ویرگول
ورودثبت نام
امید جلالی ترشیزی
امید جلالی ترشیزیمُتِوَکِل‌پُر‌اُمید، منم! امید، امید به آزادی، امید به زندگی و امید به آینده! امیدی که به فردای بهتر امید دارد... OmidJalaliT
امید جلالی ترشیزی
امید جلالی ترشیزی
خواندن ۴ دقیقه·۶ ماه پیش

نـــم...

قصه تازه شروع شده
از صفر صفر
از همان ابتدایی ترین ابتدا
از همانجایی که که ما بذر همه چیزرا کاشتیم
ساختیم و خون جگر خوردیم
ساختیم و عمر و وقت و حوصله و سرمایمونو ریختیم پاش
ازش مواظبت کردیم که وسط کار کم نیاره
رفتیم تا رسیدیم به او بالاها
رفتیم تا میانه های پایانی
رفتیم تا به جایی که درخت به ثمر نشسته بود
داشتیم کیف میکردیم
زندگی جدیدی را شروع کردیم و با خستگی‌های فراوان از یک شروع کردیم
چون اینبار چیزی را داشتیم که خود ساخته بودیم
دیگر همه چیز صفر مطلق نبود
گذشت تا بدانجایی که از نیمه گذشت
یاد آن کهنه از دیده گذشت
رفت و در کنج غم سینه گذشت
با دوصد راز سراسیمه گذشت
بختک خانه خراب کنی که ممکن است گاها و بسیارا حامل رحمت باشد
نم از راه رسید
نمی که اگر با باران باشد زیباترین لحظه زندگیست
نم اگر در آخر شبنم باشد میشود ساعتها به تماشایش نشست
نم اگر با باد آغشته شود میتوان آن را عطری تعمیم یافته از بهشت تلقی کرد
اما اگر به سراغ گچ و دیوار و سنگ و آجر برود مثل این است که گرگی سگ چوپان بشود
به مثاله کارد و پنیر در کنار یکدیگر ویرانگرند
به مثابه یک دشمن خونخوار، یک سیاستمدار ضدمیهن میماند و عین خوره به جان مردم و کشور و خونه و خونواده میوفتد
نمی که پوشک بچه میزند و اگر قراربه شستشوی فرش و موکت نباشد دستکم محل نم را پاک میزدایند که اگر نکنیم آن خود میشود بلای خانمان سوز
هرچند کوچکش آسیبی به مراتب بزرگ میزند که تا سالها اثرش میماند و ممکن است روزی هرآنچه ساختی در تمام نیمه عمرت را یک شبه ویران گشتنش را ببینی
وای به روزی که در سطح کلان باشد و محل نم زدگی بزرگ
نم گاهی حاصل حسرت و غفلت و کم کاری خود است
اگر آن روزی که میساختی با تمام شوق
آنوقت جیک جیک مستونت فکر زمستونت
آن زمانی که باید حواست به زیرساخت ها و مهم ها میبود داشتی با بیرون و در و همسایه کلنجار میرفتی، برای محله قدیم شاخ و شونه میکشیدی و پول میدادی تا ازت در اون محله دفاع کنن
در صورتی که در حالت واقع بینانه نیازی به انها بود؟
نیاز بود تا بفکر سروسامان محله قدیم باشیم یا راه نفوذ آب و نشتی رو به محل ساخت جدید میبستیم؟
نیاز بود که مسائل مهمتری رو پیش پا و آینده میذاشتیم و راجع بهش بحث میکردیم
نیاز بود که به جای صرف وقت و هزینه و زمان و فرسودگی جان برای ساختن مکان جدید، همان قدیم رو بازسازی و اصلاح میکردیم و بیخودی هزینه هارا صرف محل قدیم و جدید نمیکردیم
(کوتاه میکنم و به خیلی مسائل دیگری که راجع به نم داشتم نمیپزدازم و میریم سراغ نتیجه گیری)
گذشت!
بله با همان نم و ترک و شکاف و حس کردن آوار شدن سازه روی زندگی ها گذشت
چه باید کرد؟
درین مورد بخصوص باید تمام آن چیزی را که حاصل دست رنج پدر و یا پدر بزرگ / مادر یا مادربزرگت هست رو کامل از بین ببری تا وقتی مهمون میاد باعث خجالتت نباشه
از شرش راحت بشی تا خودتو قربانی نکرده و از بین نبرده
بله گاهی نم رو یکم بهش رو بدی تبدیل به سیلی میشه که هوار و آوار میشه روی چیزی که تکه ای از وجودته و اگر جلوش رو نگیری و خودت با دستای خودت جلوی این سیل عظیم ویرانگر رو نگیری ممکنه بعد از مرگت و ارث رسیدنش به جگرگوشت، فرزندت یکجوری روی خودش و افکار و آیندش خراب بشه که توهم مثل پدرانت مقصر شناخته بشی و اونوقته که خیلی دیره و تمام فرصت ها از دست رفته
پس تا دیر نشده بجنب و خودی نشون بده و مراقب نم هایی که خودتون بهشون بها دادین تا برای خودتون شاخ بشن باشین

«این متن رو دوبار بخون، چون من راجع به خونه و نم و خانواده و... حرف نمیزنم»

پی‌نوشت: ایده اولیه از نم گرفتی دیوارای خونمون شروع شد که فکر نمیکردم به این زودی و بعد گذشت دوسال از ساختش سر و کلش پیدا بشه
اما ایده تکمیل کنندش هنگام گوش کردن به اخبار جدید جهان و هنگام نگارش به ذهنم رسید

اینو یک طور دیگری دوست دارم
شمام دوستش داشته باشید و برای اولین باره که حس میکنم خزعبل ننوشتم😅دمتون گرم.مرسی💚🤌🏻✨

ایرانخونهمیهنداستانکنویسندگی
۲
۰
امید جلالی ترشیزی
امید جلالی ترشیزی
مُتِوَکِل‌پُر‌اُمید، منم! امید، امید به آزادی، امید به زندگی و امید به آینده! امیدی که به فردای بهتر امید دارد... OmidJalaliT
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید