این تیتر به معنی این نیست که من به این سه مورد دست پیدا کردمو و افسارشون دستمه فقط به این معنی که من مشکلمو میدونم سعی میکنم حلش کنم
شاید اگر دو سه ماه پیش ازم میپرسیدی مشکل عدم موفقیتت چیه میتونستم بگم علایقمو نمیشناسم و واقعا هم نمیشناختم
من از بچگی به چیزی علاقه نداشتم فوتبال دوست نداشتم، خوره تلویزیونم نبودم، فک کنم تاحالاهم نگفتم که میخوام چی کاره بشم تو آینده و جواب واقعیم نمیدونم بوده اما کامپیوترو دوست داشتم، دیر دستم به کامپیوتر رسید وقتیم رسید اصلا نمیدونستم چی ازش میخوام اما ازش خوشم میومد هنوزم خوشم میاد و تو همین حوزه دارم کار میکنم.
اما الان شاید به خاطر سنم شاید به خاطر چیزهای دیگه فهمیدم که به چیا علاقه دارم که به عنوان اطلاعات عمومی این همه سال ازشون دور بودم – تاریخ، دین، سیاست، علوم اجتماعی و فلسفه، ادبیات و عرفان همه اینارو وقتی مطالعه میکنم محوشون میشم و ازشون لذت میبرم شاید مشکلم از بچگی همین بود که همه اینارو دوست داشتم اما تو مدرسه همیشه مجبور بودم حفظشون کنم یا معنی واقعیشونو نفهمم و ازشون فراری شدم الان میفهمم ریاضیات، فیزیک، الکترونیک چقدر رو درک بهتر رشتم میتونه کمکم کنه این همه سال ازشون دور بودم و حالا امسال تو سن 28 سالگی در آستانه پدر شدن فهمیدن که با اینکه خودم آدم نسبتا موفقی می دونستم توی رشتم و فکر میکردم چیزای زیادی بلدم، ندانسته هام بر دانسته هام جوری غالبه کی حتی نمیشه راجع بهشون حرف زد
تمام مطالب توسعه فردی بر این اعتقادن که واسه خودتون چالش تعریف کنید و بهشون عمل کنید تا براتون عادت بشه تا راه های مغزی اون کار قوی بشه و راحت تر انجامش بدید
چالش های من به مدت 40 روز تیتر این پست هستن
برنامه ریزی و مقید بودن به اون
تمرکز روی کاری که شروع میکنم و از این شاخه به اون شاخه نپریدن
پشتکار برای تمام کردن کارها