حتماً تا به حال وسوسه شدهاید برای سنجش ضریب هوشیِ خودتان، به یک تست IQ (تست سن عقلی یا تست ضریب هوشی) رجوع کنید و ببینید آیا جزو نابغهها قرار میگیرید یا خیر؟ حتی ممکن است این کار را برای کودکتان انجام داده باشید، چه کسی از کودک نابغه بدش میآید؟ اما امروز میخواهیم به شما نشان دهیم که چرا این تستها میتوانند شما را به غلط بیندازند.
بزرگترین فایدهی تست ضریب هوشی این است که تعیین کند شما نابغه هستید یا خیر، پس ابتدا باید به مفهوم نبوغ بپردازیم، و به این سوال که «نبوغ چیست؟» پاسخ دهیم تا ببینیم این «نبوغ» که همهمان مثل یک همبرگر آبدار دنبالش هستیم اصلاً چیست و چه معنایی دارد، تا بعد بشود به این سوال پرداخت که اصلاً این تستهای رنگ و وارنگ مثل تست IQ یا تست ضریب هوشی لعنتی میتواند نبوغ را تعیین کند یا خیر؟
برای رسیدن به آنچه در پیاش هستیم، ابتدا بیایید چند سوال کوچک را با یک دیگر بررسی کنیم. برای شروع به نظرتان نابغهها چه کسانی هستند؟ مثلاً هیتلر جزو نابغهها بود؟
هیتلر بسیار بسیار شبیه به یک نابغه است، اما میتوانیم از تعداد نفراتی که نازیها تحت رهبریِ او کشتند چشمپوشی کنیم و او را نابغه بدانیم؟ میتوانیم به حال و روز یهودیها فکر نکنیم او را نابغه خطاب کنیم؟ البته ممکن است هیتلر را برای فراهم کردن زمینهی سینمای جنگ جهانی دوم و آن همه اسکار که به این بخش سینما تعلق گرفته نابغه بدانیم!
اما هیتلر متعلق به گذشتگان است بیایید یک سوال جالبتر را بررسی کنیم. به نظرتان چه کسی در دنیای امروزه، دقیقاً همین الان جزو نابغهها است؟ کریستیانو رونالدو یا بیل گیتس یا جورج آر. آر. مارتین؟ کریستوفر نولان یا امینم یا استیون هاوکینگ؟ خیلی خب یکی از اینها را انتخاب کنید، فرقی نمیکند چه کسی، فقط یک نام انتخاب کنید و شروع کنید راجعبه نبوغ آن شخص با اطرافیانتان، همسرتان، خانواده و دوستان و همکارانتان حرف بزنید، سعی کنید آنها را قانع کنید که این شخص نابغهترین فرد دنیاست و دیگر هیچ کسی لایق کلمهی نابغه نیست.
اگر کمک میخواهید میتوانید به این سایت مراجعه کنید.
آیا میتوانید همه را قانع کنید؟ یک مقالهی اینترنتی بنویسید ادعایتان را علنی کنید. دلایلتان برای دفاع از این شخص خاص چیست؟ شما در چه بخشی از شخصیت او نبوغ را دیدهاید؟ به نظرتان نبوغ چیست؟
اینها میتواند به درک ما از نبوغ کمکهای شایانی بکند اما بیایید به چیزی ملموستر فکر کنیم، فرض کنید سر اولین جلسه کلاس کامپیوتر در دانشگاه شریف نشستهاید، و شخصی با قدی کوتاه در حد یک بچهی دبستانی، با چهرهای بسیار جوان، میآید و کنار شما مینشیند، اولین چیزهایی که به ذهنتان خطور میکند احتمالاً اگر تمسخرآمیز نباشد، فرضیههاییست مبنی بر اینکه تصور کنید چهطور میشود حضور غیر عادی این شخص را سر کلاس توجیه کرد. مثلاً فکر میکنید فقط یک مستمع آزاد است که آمده سر کلاس وقتش را تلف کند و حواس شما را از درس پرت کند، یا فکر میکنید برادر یکی از دانشجوهای دیگر است که با تمام لجبازیاش توانسته سر کلاس راه پیدا کند، حتی شاید فکر کنید به یک بیماری مبتلاست که جلوی رشدش را گرفته. اما به زودی در جریان کلاس خواهید فهمید که او ده سال دارد، رشتهی اصلیاش ریاضی محض است، و دارد ترم سومش را از سر میگذراند، ، در تست سن عقلی نمرهی بالای 200 گرفته همچنین به طور موازی سر کلاسهای روانشناسی دانشگاه تهران هم میرود، هرگز نمرهای کمتر از 19 نگرفته است، سازهای پیانو و ویولن و سنتور را در حد استادی مینوازد و تا به حال در ده کنسرت به عنوان نوازنده شرکت داشته، علاوه بر زبان انگلیسی، به زبان روسی و فرانسه و اسپانیایی مسلط است، برای مجلههای معتبر مطلب مینویسد و چندین بار با وزیر علوم دیدار داشته است و خیلی زود قصد سفر به ایالات متحدهی آمریکا را دارد اما هنوز مردد است که باید ایران را ترک کند یا بماند و به وطنش خدمت کند؟
از نشستن کنار چنین شخصی چه احساسی به شما دست میدهد؟ میتوانید خودتان را کنترل کنید یا از او احساس تنفر، و وحشت میکنید؟ چه احساسی به شما دست میدهد وقتی ده سالگیتان را به یاد میآورید و هیچ شباهتی با این فرد ده ساله در خودتان پیدا نمیکنید؟
آیا میتوانید بگویید او نابغه است یا نه؟ حتی اگر همهی افراد دیگر کلاس معتقد باشند او نابغه است آیا حاضرید اعتراف کنید او یک ابر انسان است؟
بیایید برای آخرین بار کمی دیگر موضوع را بررسی کنیم، تصور کنید همان شخص، هفتاد سال عمر خواهد کرد، سال به سال به اطلاعاتش خواهد افزود و چندین و چند زبان و ساز دیگر هم یاد خواهد گرفت و مقالههای بینالمللی خواهد نوشت، اما در هفتاد سالگی، در یک روستای دور افتاده، در اوج فقر و سکوت، بدون اینکه هیچکس نامی از او یادش مانده باشد، خواهد مرد. با وجود اینکه او در تمام زندگی سعی کرده بود به فرد بزرگی تبدیل شود اما هیچگاه بیش از این به موفقیتی دست پیدا نکرده بود که از دانشگاههای معتبر مدرک اخذ کند. حالا باری دیگر به این سوال پاسخ دهید که آیا او جزو نابغهها هست یا نه؟
پاسخ به این سوال که نبوغ چیست و نابغهها چه کسانیاند تا این میزان مشکل است.
واژهی نبوغ در واقع برای خیلی از امور به کار میرود. تقریباً تمام مواردی که در بالا ذکر کردیم هم نابغهاند هم نیستند.
نبوغ چیزیست که شما را از دیگری متمایز میکند. حتی ممکن است استعدادی غیر عادی باشد که شما را از دیگران منفک کند. (دین کیت سیمونتون، 2009)
با این تعریف همه نابغهاند. مثلاً کسی که میتواند زبانش را به دماغش بچسباند یک نابغه شمرده میشود. به نظر خندهدار است اما اگر چنین فردی نابغه نیست، پس چطور میتوانیم دلیلی بر رد نبوغ آن بیاوریم؟ طبق تعریف او یک نابغه است. اما مسلماً ما به دنبال چنین تعریفی از نبوغ نیستیم، ما میخواهیم به تعریفی کاربردی از نبوغ برسیم. برای این بهتر است اول ببینیم در سطح جهانی نبوغ از چه روشهایی تعیین میگردد. گویا تعاریف نبوغ دقیقاً به همین نکته بستگی دارند. به اینکه چهطور تشخیص دهیم کسی نابغه هست یا خیر.
مطمئناً با تست استعدادیابی در مدارس آشنا هستید، یا ممکن است تست سن عقلی اینترنتی را یک بار برای کنجکاوی انجام داده باشید، شاید هم پیش یک متخصص رفته باشید و با یک تست IQ درست و حسابی خود را محک زده باشید. این ابزارهای علم روانشناسی تا حدود زیادی از نظر هدف و به کارگیری با یکدیگر متفاوتاند اما تقریباً با بنیان یکسانی کار میکنند. همهی آنها از مجموعه پرسشهایی تشکیل شدهاند که یک یا چند متغیر روانشناختی را مورد بررسی قرار میدهند. اگر با روش تحقیق علمی آشنایی داشته باشید درک مناسبی از سازوکار آنها دارید.
اولین شخصی که چنین آزمونهایی را برای سنجش نبوغ طراحی کرده بود فرانسیس گالتون است، دانشمندی انگلیسی که از پیشگامان رشتهی روانشناسی نبوغ به حساب میآید. اما کار او بسیار ناقص بود، علم روانس سنجی نبوغ پیشرفت کندی داشت، پس از گالتون لویس م. ترمن مقیاس هوش استفرد – بنیه را ارائه کرد و پس از آن لتا هولینگورث بود که به کار در این حیطه پرداخت.
معروفترین آزمون در این زمینه همان تست IQ است. اما تست IQ بسیار مشکلساز است. تست IQ با همان شخصی که پیشتر از او حرف زدیم یعنی استاد دانشگاه استنفورد، لویس م. ترمن شناخته میشود، او روی کودکان کار میکرد. او تحقیقات بلند مدتی را روی 1528 کودک که در تست استنفرد – بنیه نمرهی بسیار بالایی کسب کرده بودند را (یعنی نمرهی بالاتر از 140) مورد مطالعه قرار داد و نتایج تحقیقات او چندین بار چاپ شد.
مشکل اساسی تست سن عقلی سازوکار آن است. تست سن عقلی فقط برای کودکان قابل اجراست. به این دلیل که پرسشهای آن برای بزرگسالان بسیار ساده است و اشتباه پاسخ دادن در آن منوط به اشتباهات سهویست. گذشته از تست IQ فقط برای کودکان معنادار است. درواقع تست IQ عبارت است:
از نسبت سن عقلی به سن تقویمی ضرب در 100. پس اگر کودکی شش ساله بتواند آزمونهای سن دوازده سالگی را پاسخ دهد نمرة او 200 خواهد شد. [...] اما اگر این تعریف را در مورد یک بزرگسال به کار ببریم، راجع به فردی 40 ساله با بهرهی هوشی 200 آیا میتوان گفت که این فرد، هوش یک فرد 80 ساله را داراست؟ (دین کیت سیمونتون، 2009)
چنین چیزی به نظر مسخره میآید. برخی از تحقیقات نشان میدهند که ذهن و مغز هم درست مانند یک عضله کار میکنند، مثلاً اگر به میزان زیادی از یک بخش تواناییهایتان کار بکشید، مثل عملیات ریاضی، یا یادآوری حفظیات، شما خواهید توانست به مرور به مهارت بالایی در آن بخش ذهن و مغزتان دست پیدا کنید. حال تصور کنید در 10 سالگی از شما تست سن عقلی گرفته باشند شما در آن نمرهای کمتر از نرمال کسب کرده باشید و سالها تصور کنید که نمیتوانید مهارتتان را افزایش دهید. این کاملاً بیمعناست، شما میتوانید با تمرین در هر چیزی پیشرفت کنید. همانطور که برعکس این مورد نیز صادق است، اگر در تست سن عقلی در ده سالگی IQ یک نابغه را داشتید، باز هم ممکن بود با اعتماد به نفس کاذب دست به تنبلی مفرط بزنید و هیچگاه در هیچ زمینهای مهارت پیدا نکنید.
اگرچه تست و آزمایش از لحاظ منطقی علمیتر به حساب میآیند و حاوی اعتبار بیشتری هستند اما فقط همین روش برای پاسخ به سوال «نبوغ چیست؟» وجود ندارد، روش دیگر تاریخ سنجیست که باز هم دانشمندان مطرحی مانند گالتون، ثراندیک و کتله و دیگران در این زمینه تحقیقها و پژوهشهای شایانی را ارائه کردهاند. به طور خلاصه در این روش:
ابتدا، داده های بیوگرافی و تاریخی، کمی شده و سپس از نظر آماری تحلیل میشود. (سیمونتون، 2007)
طبق یک نظر، نوابغ کسانیاند که با رفتارهای خلاقانهشان تاریخ را به بعد و قبل از خود تقسیم میکنند، آنها آنچنان ابداعات خلاقانهای را انجام میدهند که نزد دیگر انسانها لایق تقلید و الگو گرفتن شمرده میشوند، بر همین اساس نامشان را در تاریخ زنده نگه میدارند. خب اگر چنین چیزی در رابطه با نبوغ وجود دارد، دانشمندان از خودشان پرسیدند چرا ما بر اساس قضاوت تاریخ نسبت به مشاهیر آنها را از نظر نبوغ دستهبندی نکنیم؟
اما این رویکرد آنچنان که به نظر میرسد هم بیدر و پیکر و مسخره نیست، اصلاً اینطور نیست که شخصی روی مبلی راحت لم بدهد و فقط به مطالعهی تاریخ و بیوگرافی افراد بپردازد. کاملاً فراتر از آن است، برای اینکه اهمیت و اثرات مثبت این روش را درک کنید نگاهی میاندازیم به تحقیقات هارت که در سال 2000 مشهورترین افراد تاریخ را رتبهبندی کرد. در بررسیهای هارت ده نفر نخست عبارت بودند از:
محمد (ص) پیامبر اسلام، ایزاک نیوتن، عیسی مسیح، بودا، کنفوسیوس، سنت پل آپولیس، سای لون، چای لون، گوتنبرگ، کریستف کلمب. احتمالاً بسیاری از خوانندگان، وجه مشخصهی نفر هفتم را نمیدانند، اما او مخترع فراوردهای است که شما هر روز از آن استفاده میکنید، حتی هماکنون در حال استفاده از آن هستید (مگر اینکه نسخهی الکترونیکی کتاب را بخوانید). بعد از سای لون خواجهی چینی به خاطر اختراع کاغذ در 105 سال پیش از میلاد شهرت دارد. بدون کاغذ، ماشین چاپ گوتنبرگ چگونه میتوانست به چنین موفقیتی برسد؟ (سیمونتون، 2009)
پس میتوان دیدکه این روش چگونه میتواند دقیق و کارآمد باشد. البته این روش هم مانند روش قبلی دچار نقصهاییست، مثلاً اینکه تا زمانی که یک فرد با مرگ سلام نکند نمیشود او را از این لحاظ مورد سنجش نبوغ قرار داد، یا اینکه سنجشگر همواره یک انسان با اعتقادات و باورهای مختلف است که ممکن است در بررسیهایش دچار سوگیریهای مختلفی شود.
مثلاً در تحقیق هارت رهبران سیاسی اهمیت بیشتری از نوابغ هنری دارند، برای همین شکسپیر که در تحقیق دیگر که از آن کتل است نفر اول لیست است، نفر 31 لیست هارت است. در تحقیق کتل، بر اساس فضایی که هر شخص در پنج عدد از دایرتالمعارفهای معتبر زمان به خود اختصاص داده بود رتبهبندی صورت گرفت. جالب اینجاست که این روش مبنی بر ارزیابی فضا بسیار رایج و معتبر است که:
علاوه بر سهولت محاسبه، روشی پایا نیز هست: زیرا شاخصهای از منابع گوناگون کاملاً با یکدیگر در میزان فضایی که به موارد تاریخی متعدد اختصاص داده میشوند توافق دارند. (سن مورای 2003/ سیمونتون 1991)
در این روش هیچ اهمیتی ندارد فرد چه کار کرده باشد، فقط باید تعداد صفحات بیشتری را در دایرتالمعارف به خودش اختصاص دهد.
به نظر میرسد که هر دو روش دچار نقصهای اساسی هستند، اما ماجرا دقیقاً این است که هر روش دیگری هم در سنجش و ارزیابی از روان آدمی دچار خطا و مشکل میشود، روانشناسی هم تقریباً یک علم جدید است که نظریهها متضاد و مخالف یک دیگر در آن بسیار زیادند، این طبیعیست چون به هر حال بحث راجعبه درون و ذهن آدم است که به سختی میشود آن را مطالعه و بررسی و تحقیق کرد.
به هرحال موفقیت شاید برای نوابغ سختتر هم باشد، و شاید اصلاً ما به طور کلی دچار یک سوتفاهم شده باشیم که افراد موفق نابغهاند.
ما تا اینجا روشهای علمی سنجش نبوغ را بررسی کردیم، همچنین با یکدیگر سعی کردیم به این سوال پاسخ دهیم که به راستی به چه کسی در دنیای امروز میشود گفت نابغه؟ فرد ده سالهی دانشگاه کامپیوتر را یادتان هست؟ او از نظر روانسنجی نابغه بود اما از نظر تاریخسنجی حتی یک انسان موفق هم نام نمیگرفت. واقعاً چه کسی میتواند بگوید بیل گیتس و استیو جابز نابغهاند یا فقط دو انسان با داستانهایی جذاب؟
پس با این حساب باید چهکار کرد تا به نبوغ دست یافت؟ جواب بسیار ساده است، نبوغ مطلقاً چیزی نیست که شما بتوانید در زندگیتان به آن دست پیدا کنید و نام خودتان را نابغه بگذارید، اگر نام خود را نابغه بگذارید در بهترین حالت مردم به شما آنقدر در فضای مجازی و اینترنت حمله خواهند کرد که تا آخر عمر نامتان با تنفر گره بخورد. مردم غرور را دوست ندارند، آنها بیشتر انسانهای خارقالعادهای را دوست دارند که با وجود تمام برتریشان فروتن باشند.
نبوغ تنها حالتیست که دیگران شما را به آن نائل میگردانند، پس رابطهی مستقیمی دارد با شهرت و محبوبیت. روانشناسان نیز فقط و فقط به دنبال دلایل علمی و توجیههای منطقی برای این مسئلهاند، و از مفهوم نبوغ و تستهای هوش و تاریخ استفاده میکنند.
حتماً ستارههای هالیوودی را دیدهاید که به طرز عجیبی در شوهای تلویزیونی اکثر اطلاعات زندگی شخصیشان را در اختیار مخاطبان قرار میدهند، حتی اطلاعاتی راجعبه زندگیِ جنسیشان را، تا به حال پیش آمده از خودتان بپرسید چنین فردی با این همه محبوبیت و شهرت و نفوذ چرا باید اینقدر راحت راجعبه اسرار زندگیش حرف بزند، جواب ساده لوحانه این است که در فرهنگ آنها و شخصیت آنها این کار عادیست اما یعنی حتی یک استثنا هم میان آنها نیست؟ پاسخ صحیحتر شاید این باشد که همین اطلاعات باعث میشود نام آنها بیشتر و بیشتر میان مردم سر زبان بیفتد و راجعبه آنها حرف بزنند و از همین طریق به شهرت و محبوبیتی دست پیدا کنند که اکثریت مردم راجعبه آنها قضاوتهای مثبتی داشته باشند. آیا قضاوتهای مثبت همان نبوغ نیست؟
بیایید واقعاً به این سوال فکر کنیم که چهطور میشود نابغه شد اگر نخواهیم برده باشیم، بردهی اذهان عمومی، علم یا صنعت؟ اما این به این معنی نیست که من بگویم دیگر هرگز به فکر موفقیت نباشید و بیخیال آن شوید، فقط میخواهم بگویم نبوغ واقعاً آنچیزی نیست که تصور میکنید.