درد جبر جغرافیا و استرس زندگی در خاورمیانه و بازی های سیاسی که ناخواسته واردش میشیم و مشکلات اقتصادی و هزار عامل دیگه یک طرف و حالا مشکلی به مشکلات افزوده شده بنام کرونا
کرونا چهره سخت تر و سیاه تر روزگار رو به همه نشون داد
حتی آدم هایی که اهل خونه و خونه نشینی بودند هم دیگه صداشون درومده
کار کردن آنلاین ، نمایشگاه رفتن آنلاین، سفر آنلاین،عروسی مجازی، تولد مجازی،کادوی مجازی، دورهمی مجازی ،عزای مجازی و هرچه که قابل مجازی کردن بود رو تجربه کردیم اونم کیا؟ ماها که آدمیم ناسلامتی ماها که جونمون روحمون به ارتباط به هم وابسته است حتی منزوی ترین و درونگرا ترینمون هم هراز گاهی میره بین مردم کوچه بازار کمی آدم ببینه دلش وا شه
واسه اینکه بفهمیم چقدر وجود آدم ها به همه جا معنا میده بیاید دنیا رو بدون آدم ها تصور کنید دنیای خالی از آدم ، چقدر بی معنی میشه همه چیز نه؟ نمیدونم کنسرت خالی از تماشاگر Andrea Bocelli رو دیدین یا نه اگر نه این لینک رو یه چک کنید و به دقیت نگاه کنید
https://www.youtube.com/watch?v=huTUOek4LgU
همه اینا رو گفتم که درک مشترکی از این عمق فاجعه داشته باشیم
همه از فردای بعد از کرونا حرف میزنن ولی هیچ کس نمیگه دقیقا کِی؟
انگار میخوان از عمق درد به یه امیدی خودشون رو زنده نگه دارن انگار داریم خودمون رو گول میزنیم که سگ سیاه افسردگی به ما غالب نشه
بیاید یه واقعیت رو بپذیریم ، فرض کنیم فردای بعد از کرونایی وجود نداره
فرض کنید این همه گیری تا همیشه با ماست اونوقت شاید چیزی در ما خرد بشه و ناچار به ساخت دوباره بشیم
از شروع پاندمی خیلی ها فکر می کردن واکسن ساختن خم رنگرزی هست و وعده یک ماه دوماه میدادن که الان ۹ ماه گذشته و هنوز موعد اون وعده نرسیده گویا
بصورت متوسط ۲۷۰ روز گذشته و تک تک روزها و دقایقش از عمر ما محسوب میشده
هر سال با اولین بارون پاییز دستم رو که میکردم توی جیب بارونی و کاپشنم توش پول پیدا میشد که از سال قبلش زمانی که لباس های گرم رو جمع کرده بودم توی جیبم مونده بود امسال بوقت اولین بارون رفتم سراغ بارونی دست که کردم توی جیبش ماسک و دستکش پیدا کردم و یادم اومد ۹ ماهه من دست به پول کاغذی نزدم و توقع وجود پول توی جیب توقع بیجایی بود و یادم اومد این لعنتی، کرونا رو عرض میکنم خیلی وقته با ماست و انگار سر جدایی نداره
حالا دیگه نمی خوام از ضرر مالی که به کسب و کارهای خودمون و آدم ها خورده و چه بلاهایی سر مردم اومده حرف نمیزنیم که ذکر مصیبت چند باره است و سفره دل و که باز کنیم جمع کردنش با خداست
یادتونه روزهای اول همه خلاقیت ها گل کرده بود محض سرگرمی هم که شده نون میپختن ، کلیپ های خلاقانه درست میکردن و دست به کارهای زیادی برای حفظ روحیه میزدن ، امروز چی شد؟ الان سطح روحیه ها بالاست و نیازی به روحیه دادن نیست ؟ عادت کردیم به شرایط؟ یا بی اینکه خودمون متوجه باشیم داریم تحلیل میریم؟
شاید خودمون متوجه نشده باشیم ولی وقتی قیافه اطرافیانمون رو در مواجهه با خودمون میبینیم می تونیم بفهمیم چقدر اخلاق و خلق و خو و روحیاتمون تغییر کرده و درستش اینه همه تغییر کردن
عواملی که سطح استرس رو میبرن بالا زیاد شدن، عصبی تر شدیم ، آستانه تحملمون چند پله اومده پایین هزاران صفات و اخلا حسنه دیگر
چیزی که مهمه ما زنده ایم (فعلا) نفس میکشیم (فعلا) و حق حیات داریم و با این سطح روحیه، اعصاب برای خودمون و آدم های دیگه نمی مونه
شاید تا قبل از این همه ما آدم های شادی نبودیم ولی ماشه هایی وجود داشتن که با کشیدنشون ما حالمون بهتر میشده یکی با سفر، یکی با آشپزی ، یکی با نقاشی یکی با کار و ...
الان که اکثر بازوهای شادی زای خارجی قطع شدن واقعا چه باید کرد؟
چند وقت پیش یه اصطلاحی باب شد که پشتش یه دنیا معنا وجود داشت
یعنی زندگی عادی جدید، باید اون عادی قبلی رو فراموش کنیم و به این عادی جدید، خودمون رو عادت بدیم
یعنی باور و پذیرش تغییر و بلافاصله اعمال تغییر
وقتی همه چیز تغییر کرده شرایط تغییر کرده ما هم باید همرنگ روزگار بشیم و تغییر کنیم و خودمون رو باهاش وقف بدیم و یه نرمال جدید منطبق بر خودمون بسازیم
بزارید یه تشبیه تکنولوژیک کنم، وقتی با لپ تاپ مدت زیادی کار می کنید و شارژش رو به اتمام باشه و از قضا شارژرش پیشتون نباشه بعد از اینکه شارژ به مثلا ۵٪ برسه یهو خاموش نمیشه با کم کردن عواملی که باعث خورده شدن شارژ میشه مثل کم کردن نور صفحه و ... بهتون کمک میکنه اندکی بیشتر سیستمتون روشن بمونه
حالا ربطش چیه ؟
ما همه الان روی اون ۵ درصدیم و داریم از ذخیره هامون استفاده می کنیم هر کی هر چی داره باید برای خودش خرج کنه تا بتونه فعلا جون داشته باشه و تموم نشه
وقتی سطح هورمون شادی نزول میکنه جاش رو استرس میگیره
بدونیم که برای ذخیره انرژی بیشتر، باید بازی رو به نفع خودمون تغییرش بدیم معلوم نیست این شرایط تا کی برقراره یا اصلا که تموم میشه ولی چیزی که هست حالا و اکنونه و چیزی که ما برای بقا احتیاج داریم حفظ روحیه و انرژیه و عادت کردن و پذیرش new normal با حفظ و مراقبت هایی که موبوط به دوران کروناست
شاید خیلی شاعرانه و افسانه ای باشه ولی ما باید مثل ققنوس از دل آتیش بیایم بیرون
درسته ما هیچ کدوم اون آدم های قبلی نیستیم ولی باید یه نسخه بهتر از خودمون بسازیم میشه شرایط رو ساخت میشه اسیر شرایط نبود
یادمون باشه نباید منتظر حال خوب باشیم چون حال خوب به سمت ما نمیاد و ما باید بوجود بیاریمش