«مارتین سلیگمن»روانشناس آمریکایی نام آشنایی برای کسانی است که در روانشناسی و مشاوره تحصیل کرده اند.همه ما دانشجویان روانشناسی و مشاوره درس «آسیب شناسی روانی» را پاس نموده و می دانیم که وی یکی از بهترین کتاب های «آسیب شناسی روانی» را نگاشته است.ما تا مدت ها پیش وی را با نگاه آسیب شناسانه به انسان و ارزیابی و تشخیص روانی می شناختیم و با نظریه «درماندگی آموخته شده» به خوبی آشنایی داریم.اما آنچه که باعث شد برای وی پستی را کار کنم مطالعه کتاب «شکوفایی،روانشناسی مثبت گرا،درک جدیدی از نظریه شادکامی و بهزیستی» بود. سلیگمن به مرور با کار بالینی بر روی مراجعان دچار اختلالات روانی به دیدگاهی دست یافت که او را از آسیب شناسی روانی و داشتن نگاه مرضی به انسان دور کرد و با نقد و انتقاد به این نوع نگرش و عینک صرفا آسیب شناختی به انسان در کتاب خود نوشت:
«تمام بزرگان همچون،طالس،ارسطو،نیچه و فروید اشتباه فاحش تک گرایی را مرتکب شدند که در آن تمام انگیزه های انسان را تنها به یک چیز و به یک علت ختم می شود.
ارسطو فکر می کرد که تمام اعمال انسان برای دست یابی به شادی است
نیچه فکر می کرد تمام اعمال انسان برای دست یابی به قدرت انجام می شود
فروید فکر می کرد که تمام اعمال انسان برای اجتناب از اضطراب است
او گفت آنچه که ما برمی گزینیم تا انجام دهیم ما آن را بخاطر خودش انجام می دهیم و نه دلیل یا موضوع خاص، پنهان،ناهشیار و...مثالی که می آورد این است که اگر من اخیرا در فرودگاه میناپولیس روی یکی از صندلی هایی که کمر را ماساژ می دهد، نشستم، زیرا احساس خوبی به من داد.من اینکار را برای خودش انجام می دهم نه به این علت که معنای بیشتری به زندگی ام بدهد یا به دلیل دیگری»
سپس او عناصر و اجزاء بهزیستی را توصیف می کند وبرای هریک تبیینی ارایه می دهد که بسیار خواندنی است. می رسد به قسمت روابط مثبت که به نظر او این موضوع یکی از مهمترین ملاک های بهزیستی است و باعث بهبود روحیه و افزایش حال خوب می شود.او در ادامه می نویسد «آخرین باری که به شدت از ته دل خندیدید کی بود؟ آخرین بار که احساس لذت غیرقابل توصیفی داشتید چه بود؟آخرین باری که احساس ژرفی از معنا و هدف را تجربه کردید چه؟ حتی بدون دانستن ویژگی های خاص این لحظه ها در زندگی شما من شکل کلی آنها را می دانم : تمام آنها در کنار افراد دیگر اتفاق افتاده اند.او از واژه ای به نام «افراد دیگر» استفاده می کند که آن را بهترین نوش داروی لحظات ناخوش زندگی و قابل اعتمادترین داروی نشاط آور می داند.او داستانی را نقل می کند که زمانی که پسر جوانی بود ومادرش دید که او خلق خوبی ندارد به وی گفت: ناراحت به نظر می رسی،چرا نمی روی بیرون وبه کسی کمک کنی؟ این سخن خردمندانه مادرش از لحاظ تجربی مورد آزمایش قرار داده و دانشمندان دریافته اند که مهربانی کردن برای دیگران می تواند در مقایسه با هر تمرین دیگری که تاکنون آزموده ایم افزایش موقتی بهزیستی را با قابلیت اعتماد بیشتری رقم زند.
حال توصیه سلیگمن برای پیدا کردن حال خوب چیست؟
زمانیکه ناراحت هستید و حالتان خوب نیست چکار کنیم؟
مهربانی کنید... تمرین مهربانی کنید...
تمرین مهربانی به شرح زیر است:
همین فردا یک کار کاملا پیش بینی نشده پیدا کنید و برای افراد انجام دهید و ببینید چه تغییری در خلق شما ایجاد خواهد شد. برای مثال:
به یک نفر بدون چشمداشت کمک کنید
به یک کهنسال که نمی تواند از خیابان عبور کند کمک کنید
به یک نفر تماس بگیرید و حالش را بپرسید
چیزی را خریده و هدیه بدهید
به ملاقات یک مریض بروید
نذری بدهید و....
آنچه که سلیگمن در این کتاب در قسمت تمرین مهربانی آموزش می دهد و اینکه ما برای افزایش حال خوب چه کاری انجام بدهیم بی شباهت به مهارت «بهبود روابط بین فردی» از مهارت های رویکرد«رفتار درمانی دیالکتیکی» نیست که یکی از مهارت های هیجانی و بهبود هیجان دراین رویکرد است.
هرچه تلاش کردم که عنوان این مطلب را متناسب با خود کتاب شادکامی و روانشناسی مثبت گرا بگذارم امکانپذیر نشد و حتی وقتی خواستم بهزیستی را وارد عنوان کنم باز هم غلط بود چرا که بهبود پذیری، بهزیستی در خود در بردارنده هیجان است و ما هرکاری که انجام می دهیم هیجان آن را نمی شود نادیده گرفت.پس هیجان خود زیرمجموعه ای از بهزیستی است.
در ادامه پست های مربوط به کتاب بخش هیجانی و آمادگی هیجانی و تمرین هیجان مثبت و کاهش هیجان منفی را واضح تر بیان خواهیم کرد و تکنیک های آن را شرح خواهیم داد.