خبر شوکهکنندهای بود.
بزرگترین سقوط سهام یک شرکت در تاریخ.
سقوطی با مجموع ارزش ۱۲۰ میلیارد دلار!
تمام سایتها و تحلیلگرهای تکنولوژی شروع کردن به شمردن علتهای این موضوع.
از این میگفتن که این سقوط به خاطر مجموعهای از علتهاست:
گزارشهای مالی فیسبوک
رسوایی کمبریج آنالیتیکا
علاقهمندی کمتر کاربرها به این پلتفرم
استفادهی تروریستها
به حداکثر رسیدن تعداد کاربرها و توقف رشد تعدادشون
مشکل فیکنیوز
و ...
میشه دربارهی این موضوعات ساعتها صحبت کرد ولی هر دفعه که تحلیلِ تحلیلگرها رو میشنوم به یاد گفتههای نسیم طالب دربارهشون میافتم،
این که همیشه «بعد از اتفاق افتادن یک حادثه» سر و کلهی کارشناسهای اون موضوع پیدا میشه و قبل از اتفاق افتادنش تقریبا خبری ازشون نیست.
به این فکر میکنم که اگر تحلیل تحلیلگرها اینقدر که خودشون میگن مطمئن و درسته پس چرا شغل تحلیلگری رو انتخاب کردن؟
چرا با استفاده از این هوش و درایتی که در پیشبینی ارزش سهام شرکتها دارن ثروتی بیشتر از زاکربرگ ندارن؟
امروز که اخبار این موضوع رو دنبال میکردم توی چهرهی خیلیهاشون خندههایی رو میدیدم که سعی در پنهان کردنش نداشتن!
مجری سیانان میگفت زاکربرگ چندین میلیارد دلار از دیشب فقیرتر شده. (و احتمالا توی دلش خوشحال بود که خودش از دیشب فقیرتر نشده!)
فیسبوک در دنیای تکنولوژی و در میان نخبگان زیاد خوشنام و دوستداشتنی نیست.
ولی این خندههای حقیرانهی بعضی از مجریها و کارشناسها خیلی دوستنداشتنیتر از فیسبوک بودن.
خندهی افرادی که از شکست جزئی یک فرد موفق خوشحال شده بودن.
احتمالا اونها هم بارها حرص خوردن که چرا باید زاکربرگ جوان اینهمه پول داشته باشه؟!
بالاخره میتونستن با کنایهها و خندههاشون ازش انتقام بگیرن.
البته باید بهشون یادآوری کرد که یادشون باشه:
«همیشه این بزرگترین انسانها هستن که بزرگترین شکستها رو میخورن.»
خوشحالی از یک شکست بزرگ فقط نشاندهندهی حقارت و کوچکی خود ماست.
در تمام مقاطع زندگی «شکست» و «از دست دادن» وجود داره.
در تمام مقاطع زندگی «کنایهها» و «پوزخندها»ی آدمهای حقیر وجود داره.
به هر جایی که برسید در نگاه عدهی زیادی از آدمها منفور خواهید بود.