عنوان این نوشته هر چقدر هم عجیب باشد واقعی است و می تواند احساس فعلی من که باعث شد شروع به نوشتن کنم را بیان کند. امروز در شرایطی قرار دارم که که آرزو می کنم که ای کاش می شد فقط ۵ سال به عقب بر گردم تا اشتباهاتم را جبران کنم. فکر می کنم نوشتن در این زمان برای من دو دلیل اصلی دارد یکی اینکه به نظر می آید می تواند باعث بهتر شدن حالم شود و دوم اینکه شاید بتوانم پخت یک جهنم توسط فرد دیگری جلو گیری کنم.
توسعه دهنده نرم افزار قدیم، مدیر یک مجموعه کوچک نرم افزاری در حال حاضر، مدیر پروژه های متعدد، مشاور برخی شرکت های نرم افزاری و مخابرات و سرشناس در برخی از حوزه های بازار نرم افزار ایران
به خوبی در جلسات صحبت می کنم و راه حل برای مشکلات ارایه می دهم و با وجود اینکه علاقه ام به کامپیوتر از کودکی شروع شد، کاملا انسان برون گرایی محسوب می شوم.
از لحاظ مالی به وضعیت پایداری رسیده ام.
درگیر در تعداد زیادی پروژه که عموما از اسکوپ خارج شده اند و یا نا تمام مانده اند.
مشتری هایی که هر روز در حال ناراضی تر شدن هستند.
قول هایی که با واقعیت نمی پیوندند
منی که سعی می کنم تسلیم نشوم
پرسنلی که هنوز به من اعتماد دارند
افرادی که هنوز به من اعتماد می کنند
همسری که که بدون او مدت ها پیش کارم تمام شده بود
باید به جهنم بر گردم جهنمی که خودم ساخته ام در نوشته بعدی دستور پخت را خواهم گفت.
ممنونم که این متن را خوندی واقعا ممنونم