خشایار الوند با «مزاحم» فیلمنامه نویسی حرفه ای را در سینما شروع کرد. برای اینکه اثبات کند که در این وادی «برگ برنده» مهمی است، «نقطه چین» هایی را جلوی نام سریال ها می گذاشت و تاکید می کرد که «کمربندها را ببندیم» اما برای اینکه در «شب های برره» احساس دلتنگی نکنیم می گفت«هرچی تو بخوای». سپس ما را به «باغ مظفر» دعوت می کرد تا با یافتن«گنج مظفر» و نمایش قدرت خودمان به «مرد هزارچهره» او را «کیش و مات» کنیم. اما آن سوتر «مرد دو هزار چهره» با «قهوه تلخ» در دستانش به استقبال «مسافران» رفت تا در «شیش و بش» حضورشان در «پایتخت» به کالای «ساخت ایران» توجه کنند.
الوند به «ویلای من» آمد تا درباره «شوخی کردم» هایش با هم صحبت کنیم و ایده «پایتخت 3» را «در حاشیه» صحبت هایمان در مورد کمدی موقعیت خاص طراحی شده از سوی او در سریال«پایتخت 4» بررسی کنیم.
البته او از اینکه عضو «علی البدل» در «دیوار به دیوار» است چندان خوشنود نبود برای همین تلاش کرد تا با «پایتخت 5» از موانع «دیوار به دیوار2» بپرد تا به «گلشیفته» برسد. زندگیش رنگین کمانی از طراحی خنده برای مردم بود و نگاهش «آبی به رنگ آسمان». یادش گرامی.