ویرگول
ورودثبت نام
نیلا سلمانیان
نیلا سلمانیان
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

آیا کسی به تو سر می‌زند ؟

صدایی به گوش هایم می‌رسد که در شرایط عادی زندگی احتمالا آن را بر مبنای باز شدن در و ورود یکی از اعضای خانواده و امثالهم می‌پنداشتم .
اما در این زمان که می‌دانم جز آقای تسلیمی _ مدیر ساختمون _ کسی در این بی صاحب خونه رو نمیزنه که آقا غذا داری ؟ مردی ؟ زنده ای ؟ نفس میکشی ؟
این آقای تسلیمی هم لطف می‌کنه هر هفته بابت پول نظافت و تعمیر آسانسور و گل کاری و جمع کردن فضولات پرندگان و غذا دهی به گربه های بی خانمان که جز ما پناهی ندارن یه سری به ما میزنه و به تقریب دو ساعت ارزشمند - از وقت من که نه البته - وقت خودش رو حروم می‌کنه .
بنابراین قطع به یقین این صدا یا از پاهای بیچاره ام بوده که این بدن به درد نخور و یک عمر اینور و اونور برده یا صدای کمرم بوده که شاید دوباره دیسکم پیش اومده باشه .
هوای این روز های تهران خیلی سرد شده .
دیشب که نیم متر برف اومده بود ، پسر همسایه بالایی همچین بپر بپری میکرد که مدرسه تعطیله و فلان ..

دروغ چرا ! من خودمم امروز پلیور کهنه ای که مادرم دوره سربازی برام بافته بود و پوشیده بودم ، گرچه چندان تاثیری بر حال ما نداره اما حداقل دلم و خوش میکنم که یه لایه اضافه تر دورم و گرفته .
من این خونه از مادرم مونده برام ، ولی یادم میاد که وقتی مدرسه میرفتم یه خونه دیگه می‌شستیم تو یکی از روستا های اطراف تهران که نمی‌دونم هنوزم هست یا نه .
اونجا برف میومد یا نمیومد برای من فرق نداشت ، من نمی‌خواستم مدرسه نمیرفتم . حرف هیچکسی هم تو گوشم نمی‌رفت .
اصلا بدبختی ماهم از وقتی شروع شد که ما اومدیم تو این شهر خراب شده . با این هوای مزخرفی که آدم نه می‌تونه نفس بکشه نه از سوزش چشم می‌تونه جایی رو درست و حسابی ببینه . میریم بالاشهر کار میکنیم ، احساس میکنیم رفتیم سوئیسی جایی ، اونجا کجا و اینجا کجا ..
الان مادرم بود می‌گفت ناشکری نکن ، آخه عزیز من ، به چی شکر کنم ؟
به اینکه تو این سن و سال هنوز باید کارگری مردم و بکنم و یک قرون ته جیبم نباشه ؟ به اینکه نداشته باشم نون شبم و بخرم ؟ برای اینکه زنی که دوست داشتم و بخاطر بی پولی از دست دادم ؟ برای اینکه حتی تو رو هم ندارم که ..
آخ ! مادر ..
کاش بودی و الان یه سوپ گرم‌ برام درست میکردی .
فکر کنم سرما خوردم آخه ، خیلی وقته کسی بهم نرسیده ، کسی بهم توجه نکرده ، کسی اصلا متوجه وجود من نشده .
البته ناشکری نکنم ، آقای تسلیمی همیشه به ما سر میزنه ..

تهرانداستانبرفمدرسه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید