نیلوفر مرادی
نیلوفر مرادی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

غریبه ای آشنا

من میشنوم یک نفر پشت این کوه ها در دوردست های دور با قناری بحث میکند.در انجا که از زاویه دید من و تو دور است.

و از آن شهر غریب که فقط شعله ای نور از آن میبینم،یک نفر دارد بالهای چکاوک را التیام میبخشد و امروز که آن یا کریم دست دعایش سبز بود ، از احساس خدا لبریز است ....و رنگ خدایی یعنی همین!


خدادلنوشته
من به دنیا نیامده ام که فقط زندگی کنم،بلکه آمده ام دگرگونی به وجود بیاورم...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید