نیما
نیما
خواندن ۲ دقیقه·۶ سال پیش

معرفی کتاب فوق العاده "زمستان 62"

چهارشنبه شبی بود و من تازه از استخر اومده بودم خونه، که بابام گفت دکتر فرهبُد رنگ زد، کارِت داشت. چون قبلاً گفته بود که برای انتخاب رشتۀ آرین کمکش کنم، فهمیدم زنگ زدنش واسه همون بود به خاطر همین، دیگه زنگ نزدم. ساعت 11 اینا بعد از خوردن چند لقمه، رفتم دم درشونو گفتم که بابت انتخاب رشته بود کارتون؟ گفت اره! رفتم داخل. خلاصه که واقعا خونواده با صفایی هستن. تحصیل کرده و استاد دانشگاه رشته زبان. منم تو دلم می‌گفتم، بابا من که کسی نیستم که از من مشاوره می‌گیرین. البته من خودم دولتی مکانیک خوندم ارشدم رتبم 400 شده الان که اینو مینویسم منتطرم ببینم کدوم جهنم درّه‌ای قبول میشم. ولی امیدی به آینده ندارم، چون من شب امتحانی بودم همیشه و وقتم سر چیزایی که پول توش نیست می‌گذره همش. بگذریم! توضیحات لازم رو به آرین جون مبذول کردم. آخرش دکتر گفت، نیما کتابخونه مونو دیدی تازه درست کردیم؟ گفتم نه! اتفاقاً خیلی مشتاقم. بابا کلی تعریف کرد ازش. رفتیم نشونم داد. عجب کتابخونه‌ای، به جد سادات قسم! عین اون کتاب خونه‌ها که عکسش تو پینترست هست . گفتم دکتر یه کتاب ایرانی خوب بهم بده بخونم. کتاباشو انگشت به دهن زیرو رو کرد بعدش این تحفه رو در آدرد . "زمستان 62" . بعدش اومدم خونه. ازون روز تا الان 180 صفحه از 450 صفحه کتابو خوندم هر قدر که بیشتر میرم جلو بیشتر دیوونه میشم و اعصابم خرد میشه.


زمستان 62
زمستان 62


در مورد نویسنده کتاب هم تو عکس پایین میتونین بخونین و باید بگم که کتاب ممنوع‌ بو ولی چند سال اخیر اوکی رو دادن بهش. به قیمت هم می‌تونین توجه کنین که تو کشوری که سرانه مطالعه پایین هست قیمت چجوری تغییر میکنه.


در مورد نویسنده
در مورد نویسنده


همینجور که می‌بینین اسماعیل فصیح کار درست بوده، ازونا که آدم می‌خواد باهاشون همنشین بشه. این کتاب الان تو فیدیبو 20000 تومنه که 10000 تومن تخفیف خورده. و به این لینک برید و نمونه شو بخونید. یه چیزو قول میدم این کتاب تابستان 97 هم هست . اصلا انگار ایران به عقب بر نگشته بلکه تو همون 62 مونده.

داستان هم در راجع به دکتر آریان و منصور فرجام هستش که از آمریکا اوردنش ایران که تو شرکت نفت واحد کامپیوتر و زبان راه بندازه ولی هدف دیگه منصور اینه که مادرشو ببینه ولی مادرش میگه برگرد آمریکا. تو این شرکت از بدو ورودش شاهد ایرانی‌بازیه جماعت میشه و به ستوه میارنش به طوری که کندن توالت فرنگیش و تعویض با سنتی از ماشین تحریر مهم‌تر میشه. همش بدقولی.

به عنوان مثال یه بخش جالبش که الان خوندم تو ذهنم مونده اینه که دکتر آریان که راوی باشه و با منصور فرجام همراه هستش، وقتی از اهواز واسه یه کار میره تهران، تو توصیف مردمش اینطور میگه که :

"مردم تهران همیشه خدارو شکر میکنن " بابا، حالا خوبه" اگر دو ساعت برق بره، می‌گن بابا حالا خوبه دو ساعت رفت. اگه چهار ساعت بره، می‌گن بابا حالا خوبه چهار ساعت رفت اگه کلا بره، می‌گن بابا حالا خوبه نفت هست اگه نفت تموم شه، می‌گن بابا حالا خوبه زغال هست اگه بزنن تو ستون فقراتشون، می‌گن بابا حالا خوبه نزدن تو مخمون "

خلاصه که این کتابو بخونین اطمینان میدم پشیمون نمیشین.


کتابایرانجنگکامپیوترتعهد
مهندس مکانیک مملکت. در مورد چیزایی که دوست دارم، می‌نویسم. مطالبی هم که لذّت ببرم، ترجمه می‌کنم و با شما به اشتراک می‌گذارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید