مگر می شود در زندگی زخمی نشده باشیم؟ زخمی نخورده باشیم؟ مگر می شود بر جسم وجان و روح مان،ردی وخراشی و زخمی نیفتاده باشد؟ مگر هست آدم ِبی زخم؟
آدمها از کنارت عبور می کنند و زخمیات می کنند... اتفاقات پس از دیگری رخ می دهد و زخمی می شوی؛ خودت، هم زیاد خودت را زخمی می کنی و این طور می شود که زخم ها اجتناب ناپذیرند.
وچاره ای نمی ماند جز فراموش کردن یا با #زخم ها ،زندگی کردن، والتیام یافتن ... بعضی زخم ها التیامی ندارند، چنان عمیقند که دیگر خوب نمی شوند. وقتی از عزیزی باشد ، عمیق تر ...
گاهی حتی نمی فهمیم زخمی شده ایم،تا بعدتر ، تا با اتفاقی یا تماشای دقیقی یا حتی دردی ،زخم مان را ببینیم،و کسی که زخمی مان کرده را بیاد بیاوریم ..
چقدر دلگیرست ،چقدر غم انگیز،وقتی میان زخمهای تازه و کهنه ،گیر می افتیم ..گاهی نمی شود از آنها فرار کرد، نمی شود نادیدهاشان گرفت، نمی شود مرهمی روی شان گذاشت، گاهی فقط باید دوست شان داشت و از آنها مراقبت کرد.. و دوباره از آنها رویید.
نیلوفرثانی