ویرگول
ورودثبت نام
اوپنسو
اوپنسو
خواندن ۲ دقیقه·۵ ماه پیش

اپیزود دوم : عشق حقیقی

به اپیزود دوم از سری پادکست های اوپنسو خوش اومدید.یه اپیزود جمع و جور و کوتاه.

توی این اپیزود میخوایم شعر خوانی یه شعر زیبا رو از آقای مرتضی عبداللهی باهم داشته باشیم.

محتوای این شعر درگیری ما با عشق های زمینی و زودگذر و فراموش کردن اون عشق حقیقی هست که همیشه با ماست. همون عشقی که مثل نوری در تاریک ترین سحر ها در وجودمون طنین انداز میشه که : نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ

بخاطر حجاب هایی که روی این نور هستی بخش سایه می اندازه این دوبیت برام تداعی میشه :

دوست نزدیک تر از من به من است

وین عجب تر که من از وی دورم

چه کنم با که توان گفت که او

در کنار من و من مهجورم ...

خب در نهایت شما رو به شنیدن ابیات این شعر دعوت میکنم. امیدوارم که حسابی لذت ببرید.

يک شبي مجنون نمازش را شکست
بي وضو در کوچه ليلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده اي زد بر لب درگاه او
پر زليلا شد دل پر آه او
گفت يا رب از چه خوارم کرده اي
بر صليب عشق دارم کرده اي
جام ليلا را به دستم داده اي
وندر اين بازي شکستم داده اي
نشتر عشقش به جانم مي زني
دردم از ليلاست آنم مي زني
خسته ام زين عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد اين بازيچه ديگر نيستم
این تو و ليلاي تو … من نيستم
گفت: اي ديوانه ليلايت منم
در رگ پيدا و پنهانت منم
سال ها با جور ليلا ساختي
من کنارت بودم و نشناختي
عشق ليلا در دلت انداختم
صد قمار عشق يک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل مي شوي اما نشد
سوختم در حسرت يک يا ربت
غیر ليلا برنيامد از لبت
روز و شب او را صدا کردي ولي
دیدم امشب با مني گفتم بلي
مطمئن بودم به من سرميزني
در حريم خانه ام در ميزني
حال اين ليلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بيقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو ليلا کشته در راهت کنم
عشق حقیقیپادکستیک شبی مجنون نمازش را شکستشعرشعر عرفانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید