنده طی کرده بود و هیچ ایده ای از سختی مسیر پیش رو از جمله شرایط سخت مالی نداشت، با گرفتن سهمی از استارتاپ عملا به صورت رسمی، عضوی از یک شرکت ثبت شده میشد. به هر میزان استارتاپ جلو می رفت و مسیر ناهموار و سخت برای اعضای تیم روشن تر می شد بعضی ها (به خصوص به خاطر عدم تامین مالی) در جدی بودن انگیزه و هدف خود تردید میکردند و همین باعث میشد که بخواهند تیم را ترک کنند. حالا تصور کنید که هم تیمی شما ۳۰٪ از سهام رسمی شرکت را دارد و از امروز دیگر نمی خواهد جزئی از این تیم باشد! چون اسم این نیرو به صورت رسمی در مدارک شرکت ثبت شده است خروج این نیرو را باید به همه توضیح دهید و این هم از اعتبار تیم شما هم خواهد کاست و هم برای انجام وظایف قانونی خود در اکثریت موارد، نیاز به امضای ایشان دارید و شما باید در کنار باقی مشکلات، با این مشکل بزرگ هم روبرو شوید.
دومین مشکل ثبت شرکت بحث این بود که شاید این ایده کلا ایده اشتباهی باشد و مارکت مورد نظرش بسیار کوچک باشد طوری که از لحاظ مالی ادامه دادن این استارتاپ به صرفه نباشد. اما قبل از این که یک استارتاپ بتواند عرضه محدود محصول خود را در مارکت تست کند، ثبت شده بود و حتی اگر به این نتیجه می رسید که می خواهد ادامه ندهد، باید با پروسه و فراید پیچیده انحلال شرکت و گرفتن مفاصا از دارایی،ارزش افزوده و بیمه روبرو می شد.
خب آواتک برای دادن اطمینان به سرمایه گذاران که در ازای پول پرداختی خود به طور حتمی سهامی را دریافت خواهد کرد، نیاز به ثبت شرکت داشت و از یک طرف ثبت شرکت در آن زمان کوتاه در ابتدای مسیر استارتاپ که اصلا هنوز معلوم نبود که آیا این تیم می خواهد ادامه دهد و یا آیا این ایده مشتری خواهد داشت، یک اشتباه قطعی بود.
البته باید اینجا این نکته را بگوییم که آواتک در چرخه اول و دوم به عنوان یکی از سهامداران در پروسه ثبت شرکت، ثبت رسمی میشد، اما در چرخه سوم به بعد تصمیم گرفت خودش به عنوان سهامدارد ثبت نشود (به خاطر مشکلاتی که این ثبت رسمی برایش ایجاد می کرد مثل امضای چکها و سهیم بودن در بدهیهای احتمالی آینده شرکت) و تنها به یک قرارداد سهام داری اکتفا کند و خود افراد تیم، شرکت را ثبت کنند. در چرخه پنجم (اگر اشتباه نکنم) آواتک دیگر اصراری به ثبت شرکت در مدت زمان کوتاهی نداشت و به این باور رسیده بود که تنها بعد از اطمینان از آیندهی درست استارتاپ باید برای ثبت آن اقدام کرد که به نظر من درست ترین تصمیم بود. اما همان تصمیم اشتباه اولیه برای چرخه های اول، دوم و سوم هم برای خود آواتک و هم برای استارتاپ ها، دنیایی مشکل از جمله بدهی های مالیاتی و ارزش افزوده و حسابرسی های بی مورد ایجاد کرده بود که اثراتش تا همین امروز ادامه دارد و این مشکلات به مدیریت جدید آواتک (هم آوا) هم منتقل شده است و با اطمینان میتوانم بگویم که تا مدت ها هم ادامه خواهد داشت.
بسیاری از موسسین استارتاپها، برنامه نویس، طراح و یا کارمند باتجربه ای بودند که به این نتیجه رسیده بودند که توانایی راه اندازی یک کسب و کار را دارند. این افراد به هیچ عنوان با وظایف متعدد قانونی که به عنوان مدیران یک شرکت سهامی خاص خواهند داشت، آشنا نبودند و به نظر میرسید از روی بیاطلاعی مشمول جرایم عدم انجام وظایف قانونی در موعد مقرر خواهند شد. بنابراین آواتک شروع به آموزش نیروهای استارتاپها برای موضوعات متنوع ارزش افزوده، دارایی و تامین اجتماعی کرد. اما خب این آموزشها به قدری نبود که موسسین را برای انجام کامل وظایف قانونی آماده کند و کم کم استرس و فشار اینکه برای دارایی باید چه کار کنیم، چه طور کد اقتصادی بگیریم، چطور پرونده ارزش افزوده تشکیل دهیم و چطور پرسنل را بیمه کنیم هم ذهن استارتاپ ها و هم ذهن آواتک را مشغول کرد. چرا آموزش های لازم را آواتک قبل از پذیرش استارتاپ ها در فرایند شتابدهی و ورود رسمی به آواتک به موسسین ارائه نمی داد تا حق انتخاب داشته باشند که اگر دوست دارند وارد پروسه آواتک و ثبت شرکت شوند؟ چون از دید من اگر تمامی حقایق مالیات، ارزش افزوده و تامین اجتماعی به موسسین استارتاپ ها گفته می شد، اگر نگوییم به طور کل فکر ایجاد کسب و کار را در ذهن افراد از بین میبرد، خوش بینانه دیگر کسی مایل به ثبت شرکت نمی شد و این پروسهی جذب استارتاپ را برای آواتک مشکل می کرد. یادمان باشد که آواتک هم نیاز داشت تا خودش را به استارتاپ ها بفروشد و بیان اینکه روبروی شما کوهی از موارد هست که شما باید با آنها سر و کله بزنید، به نفع منافع آواتک نبود.
برای مثال من خودم اگر درجریان مسائل متعدد قانونی که در مسیر شرکت وجود دارند، قبل از ثبت شرکت قرار می گرفتم، حتما تصمیم می گرفتم که پروسه ثبت شرکت را به سال های آینده موکول کنم. یک مثال دیگر این است که یک سال پس از اینکه شرکت ما ثبت شده بود، من به این نتیجه رسیدم که استخدام حسابدار برای ما ضروری است (در آن زمان نمی دانستم که حسابدار از مدیرعامل ضرورری تر است)، از همین جهت در تابستان ۹۵ به مدیریت آواتک ایمیل زدم که من می خواهم حسابدار استخدام کنم اما نمیدانم باید چه آگهی بدهم، از حسابدار در مصاحبه چه سوال هایی بپرسم، دنبال چه تخصصی بگردم و چطور بفهمم که در حال استخدام نیروی مناسبی هستم یا خیر؟ آواتک به من پاسخ داد که متوجه این مشکل هستند ولی درحال حاضر برایش راه حلی ندارند، اما حتما به این موضوع فکر خواهند کرد. از دید من که در آن لحظه مشکل حسابداری داشتم، این پاسخ کمک کننده نبود و باعث شد که من درگیر این شوم که وقتی آواتک نمی تواند به من کمک کند، الان از چه کسی می توانم کمک بگیرم؟ اما وقتی بعدا به این موضوع فکر کردم، متوجه شدم که آواتک در آن زمان برای حل این مشکل آماده نبود چون از قبل به این موضوع که موسسین استارتاپها حتی برای استخدام نیروهای مالی و حقوقی، نیاز به کمک دارند، فکر نکرده بود.
وقتی چرخه اول آواتک با سر و صدای رسانه ای زیاد به پایان رسید، همه ما پیگیر این موضوع بودیم که آینده این استارتاپ ها به خصوص از لحاظ تامین مالی چه خواهد شد؟ برای پاسخ به این سوال مهم سرآوا به عنوان سرمایه گذار اشتراکی ورود کرد تا به باقی سرمایه گذاران این پیام را بدهد که سرمایه گذاری در استارتاپ ها کار درستی است و قطعا آنها به عنوان یک شرکت سرمایهگذاری حواسشان به منافعشان هست و اگر میخواهند سرمایه گذاری کنند به این علت است که این امر را، امری سودآور ارزیابی می کنند.
اما این مسیر برای استارتاپهای چرخه دوم به بعد به آن شکل پر شکوه چرخه اول طی نشد و چون باور جمعی همه از جمله خود من در آن زمان این بود (اکنون این باور را ندارم) که استارتاپ تا حداقل یک یا دو سال با پول سرمایهگذار رشد میکنند و زنده می مانند، عدم جذب سرمایه گذار به معنای این بود که یا شما استارتاپ خوبی نیستی و یا مشکل دیگری هست که حتی سرآوا تمایل سرمایه گذاری روی شما ندارد و این پیامی نبود که نه خوشایند آواتک و نه خوشایند استارتاپ های خروجی این مجموعه باشد. همین پیام کار را برای ترغیب سرمایه گذارهای دیگر سخت میکرد و به یک مشکلی تبدیل شده بود که ریشه اش در سخنرانیها و باورهای اشتباهی بود که برای اقتصاد توسعه یافته اروپا، امریکا مناسب بود اما برای ایران کارا نبود.
این روزها همه میدانیم رشد کسب و کارهای حوزه IT، اکوسیستم استارتاپی و جذب سرمایهگذارهای متعدد در کنار رشد و شکوفایی یک اقتصاد قوی رخ می دهد و زمانیکه اقتصاد کلی کشور با شرایط تورم، کاهش ارزش پول،تحریم، فرار سرمایه و عدم تمایل سرمایه گذار خارجی برای ورود به بازار ایران روبرو است، هیچ فردی تنها با سروصدای رسانهای قادر به قانع کردن اکثریت سرمایه گذاران برای سرمایه گذاری در استارتاپ ها با ریسک ۹۰٪ نیست.
** (لازم به ذکر است که استارتاپ های چرخه اول، استارتاپ های خوبی بودند و این بخش به معنای کتمان توانایی آنها نیست، اما من به عنوان یک فرد در این سیستم، معتقدم سرمایه گذاری سرآوا در آن مقطع تنها به دلیل شایستگی های استارتاپ ها نبود و اهداف نمایشی و رسانه ای متعددی را دنبال میکرد.)
یادم است که زمانی که موعد خروج از شتابدهنده آواتک رسیده بود هم من و هم بسیاری از دوستان دغدغه این را داشتند که باید برای ادامه کار چه باید کرد؟ هزینه کافی برای اجاره دفتر موجود نبود و فضاهای کاری اشتراکی نیز به مفهوم امروزی، تقریبا دو سال بعد از شروع کار آواتک رشد پیدا کردند.
خب این مشکل چه ربطی به آواتک دارد؟ باید اینطور گفت که آواتک در مقطعی خودش را روبروی استارتاپ های درمانده ای یافت که انتظاراتی بدیهی مثل فضای کار دارند و باور داشتند که حتما آواتک از قبل به این موضوعات ساده فکر کرده است اما در مواجه با آواتک پیبردند که از دید آواتک، این موضوع مشکل آنها است. همانطور که در بالاتر اشاره کرده بودم، آواتک به نگرش شتابدهنده های مشابه خارجی باور داشت که شتابدهنده نقش ناظری حمایت کننده را دارد که چتر حمایت گرانه خود را از بالا روی سر استارتاپ ها گشوده است و مستقیم با هر استارتاپ به شکل یک حامی تمام وقت درگیر نیست. اما یک نکتهی ساده از محاسبات آواتک جا مانده بود! آن هم این بود که این روش در کشورهای توسعه یافته ای به کار گرفته می شد که تعداد زیادی فضای کار اشتراکی داشتند + تعداد زیادی شرکت های سرمایه گذاری که واقعا اگر شما پتانسیلهای لازم را داشته باشید، بر روی شما سرمایه گذاری میکنند و استارتاپها اصولا نیازی به حمایت زیاد و پیگیری مداوم شتابدهنده ندارند! اما در آن زمان در ایران نه فضای کار اشتراکی وجود داشت، نه شرکتهای متعدد سرمایهگذاری، نه مسیر روبروی استارتاپها مشخص بود، نه استارتاپها با قانون و وظایف قانونی خود آشنا بودند، نه تجربه شرکت داری داشتیم و نه آواتک آنطور که استارتاپها نیاز داشتند، حمایت می کرد. این طور شد که استارتاپ ها در مقطعی خود را بی پناه دیدند و از آواتک به عنوان حامی نا امید شدند.
لازم است یادآوری کنم که در آن مقطع آواتک خودش جزیی از افرادی بود که مرتب بر سودآور نبود استارتاپ تا ۲-۳ سال اول تاکید داشت و این باور آن زمان ما هم شده بود که سال های اول باید به ما در همه زمینه ها کمک شود (اکنون من به این موضوع باور ندارم). بنابراین با آن نگرش ما انتظاری نداشتیم که محصول خودمان هزینه دفتر را بدهد بلکه از آواتک انتظار داشتیم که برای این مشکل راه حلی داشته باشد. اما وقتی با نگرش بیتفاوت آواتک روبرو شدیم با توجه به تضادی که بین شعارهای قبل از آمدن به آواتک و رفتارها و سخرانیهایی که در دوران شتابدهی از آواتک دیده بودیم، به این باور رسیدیم که آواتک در واقعیت مسئولیت پذیر نیست و نقش ما تنها ایجاد یک پرتفولیوی جذاب بوده است و نه چیزی بیشتر. ناراحتی از این باور و عدم برقراری گفتگوی دوطرفه از سمت آواتک با استارتاپ ها برای حل این موضوع و کاهش نگرانیها، کم کم استارتاپهای ناراحت را به قطعیت رساند که ما هیچ وقت برای آواتک مهم نبودهایم و تمام پروسههای شتابدهی و پیش شتابدهی بخشی از یک نمایش جذاب بوده است، در غیر این صورت آواتک اینطور به وضعیت و آینده ما بیاعتنا نبود. (ایده ای که من امروز به آن باور ندارم و فکر می کنم تماما نتیجه استراتژی اشتباه آواتک در قبال استارتاپ ها بود)
در زمان ایجاد آواتک اینطور مقرر شده بود که درآمد این مجموعه از فروش درصد سهام استارتاپ هایش باشد. بنابراین منطقی می نمود اگر آواتک نهایت تلاش خودش را در زمان شتابدهی و یا بعد از خروج استارتاپ از آواتک برای رشد حداکثری استارتاپ به کار می بست. اما چرا این اتفاق نیافتاد؟
اگر با دوستانی که تجربه حضور در آواتک را دارند گفتگو کنید می بینید که همه ما بارها ایمیل های متفاوتی به مدیریت آواتک داده ایم اما هیچ وقت پاسخی دریافت نکرده ایم و یا یک پاسخ ساده بعد از گذشت یک ماه دریافت شده است، وقتی که دیگر موضوع آن ایمیل، مورد بحث نیست. برای مثال به اکثریت ایمیلهای گزارشهای ماهیانه/فصلی که من برای آواتک و باقی سرمایه گذاران ارسال می کردم، به ندرت پاسخی از طرف آواتک داده می شد.این موضوع برای من حاوی یک پیام مهم بود: تو و استارتاپات مهم نیستید چون من به عنوان شتابدهنده و سهامدار شرکت تو، وقتی را صرف مطالعه گزارشهای ارسالی تو نمیکنم. من این مورد را با اکثریت دوستان چک کردهام و متوجه شدم اوضاع پاسخ گویی به آنها هم کم و بیش به این شکل بوده است. خب چطور ممکن است که شما برنامهی بلندمدتتان برای کسب درآمد فروش سهام استارتاپ ها باشد اما به اکثریت ایمیلهای آنها بی اعتنا باشید؟ چطور ممکن است که عضوی از هییت مدیره باشید و به ایمیل برگزاری جلسه هییت مدیره به موقع پاسخ ندهید و در نهایت با پیگیری مداوم و درخواست های مکرر استارتاپ ها به جلسات هییت مدیره بیایید؟ و حتی گاهی در دقایق آخر کنسل کنید و علیرغم برنامه ریزی قبلی، جلسات مهم شرکت بدون حضور شما برگزار شود و شما نیز بعد از جلسه پیگیر دستور و صورت جلسه نباشید! آیا مدیریت آواتک انتظار داشت که بدون ارتباط موثر و مداوم با استارتاپها مشکلات خود به خود حل شوند و بعد به یکباره، استارتاپها در مسیر رشد سریع قرار بگیرند و در نهایت آواتک با فروش سهام آن استارتاپ ها درآمد پیش بینی شده اش را محقق کند؟
***(البته باید گفت که اینطور نبوده که آواتک به ۱۰۰٪ ایمیل ها پاسخ ندهد و یا در هیچ جلسه ای شرکت نکند، من در اینجا به روند کلی اشاره میکنم و قصدم قاطعانه صحبت کردن و متهم کردن آواتک نیست. همچنین که باید بگم که نیروی سرمایه گذاری آواتک در پروسه سرمایه گرفتن ما، با تمام وجود نیرو گذاشت. اما مشکل پاسخ گویی به ایمیل ها و مسیج ها همواره از سمت آواتک و سرآوا برقرار بود.)
من نمی دانم این عدم ارتباط صحیح با استارتاپ ها به علت مدیریت ضعیف بود و یا کمبود نیروی انسانی مناسب و یا عدم وجود ساز و کار درست پیگیری امور با استارتاپها و یا دلایل دیگری که ما نمیدانیم، اما علت هرچه بود این عدم پاسخگویی آواتک به استارتاپ ها در کنار هزاران مشکل دیگر که آواتک به اشتباه فکر می کرد باید خود را درگیر آنها نکند و مشکلات اقتصاد کلان کشور باعث شد احتمال تحقق درآمد از فروش سهام استارتاپ ها (که هر کدام به نحوی درگیر یک سری مشکلات بودند) بسیار کم ارزیابی شود و این هم مشکل جدی دیگری برای آواتک محسوب میشد.
(من می دانم آواتک از فروش سهام ریحون (استارتاپ مورد علاقه سرآوا)، کسب درآمد کرد، اما از فروش باقی سهام های استارتاپ ها اطمینان ندارم).
در آخر همهی حرف هایی که زدم باید گفت که مسیر و تجربه فردی افراد با آواتک به شکلهای متفاوتی بوده است و اینجا من تنها عقاید و بخشی از تجربیات خودم و دوستان و آشنایم را نوشته ام و حتما افرادی هستند که باورهای کاملا متفاوتی با نظر من دارند.
یک روزی محسن ملایری به من گفت که هر کدام ما فارغ از مسیری که در این اکوسیستم طی می کنیم، وظیفه داریم که تجربیات خودمان را مستند کنیم چون یک جامعه بدون بررسی اشتباهات گذشته و خواندن داکیومنت هایی که تا به حال نوشته شده اند، رشد نخواهد کرد. بنابراین من اینجا از شما دعوت میکنم که شما هم تجربه خود با آواتک را توی کامنت ها بنویسید.