چه لذتی بالاتر از لذت خود بودن؟
اگر این حرف رو پیش یه آدمی که اهمیتی برای این مسائل قائل نیست و هر طور که پیش بیاد زندگی میکنه بزنی، شاید مسخره ات کنه و بگه برو دنبال یه لقمه نون تا زنده بمونی این اداها چیه...!(به خودم گفتن)
فریاد زدن خود!همانطور که هستی!
اما گاهی داشته های دیگران مارا مانند موشی که فریب پنیر توی تله ی جلوی لونه اش رو بخوره مارو از خودمون بیرون میکشه!
اما بعد از اینکه چند روزی از اضطراب میزبانی کردیم دوباره سعی در تغییر شرایط میکنیم
مثلا:
به دلیل اینکه دوست نزدیکمان در فلان شغل است به شغل و توانمندی خود در حیطه ی کاری مان شک میکنیم و مدتی پریشان میشویم...
من هم در زمانی که درگیر فعالیت های موسیقیایی بودم و پدرم سرزنش ام میکرد و منو با پسرای فامیل که کار میکردن مقایسه میکررد،همین حس پریشونی بهم دست میداد و ساعتها توی خیابون چرخ میزدم تا آروم بشم...
اما من در خودم غوطه ور خواهم شد...
ما در خودمان غوطه ور خواهیم شد...
به امید خود بودن
تجربه شما از سرزنش شدن به دلیل علاقه هاتون و یا شغلتون چیه؟
کامنت کنید