تد جویا
ترجمه: امید سلطانی
هر ساله، رئیس جمهور آمریکا سخنرانی "گزارش وضعیت سالانه" را ارائه می دهد. سخنرانیای خسته کننده که فقط کافی است به نمایندگان محترم نگاه کنید که برای باز نگه داشتن چشمان خود تقلا می کنند. دلیلش این است که آنها همه اینها را قبلاً شنیده اند.
ما هم همینطور. در سیاست چیز زیادی تغییر نمی کند. اگر هم تغییر کند، کاندیداها تغییری نمیکنند.
در پمپ بنزین محلی من تنوع بیشتری وجود دارد، جایی که حداقل می توانم از بین سه نوع سوخت و پنج طعم آبمیوهی Big Gulp یکی را انتخاب کنم.
حالا سیاست را فراموش کنید. تمام اتفاقات جالب در حال حاضر در فرهنگ جریان اصلی رخ می دهد - که با سرعت جنون آمیزی در حال تغییر است.
به همین دلیل است که به جای سخنرانی "وضعیت سالانه"، به یک سخنرانی "وضعیت فرهنگ" نیاز داریم. تحلیل من در سال گذشته نقل قول و ارجاع داده شد و در آن زمان کاملاً درست بود - اما همین الان هم منسوخ شده و به یک گزارش وضعیت تازه نیازمندیم.
در واقع، سال 2024 ممکن است سریع ترین و خطرناک ترین زمان برای اقتصاد خلاق باشد. و این صرف نظر از اتفاقاتی که در ماه نوامبر رخ می دهد، صدق می کند.
بنابراین بیایید شروع کنیم.
در این مطلب میخواهم به شما بگویم چرا سرگرمی مرده و چه چیزی آمده تا جای آن را بگیرد.
اگر فرهنگ چیزی شبیه به سیاست بود شما دو انتخاب بیشتر نداشتید؛ چیزی که احتمالن بدین قرار بود:
بسیاری از هنرمندان و افراد خلاق فکر میکنند این دو تنها انتخابهای موجود برای آنها هستند؛ هم برای آنها و هم مخاطبانشان. چه به مخاطب چیزی بدهند که مخاطب میخواهد (کاری که سرگرمی انجام میدهد) و چه در مخاطبان خود نیاز و تقاضایی برای کار خود ایجاد کنند (جایی که هنر آغاز میشود).
اما آنها کاملن در اشتباهند.
شاید بهتر باشد اقتصاد خلاقه را مثل یک زنجیرهی غذایی ببینیم. اگر شما یک هنرمند هستید (یا تلاش میکنید که باشید)، واقعیتی که با آن روبرو هستید به این شکل است:
تا همین اواخر صنعت سرگرمی رو به رشد بود. تا جایی که هر چیز هنری، مستقل یا آلترناتیوی را میشد بعنوان یک خطر بالقوه برای آن در نظر گرفت.
اما حتا این تصویر آزاردهنده هم کافی نیست. چرا که برای بزرگترین مشکلی که همین الانش در حال وقوع است، جایی باز نکرده است.
ما شاهد تولد فرهنگ پسا-سرگرمی هستیم. و این چیزی نیست که به نفع هنر باشد. در واقع به نفع جامعه هم نیست.
حتا آن نهنگ بزرگ هم حالا در خطر است. کمپانیهای سرگرمی با چالشهایی روبرو هستند که چند سال پیش هیچ کس فکرش را هم نمیکرد.
بیایید بیزینس فیلم و سینما را در نظر بگیریم:
- دیزنی در وضعیت بحرانی قرار دارد و همهچیز دارد در آن تحلیل میرود (به جز چکهایی که مدیرانش باید پرداخت کنند)
- پارامونت به تازگی 800 تا از کارکنانش را تعدیل کرده است و به دنبال یک مالک جدید است.
- یونیورسال فیلمهایی را منتشر میکند که تنها 3 هفته بعد از اکران روی پرده میشود آنها را استریم کرد.
- برادران وارنر عملن با کنسل کردن یک پروژهی سینمایی پول بیشتری حاصل میکنند تا با انتشار آن.
بیزینس تلویزیون هم در سال گذشته با کاهش ناگهانی روبرو شد. بعد از سالیان سال رشد مداوم، شمار سریالها رو به کاهش گذاشت.
موسیقی اما شاید بدترین وضعیت را در بین اینها داشته باشد. فقط حرکت کمپانی سونی را در نظر بگیرید که چند روز پیش روی کاتالوگ آهنگهای مایکل جکسون سرمایهگذاریای به مبلغ 1.2 میلیارد دلار انجام داد. هیچ کمپانیای حتی یک دهم این مقدار را برای سرمایهگذاری روی یک هنرمند جدید انجام نمیدهد.
در سال 2024، ارزش موزیسینهای پیر از جوانتر و ارزش موزیسینهای مرده از زنده واقعن بیشتر است.
این وضعیت سوالات واضحی را پیش رویمان میگذارد. چطور تقاضا برای سرگرمیهای جدید کاهش پیدا کرده؟ چه چیزی جایگزین آن شده است؟
بله چیزی قرار است جایگزین آن بشود که همین حالا هم آغاز به کار کرده است.
این مدل بهتری برای توضیح زنجیرهی غذایی فرهنگ در سال 2024 است:
موجودی که بیشترین و سریعترین رشد را در اقتصاد فرهنگ امروز دارد، پرتاندیشی (حواسپرتی) است. بیایید آن را اسکرول کردن یا سوایپ کردن یا اتلاف وقت یا هر چیز دیگری که دوست دارید بنامیم. چیزی که هر چه باشد نه هنر است و نه سرگرمی، بلکه فقط یک فعالیت بیوقفه است.
مشخصهی این وضعیت این است که هر محرک تنها چند ثانیه به طول میانجامد و باید تکرار شود.
اینجا یک بیزینس عظیم در جریان است که به زودی قرار است ترکیب هنر و سرگرمی را در خود ببلعد. همهچیز دارد تبدیل به تیکتاک میشود؛ پلتفرمی که به درستی نامگذاری شده. پلتفرمی برای بیزینسی که روی محرکهایی استوار شده که باید در عرض چند تیک تاک ساعت باز هم تکرار شوند.
تیک تاک با ویدئوهای سریعی که اسکرول میشوند تا بعدی روی صفحه نمایش ظاهر شود، به موفقیت بزرگی رسید. و حالا فیس بوک (که زمانی جایی بود که میتوانستی با خانواده و دوستانت در آن در ارتباط باشی) دارد از آن تقلید میکند. توییتر هم به همین منوال. و البته اینستاگرام، یوتوب و هر جای دیگری که قرار است در سوشال مدیا پولساز باشد.
این وضعیت چیزی بیشتر از یک ترند و مُد در سال 2024 است. وضعی است که میتواند تا همیشه باقی بماند، چرا که بر اساس فیزیولوژی بدن کار میکند، نه بر اساس فشن یا زیباشناسیای خاص.
مغز ما به این حواسپرتیهای کوتاه جایزه میدهد. دوپامین نورولوژیک ترشح میشود و به ما حس خوبی میدهد. چیزی که باعث میشود بخواهیم محرک را تکرار کنیم.
این چرخه این شکلیست:
این مدل آشنایی برای ترسیم مکانیزم اعتیاد است.
تنها فرقش این است که این الگو حالا توسط میلیونها انسان و برای فرهنگ و جهان خلاقه دارد به کار گرفته میشود. آدمهایی بیاطلاع که داوطلبان شرکت در بزرگترین آزمایش مهندسی اجتماعی در تاریخ بشریت هستند.
بنابراین باید آن مدل سادهی هنر در برابر سرگرمی را دور بیندازید. حتا "حواسپرتی" هم تنها یک قدم مقدماتی برای رسیدن به هدف نهایی است، هدفی به نام اعتیاد.
این زنجیرهی غذایی فرهنگی آینده است که امروز که با جدیت توسط پلتفرمهای مختلفی که زندگی امروز ما را قبضه کردهاند دارد دنبال میشود.
غولهای فناوری امروز مثل خاندان قدرتمند مدیچی فلورانس، یا حتا آن حامیان ثروتمند هنرهای مختلف (پترونها) نیستند. آنها به دنبال میکلانژ یا موتزارت بعدی نیستند. آنها میخواهند جهانی از معتادان بسازند، چرا؟ چون آنها ساقیاند.
اعتیاد، هدف آنهاست.
البته که این را شفاف بیان نمیکنند. اما نیازی به گفتنش نیست. فقط کافیست به آنچه انجام میدهند نگاهی بیندازید.
همه چیز برای گیر انداختن کاربران در یک چرخهی اعتیادآور طراحی شده است:
- این پلتفرمها همگی به سمت اینترفیسهای اسکرولشونده و ریلزها گرایش پیدا کردهاند. جایی که محرک بیشترین مقدار دوپامین را در مغز میترکاند.
- هر چیزی که شما را ترغیب کند تا از پلتفرم خارج شوید (یک خبر یا هر لینک خارجی)، به سختی توسط الگوریتمهاشان فیلتر میشود. چیزی که شاید باعث شود از وضعیت اعتیادگونهی خودتان خارج شوید اما خب... اجازهاش را ندارید.
- اجازه بدهید، هنوز تمام نشده. اپل، فیس بوک و دیگران به شما میگویند که هدستهای VRساختهی آنها را روی سرتان بگذارید. یعنی وضعیتی که دیگر توسط محرک بلعیده میشوید. مثل آن ماهیهای کوچکی که در زنجیرهی غذایی فرهنگی برایتان رسم کردم. شما دعوت شدهاید که یک گیرندهی منفعل برای تجربههای تخیلی و ساختگی باشید.
مدیران این کمپانیها از مضر بودن چنین چیزهایی باخبرند اما با این حال انجامش میدهند. یک خبرچین از اسناد داخلی اینستاگرام، نشان داد که این برنامه چطور انسانهای را به افسردگی، اضطراب و افکار خودکشی سوق میدهد. همهی این جزئیات به مارک زاکربرگ خبر داده شده بود.
اما او اهمیتی نمیدهد. مدیران همهچیز را میدانند. هر چه تکنولوژیهای آنها بیشتر استفاده شود، ابعاد خطرناک روانی آنها هم بیشتر میشود.
اما آنها بیرحمانه ادامه میدهند. آنها نمیخواهند بازار را به یک کارتل دوپامین دیگر ببازند. تمرکز ویژهای روی کودکان وجود دارد. آنها نکتهای که تمام ساقیهای مواد میدانند را متوجه هستند: گیر انداختن آدمها هر چقدر که جوانتر باشند ساده تر است.
هدستهای واقعیت مجازی اوضاع را آشفته تر هم کرده است، چرا که سیستم مغزی انسان را دستکاری میکند. متخصصان امروز دربارهی "مریضی محرک" حرف میزنند، سردرد، تهوع و سرگیجهی فیزیکی. میتوان به دررفتگیهای روانی فکر کرد.
فکر میکنید هنرمندان در این روزگار سخت چه میکنند؟
حتا احمقترین اعضای صنعت سرگرمی در برابر این صنعت دوپامین، مثل شکسپیر است. شما به هملت نیازی ندارید، یک عکس از همبرگرتان کافی است. یا کسی که دارد کونش را تکان میدهد، یا گربهای که کارهای احمقانه میکند.
کاربران به جای تماشای فیلم، بارها و بارها ویدئوهای 15 ثانیهای را تماشا میکنند. به جای سمفونی، ملودیهای کوتاه را میشنوند که معمولن با یکی از این ویدئوهای کوتاه همراه شده است. چیزی که برای یک شلیک دوپامینی کفایت کند. و نه بیشتر.
این فرهنگ جدید ماست. و مهمترین ویژگی آن غیاب فرهنگ یا حتا سرگرمی احمقانه است. چیزهایی که با فعالیتی وسواسگونه جایگزین شده اند.
بنابراین اگر دیدید شرکتهای بزرگ فناوری جور دیگری به شما وانمود میکنند، تعجب نکنید. به همین دلیل است که بیزینس سرگرمی ناگهان اینقدر به قمار و شرطبندی یا دیگر فعالیتهای اعتیادآور روی خوش نشان داده است.
همهچیز به شکل بازی درآمده، هر چیزی را میتوان اسکرول کرد.
اما در مغز ما چه میگذرد؟ این وضعیت چه اثری روی زندگی و آیندهی ما دارد؟
اینجا همان جایی است که علم به ما تصویر زیبایی نشان نمیدهد. هر چه معتادان بیشتر به این محرکها اعتیاد پیدا کنند، لذت کمتری نصیبشان میشود. تا جایی که این چرخه شما را به عدم لذت/Anhedonia میکشاند. وضعیتی که هیچ لذتی از هیچ تجربهای که قرار است به لذت منتج شود نصیب شما نخواهد شد.
این چیزی شبیه به یک تناقض است.
چگونه به دنبال لذت گشتن میتواند به لذت کمتر منتج شود؟ اما مغز ما اینگونه کار میکند (احتمالن بعنوان نوعی مکانیزم دفاعی). در نقطهای مشخص، معتادان به دنبال محرک میگردند، اما فقط به خاطر اجتناب از درد ناشی از فقدان دوپامین.
کسانی که به مسکنها اعتیاد دارند، تجربهی مشابهی را از سر گذراندهاند. از جایی به بعد، وابستگی به مخدرها به تشدید درد خواهد انجامید.
اگر این تجربه برای همهی آدمها رخ دهد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ همانطور که دکتر لِنتز توضیح داده، نتایج ناامید کنندهاند. حتا کسانی که فکر میکنند نسبت به رفتارهای اعتیادآور ایمن هستند، توسط این چرخه نابود میشوند:
«الگوی فعالسازی غیرمعمول و خاصی در مغز وجود دارد که در انسانهای دچار Anhedonia دیده میشود. چیزی که ویژگی اصلی افسردگی ماژور است. ویژگیای که در سایر افراد دیده نمیشود. زمانی که مراجعان دارای افسردگی ماژور پیش من میآیند میگویند: من نباید افسرده باشم. من زندگی خوبی دارم. اگر دوستان یا همکارانم بفهمند که افسردهام، من را نخواهند فهمید یا با من بدرفتاری خواهند کرد. آنها فکر میکنند دارم نقش بازی میکنم. چرا چنین است؟»
حالا داریم نخستین تاثیرات این وضعیت را در یک مقیاس اجتماعی گسترده میبینیم.
بگذارید به این اثر کشنده یک اسم بدهیم. افسردگی تیک تاک، یا زامبیشدن سیلیکون ولی یا هر چیز دیگر. حقیقت اصلی است است که کاربران آن را احساس میکنند. حتا زمانی که اسمی یا تشخیصی برای این وضعیت وجود ندارد. حتا اگر تکنوکراتها از گفتن این وضعیت به آنها سر باز زنند، آنها باز هم احساسش خواهند کرد. فقط به کلماتی که آنها برای ارتباطات آنلاین سمی خود استفاده میکنند نگاه کنید: Doomscrolling، Trolling،Doxxing،Gaslighting و غیره.
در سال 2024 ما این کارها را برای تفریح انجام میدهیم.
اما هیچ شادیای در پی این فعالیت وجود ندارد. موسسهی World Happiness Report صد و پنجاه هزار فرد را در 26 کشور مورد پژوهش قرار داده و به این نتیجه رسیده که آمریکا و دیگر کشورهایی که از نظر تکنولوژیک پیشرو هستند کاهش شدیدی در میزان شادمانی تجربه میکنند. این چیزی است که آنهدونیا به دنبال خواهد داشت و غولهای فناوری که همه جا هستند، روز به روز بیشتر به شرکتهای بیرحمی شبیه میشوند که از فروش مواد مخدر دارند ثروتمندتر میشوند.
بعضی از کمپانیها مردم را با قرص و سوزن گیر میاندازند و بعضی دیگر با الگوریتمها و اپلیکیشنها. اما هر دو یک کار انجام میدهند: معتادپروری.
این آیندهی دیستوپیایی ماست. نه خیلی شبیه به 1984 اورول، بلکه بیشتر شبیه به دنیای قشنگ نوی آلدوس هاکسلی.
دکتر آنا لمکی، نویسندهی کتاب ملت دوپامین، گاهی مراجعین خودش را به یک رژیم دوپامینی برای یک ماه تشویق میکند. یک ماه زمان کافی برای مغز ماست تا خودش را ترمیم کند. اما حتا برای چند دقیقه هم دور شدن از این فضا ممکن است برای کسانی که در این چرخه گیر افتادهاند ترسناک باشد.
از او نقل قول میکنم:
«سوفی، یکی از مریضهایم که محصلی اهل کرهی جنوبی بود پیش من آمد با شکایت از افسردگی و اضطراب. از بین چیزهای زیادی که دربارهاش صحبت کردیم، او به من گفت که بیشترین ساعات بیداریاش را با یک دستگاه و بصورت آنلاین سپری میکند: اینستاگرام، یوتوب، گوش دادن به پادکست و پلی لیست.
در جلسهای که داشتیم به او پیشنهاد کردم که بدون اینکه به چیزی گوش کند به کلاسهایش برود و بگذارد افکارش در ذهنش رو بیایند.
او متعجب و ترسیده به من نگاه کرد: چرا باید همچون کاری بکنم؟
یک هفته بعد سوفی پیش من آمد و از تجربهاش گفت: اولش سخت بود اما بعدش عادت کردم و حتا برایم دوست داشتنی شد. درختها توجهم را به خودشان جلب میکردند.»
مروری بر کتاب ملت دوپامین، دکتر آذرخش مکری (َشنیدنش رو پیشنهاد می کنم)
در سالهای نه چندان دور، چنین داستانهایی برایم بی معنی بودند. نمیتوانستم تصور کنم که کسی به اینستاگرام یا تیک تاک یا هر اپلیکیشن دیگری معتاد شود.
اما دیگر نیاز نیست چیزی را تصور کنم. هر روز دارم معتادانی که به دستگاههای خودشان وابستهاند را میبینم. این وضعیت حقیقیای است که در سال 2024 در جریان است.
و این موضوع مهمتر از هنرمندانی است که دارند تقلا میکنند یا کمپانیهایی که دچار مشکل شدهاند. کارتلهای دوپامین در حال بدتر کردن بدترین مشکلات اجتماعی ما هستند: در آموزش، در محل کار و در زندگی خصوصی.
اما در اینباره خیلی کم صحبت شده است. چرا که آدمهای بسیاری پولهای زیادی از این فرهنگ دوپامین به جیب میزنند.
اگر فکر میکنید کارتلهای مواد خیلی ثروتمندند، صبر کنید و ببینید که کارتلهای دوپامین چقدر پول درمیآورند. برای شروع، ارزش سرمایه جاری اپل، متا و دیگران را چک کنید.
باید از آنها اسم برد و آنها را شرمگین کرد. اگر سیاستمداران این کار را نمیکنند ما باید انجامش دهیم.
فقط گفتن حقیقت دربارهی کارتلهای دوپامین میتواند قدم بزرگی برای فرهنگ در سال 2024 باشد.
و در پایان، لطفی به خودتان بکنید. هر از گاهی از دستگاههایتان دور شوید و به درختها یا کارهای احمقانهی گربهی خانگیتان توجه کنید. آنها در زندگی واقعی بسیار زیباتر از هدستهای واقعیت مجازی هستند.
کانال تلگرامی من: نوستالژی آینده