نیلوفرثانی
نیلوفرثانی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

بهار در زمستان


بودنت آفتابی‌ست که بر پیکره سرد و یخ زده‌ی دشتی افتاده که حالا از سینه‌اش، بذرهای نو، جوانه زده.

گرمیِ مطبوعِ نوری که در دل زمستانی، غوغای رویش برپا کرده

تو که آمدی دلم به شفاعتِ عشق، جان تازه گرفت

و تنهایی، هم‌ترانه‌ی ماه و برکه، شور از دلش بیرون چکید.

نغمه‌ی زندگی، دوباره به جریان افتاد و پرندگی خصوصیتِ احوالم شد.

تو که چشم‌هایت، شورشِ وقت و غنیمتِ حضور است، مرا در عمیق‌ترین انزوایِ طرد، دوباره به رگِ امید پیوند زدی و در جانم شهدِ بوسه های آبی، چشاندی.

حالا در این وقتِ پاییز که دستان‌مان، رنگی از با هم‌بودنی شریف و شفا گرفته است، بگذار لبخندت را سیر بنوشم

که زمستان اگر سخت و تاریک، در پرتوِ روشنی تو، بهار باشم.

نیلوفر ثانی
پاییز 1400



نیلوفرثانیبی وقت نوشت
شعرهاونوشته های نیلوفرثانی مجموعه شعر:بي واسطه دوستت دارم/@niloofarsanipoem
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید