سبا بابایی، مادر شهید محمد بابایی است. همین یک جمله برای ترغیب مخاطب مشتاق به سیره شهدا کافیست که بخواهد از زبان این مادر شهید بخواند. اما کمی دست نگهدارید. مهاجر سرزمین آفتاب، زندگینامه شهید بابایی از زبان مادرش نیست، زندگینامه خود مادر شهید است! مادری که اصالتی غیر ایرانی دارد و به تعبیر دقیق تر بیست سال به عنوان یک ژاپنی اصیل زندگی کرده و شخصیت و درونمایه بودایی-ژاپنیاش در آن بستر فرهنگی کاملا شکل گرفته بوده است.
مهاجر سرزمین آفتاب بدون شک کتاب جزییات است. جزییاتی دقیق از سالهایی دور . سالهای کودکی و زندگی خانوادگی در ژاپن. که برای مخاطب ایرانی جدید و جذاب است و هنرمندانه و موبهمو روایت شده است .
کتاب از یک نوع قیاس مبارک هم بهره میبرد. ایران را بعد از نابودی رژیم طاغوتی شاه با ژاپن بعد از حمله و اشغال آمریکا مقایسه می کند. برای مخاطب جوان ایرانی که روزهای انقلاب را درک نکرده و به خاطر وضع امروز جامعه، به انقلاب معترض است، خواندن و مطلع شدن از پیامدهای حضور مستبد در راس قدرت یک جامعه و اثرات بلند مدت اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و روانی آن، لازم و روشنگر است.
سبا بابایی در وطن خویش نام دیگری داشته است. کونیکو یامامورا. کونیکو یعنی دختر وطن. نامت دختر وطن باشد و خودت را بی وطن بدانی و تا نرسیدن به وطنی که آرام و قرارِ از کفدادهات را به تو بازگرداند، به استقبال چالشها بروی! حبذا خانم بابایی! حبذا کونیکو یامامورا! آموختنی ها در این کتاب کم نیستند. از آنچه ما در فرهنگ عامه به آن «کوبیدن و از نو ساختن» می گوییم تا «مسلمان شناسنامه ای نبودن و زیست اسلامی داشتن» .
مهاجر سرزمین آفتاب، شخص راوی کتاب است اما آنقدر ساده و صمیمی و بی آلایش دست مخاطب را میگیرد و با خود به سفر این زندگی میبرد که گویا ما نیز با او در حال هجرتیم. هجرتی درونی از آنچه به عنوان اعتقاد بر زبان داریم و آنچه در عمل از ما سر میزند، به آنچه در واقعیت باید باشیم! هجرتی به وجدان نیمه بیدار بشر امروزی. حتی کمی پا را از این فراتر میگذارم و مدعی میشوم که مهاجر سرزمین آفتاب تلنگری به ما میزند که دست از بهانهجویی برای کمکاریهایمان برداریم. دختری که بیست سال در فرهنگ و آدابی ژاپنی-بودایی زندگی کرده، با دل باختن به تاجری ایرانی و جوان و ازدواج با او به ایران میآید. اسدالله خان بابایی، که کونیکو از همان آغاز تا فرجام «آقا» صدایش میزند، چنان محکم و استوار و صادقانه اسلام را به او عرضه میکند که کونیکو ( که بعد از مسلمان شدن سبا نام گرفت) در بحبوحه مبارزات انقلابی، وقتی طرف حق را تشخیص میدهد، فعالانه و داوطلبانه در میدان حضور پیدا میکند و پابه پای هموطنانِ ایران، این وطنِ تازهاش فریاد مطالبه سر میدهد.
نگاهی که کونیکو به رهبر انقلاب، امام خمینی، دارد هم خود میتواند کلاس درسی باشد برای مایی که از نقش ایشان و رهبری مقتدرانهشان گاهی غفلت میکنیم. ایران، اولین و تنها کشور دنیا نیست که دخالت مستقیم و غیر مستقیم آمریکا را تجربه کرده است اما تنها کشوری است که با چنین انقلاب با عظمتی دست و پای آمریکا و دستنشاندههایش را برای همیشه از خاک خود کوتاه کرد. و سبا به زیبایی نقش وجود رهبر و قدرت رهبریاش را در پیشرفت و موفقیت این اتفاق نادر بیان میکند و توجه ما را به این مساله مغفول مانده و مهم حسابی جلب میکند.
حمید حسام نویسنده کارکشتهای است. آنقدر که دیدن نام او روی کتاب برای انتخاب آن کافی باشد. در این کتاب هم شاهد این هستیم که ماجرا را به شکل راوی اول شخص نوشته و خط داستانی را چنان حفظ کرده که اگر خانم بابایی را نمیشناختم حتما گمان میکردم داستان زیبایی است که خود حمید حسام آن را خلق کرده است.
معمولا درباره طرح و فونت جلد کتاب ها با جملات خوب بود و زیبا بود یا خوب و متناسب نبود اظهار نظر میشود اما طرح جلو و فونت جلد این کتاب به معنای واقعی کلمه هنرمندانه است و در متناسبترین حالتی که میتواند باشد، است. تلفیق شکوفههای گیلاس که چشم هر بینندهای را یاد فرهنگ و ملت ژاپن میاندازد، در کنار عمودی قرار گرفتن اسم کتاب، که اشعار خوشنویسی شده ژاپن را در نظر تداعی میکند، همه و همه نشان از تلاش برای روح بخشی بیشتر به کتاب بودند که موفق هم از آب در آمده است.