خیلی وقت پیشها جایی خونده بودم که یک روزی تکنولوژی اونقدر پیشرفت میکنه که میتونه انرژی صداهایی که توی اجسام و در طی سالیان دراز جمع شده را، بیرون بکشه و مثلا به ما بگه ۱۷۳ سال پیش اون دو نفر پای این درخت به هم چهها گفتن؟ اینکه دقیقا اون لحظهای که تیر خوردن، دختره داشته:
"حیف بود مردن بی عاشقی
تا نفسی داری و نفسی بکوش
سر که نه در راه عزیزان رود
بار گران است کشیدن به دوش"
این شعر را برای پسره زمزمه میکرده یا پسره برای دختره!
اینکه دقیقا اون لحظهای که زیر درخت دراز کشیده بودن و تیر خوردن، فهمیدن که از کجا بوده؟ فهمیدن که برادر دختره دقیقا از روی کوهی که توی عکس می بینید، قلبهایشان را نشانه گرفته بوده چون نمیخواسته دیگه بتپه! یا اینکه فکر کردن روزگار خواسته توی اوج داستان عاشقیشان را تموم کنه و یا اینکه .... .
سنگ قبری که عکسش را پایین گذاشتم و نوشتهی روی آن را دقیقا اون فردی که نخواسته دیگه قلب این دوتا برای هم و توی این دنیا بتپه، همون روز و بعد از خاک کردنشان درست کرده و گذاشته روی قبر. البته محلی ها میگن که گویا یکبار سنگ قبر قدیمی بخاطر صاف کردن جاده خاکیای که از این منطقه میگذره نابود شده ولی دقیقا همون نوشته، روی این سنگ قبری که میبینید هک شده و مونده تا مجالی برای صحبت رهگذرهایی باشه که از این جاده میگذرن.
دقیقا یک ماه بعد از اعلام رسمی کرونا توی ایران بود که خسته از قرنطینهی خانگی، زدیم به دل کوه و کمر تا بابای رضا زیباییهای منطقهی رودان (شهرستانی توی استان هرمزگان) را نشانمان بده که یکهو رسیدیم به این درخت و سنگ قبر و داستان دختر و پسر عاشقی که ۴۰ کیلومتر را از محل زندگیشان با هم فرار کردن و احتمالا اون روز فکرشم نمیکردن که برادر دختره قرار هست که این یادگاری را از آنها به جای بگذاره تا یک روزی هر رهگذری که چشماش به سنگ و درخت کنارش میافته، از آنها یاد کنه!
داشتم به این فکر میکردم که این درخت باید زنده بمونه، باید زنده بمونه تا روزی که تکنولوژی اون قدر پیشرفت کنه که صداهای توی این درخت را بکشه بیرون تا ما بفهمیم که کی اول شعر سعدی را برای اون یکی خوند؟ که بفهمیم که آیا برادر بر قبر خواهر گریست یا نه؟ که تهش کی پشیمون این راه را تا خانه برگشت و کی موندگار شد؟