داشتم کانالهای مختلف رو میدیدم که توجهام به این کانال روانشناسی جلب شد. مدرس نوشته بود:
شرکت در راهپیماییها و مجامع عمومی از دیدگاه روانشناختی چه تأثیراتی دارد؟
احساس تعلق
تجربه جمعی: حضور در یک جمع بزرگ باعث ایجاد حس تعلق به یک گروه و جامعه میشود. این احساس میتواند به تقویت هویت ملی و اجتماعی افراد کمک کند.
تأثیر اجتماعی
همافزایی: افراد معمولاً تحت تأثیر رفتار و احساسات دیگران قرار میگیرند. شور و هیجان جمعی میتواند انگیزه بیشتری برای شرکت در این نوع رویدادها ایجاد کند.
تجربه مثبت
احساس رضایت: شرکت در چنین رویدادهایی میتواند تجربهای مثبت و شاداب برای افراد باشد و به بهبود خلق و خوی آنها کمک کند.
مقاومت و همبستگی
حمایت از اهداف مشترک: حضور در راهپیمایی میتواند نمادی از همبستگی و مقاومت در برابر چالشها و مشکلات اجتماعی باشد.
احساس امنیت
حمایت اجتماعی: حضور در جمع میتواند احساس امنیت و حمایت اجتماعی را تقویت کند، به ویژه در شرایطی که افراد احساس تنهایی یا ناامیدی میکنند.
آگاهی اجتماعی
افزایش آگاهی: این نوع رویدادها میتواند به افزایش آگاهی عمومی درباره مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کمک کند.
حضور در راهپیمایی ۲۲ بهمن نه تنها یک عمل اجتماعی است، بلکه میتواند تأثیرات عمیق روانشناختی بر روی افراد داشته باشد. این تجربه میتواند به تقویت هویت، احساس تعلق و همبستگی اجتماعی کمک کند.
من افرادی را از نزدیک دیدهام که چون تابحال در این حرکت مردمی شرکت نکردند خیلی تصورات برعکسی دارند. مثل اون داستان ساندیس دادن و مردم برای خوردن میان و یا مثلا اون داستان که از شرکتها دستوری مردم رو میارن یا یادمه یه دوستی اینجا بهم می گفت: مگه فیلم سالها قبل نیست که هر سال تکرار میکنند؟ هیچ کدوم از اینها هم هیچ وقت خودشان نرفته بودند حتی یک بار این حضور رو ببینند. و از کم و کیفیش باخبر بشن. این باعث شده از بسیاری از امتیازات این گردهمایی محروم بمانند. از مردم خود را جدا کردهاند و به جهت روحی همیشه پکر و خشمگین و کلافه هستند. ناامید هستند و انرژی و انگیزه ندارند...
نکته بعدی اینکه واقعا ما لذتی و بهرهای از این دورهمیها و گردهماییها میبریم که دنیا تلاش میکنه، فکر میکنه چی کار کنه بتونه اینطور مردم رو دور هم جمع کنه. معمولا تنها راه جمع کردن مردم کنسرتهای موسیقی است که خب متاسفانه حال خوب کردنش مصنوعی و ناپایدار هست ( اگر عوارض نداشته باشه چون عموما با مصرف مواد الکلی است) و بین مردم هم اتحاد و محبت و همدلی و همبستگی نمیاره.
فیلمی آمریکایی میدیدم که مردی به دلیل فشار روحی روانی که روش بود نمی تونست بخوابه. بعد طی یه اتفاق رفت در گردهمایی که سرطانیها دور هم جمع میشدن برای روحیه دادن به هم و دقایقی هم با برنامه گریه می کردند که آرام بشن. اینم متاثر از جمع گریه اش میگیره. بعد میبینه وقتی گریه میکنه سبک میشه و شب راحت میخوابه... این میشه که بدون اینکه سرطان داشته باشه منظم تو برنامشون شرکت میکنه...
و من یاد تمام مجالس مناجات خوانیها، زیارتگاهها، گلزار شهدا، دعای کمیل و دعای توسل و شبهای ماه مبارک و جشنهای میلاد اهل بیت یا مصائب ایشان میافتم که همیشه یه گوشه آن از صمیم قلب اشک ریختن است. که هم اتصال حقیقی به منبع بیپایان وجود ایشان است و هم واقعا حس ملکوتی و آرامشی که بعد آن اشک به ما دست میدهد، دُرّ نایابی است که مردم دنیا نمیدانند چه طور به دست بیارن...
✍🏻 تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران