روایت کتاب «وقتی مهتاب گم شد» از زبان نویسنده آن، آقای حمید حسام:
روایت درباره یک نوجوان با ۱۶ سال سن که از آغاز جنگ پیش حاج احمد متوسلیان در مریوان میرود و کار اطلاعات عملیات میکند و میشود یک بلدچی ۱۶ ساله.
کار اطلاعات عملیات کار آدمهای خاصی است. در فضای دفاع مقدس پیشانی حادثهها، اطلاعاتِ عملیات و تخریب بود.
کشف این شخصیت توسط حاج احمد متوسلیان در مریوان اتفاق میافتد. او به جهت اینکه دو عنصر جسارت و اخلاص را توامان و در حد اعلی داشته است همه به او اعتماد میکردند. حاج همت، شهید حاج حسین همدانی و جاویدالاثر متوسلیان با او کار کردند.
علی خوش لفظ عملیات به عملیات رشد میکند، تجربهدار میشود و در هر عملیات، آن چیزی که برای او میماند، یک زخم بر بدنش است و یک زخم بر دلش است. آن برادرانی که باهم #عقد_اخوت بسته بودند، بعد از عملیات آنها آسمانی میشدند و علی میماند.
در سال ۶۵، بعد از کربلای ۵ که برای هفتمین یا هشتمین بار مجروح میشود، با خودش میگوید مشکل من چیست؟ من که از آغاز جنگ بودم، خیلیها بعد از من آمدند و رفتند و رسیدند اما من ماندهام. یکباره بهخودش میآید که این من، این شخصیت پرآوازهای که در ۱۶ سالگی برای خودش کسی شده و آوازهای پیدا کرده مانع کارش شده است.
علی با خود میگوید من را یک لشکر میشناسند، از فرمانده تا نیروهای جزء، پس باید جایی بروم که هیچ کسی مرا نشناسد، میرود در لشکر ۲۷ باز آنها میشناسندش، باز فرار میکند و ...
او گمنامی را برگزید و خداوند نام او را بلند کرد و او را به همه شناساند. درست مثل مهتاب...