ایدهها شگفتانگیزند! آنها میتوانند بدون هیچ هزینهای، مثل برق به هر کجای جهان سفر کنند، و برای ساختنشان چیزی جز داشتن یک ذهن روشن و آماده لازم نیست. در طول تاریخ ایدههایی بودهاند که توسط اذهانِ آماده پذیرفته شدهاند و توانستهاند گاهاً بر جهانی اثر بگذارند. ایدهها میتوانند نگاه افراد به جهان پیرامونشان و به دنبال آن، اعمال و واکنشهای آنها به پدیدههای اطرافشان را تغییر دهند. اما با این حال به نظر میرسد هنوز بسیاری تعریف درستی از اینکه ایده چیست ندارند.
اختصاص قسمتی از زندگی حرفهای خود به برگزاری کنفرانس تداکستهران، که با هدف گسترش ایدههای ارزشمند، در چندسال اخیر، ایران را نیز در زمرهی کشورهایی که این کنفرانس را برگزار میکنند قرار داده است، باعث شد تا جملهی «من یک ایدهی ناب دارم»! را بیش از صدها بار از زبان فرهیختهگان و نخبهگان جامعهمان بشنوم. اما به تحقیق، تعداد انگشتشماری «ایدهی ناب» دیدهام. به همین جهت مایلم در این نگارش حاصل آموختههای تجربی خود را با عاریه گرفتن مثالهایی از کنفرانس TED که در این زمینه متخصص شناخته میشود، با مخاطب آگاه به اشتراک بگذارم تا به این سؤال پاسخ داده شود که: ایده چیست؟
اولین وظیفه افرادی که احساس میکنند چیزی برای به اشتراکگذاشتن دارند، این است که به ذهن مخاطبانشان هدیهای اعجابآور و زیبا به نام «ایده» را انتقال دهند. از زاویهی علمی، تحقیقات متعدد علم نورولوژی، منجمله تحقیقی که دانشمندان در سال ۲۰۱۸ در دانشگاه کالیفرنیا انجام دادهاند، نشاندهندهی آن است، زمانی که شخص در حال تفکر و تصویرسازی است، از میان میلیاردها نورون که در مغز او در هم آمیختهاند و با هم در ارتباط هستند، درست در جایی از مغز او، چند میلیون از آنها طوری به هم وصل میشوند که یک ایدهی خاص را نمایان میکنند و در صورت بیان آن، باور کردنی نیست که در واقع دقیقاً همین الگو در ذهن افراد شنونده هم شکل میگیرد! بله؛ تنها در چند دقیقه، الگویی که میلیونها نورون را در بر میگیرد به مخاطبان انتقال میباید، گاهی تنها با گوش دادن به یک صدا و نگاه کردن به یک چهره…
اما، بالاخره این ایده چیست؟ به قول کریس اندرسون که کنفرانس TED را راهبری میکند، «میتوان به ایده بهعنوان الگویی از اطلاعات نگاه کرد که به شما کمک میکند جهان پیرامونتان را درک و هدایت کنید».
ایدهها در همه شکل و اندازهای وجود دارند، از تحلیلی و پیچیده گرفته تا ساده و ظریف. بیایید کمی به مثالهای عملی بپردازیم. در ادامه مثالهایی میان سخنرانیهای TED آورده شده؛
«سر کن رابینسون» معتقد است خلاقیت، کلید دستیابی بچههای ما به آینده است. وی در سخنرانیاش میگوید: «نظر من این است که امروزه خلاقیت به اندازهی سواد خواندن و نوشتن در آموزش اهمیت دارد و باید جایگاهی یکسان برای آنها در نظر بگیریم».
یا ایدهی «الورا هاردی» که معتقد است ساختمانها میتوانند از بامبو ساخته شوند! او در اینباره میگوید: «بامبوها همه جا در اطراف ما رشد میکنند؛ قدرتمند و در عین حال زیبا و در برابر زلزله مقاوم هستند».
در موردی دیگر «چیماماندا آدیچی» اعتقاد دارد مردم بیش از یک هویت تنها هستند. او میگوید «یک داستان به تنهایی یک کلیشه را به وجود میآورد و مشکل کلیشهها این نیست که غیر واقعی هستند، بلکه این است که کامل نیستند.»
ذهن همهی ما آبستن ایدههاست. این پدیده موضوعی تصادفی نیست و در واقع ایدههایی که به ذهنمان میرسد و میشنویم، با دقت به هم مرتبط میشوند و ساختاری پیچیده و جذاب میسازند که جهانبینی شخصی ما را شکل میدهد. به عبارت دیگر مجموعهی ایدههایی که میدانیم سیستمعامل مغزمان را میسازند، همان ابزاری که با آن جهانمان را هدایت میکنیم و سیستم عاملی که از میلیونها ایدهی مجزا تشکیل شده است…
برای مثال اگر یک جزء کوچکی از جهانبینی شما این ایده باشد که گربهها ملوس هستند، زمانی که گربه میبینید، با محبت واکنش نشان میدهید. اما اگر جزء دیگری از جهانبینی شما این ایده باشد که پلنگها خطرناک هستند، زمانی که حتی تصویر پلنگ را ببینید، کمی متفاوت واکنش نشان خواهید داد. یا مثلاً در سناریوی دیگر خشکسالی شود و برای مدت زیادی در سرزمینی که در آن زندگی میکنید باران نبارد. در این حالت یونانیان قدیم ممکن بود با تصور اینکه الهه باران آنها را مورد قهر خود قرار داده است، و علت خشکسالی قهر اوست، در راه جلب رضایت او قربانی بدهند. این در حالیست که امروزه با شناختی که از ابرها و مکانیزم عدم باروری آنها وجود دارد، در سدد باروری آنها برمیآیند. پس کاملاً واضح است چرا ایدههایی که جهانبینی ما را میسازند بسیار مهم هستند. ما به ایدهها نیازمندیم تا ما را در این جهان ترسناک اما حیرتانگیز، راهنمایی کنند.
ایدههای ما، راهنمایان درونی ما هستند.
بنابر آنچه در سطور بالا ابراز شد، لازم است کاری کنیم که بیش از پیش ایدههایمان ارزش به اشتراک گذاشتن داشته باشند. یعنی هر زمان که مایل هستیم تا چیزی به اشتراک بگذاریم، از خودمان بپرسیم: «این ایده به چه کسی سود میرساند»؟ و صد البته، لازم است که با خودمان روراست باشیم.
اگر ایدهمان فقط به ما یا سازمان ما و گروه ما خدمت کند، متأسفانه به عقیدهی بنده احتمالاً ارزش به اشتراک گذاشتن ندارد و بر اساس مشاهده میتوان نتیجه گرفت که شنوندگان نیز به راحتی آن را نادیده خواهند گرفت. اما اگر فکر میکنیم که آن ایده میتواند راه کس دیگری را هم روشن کند یا نگرش کس دیگری را بهتر کند یا برای کسی در انجام کاری به روشی دیگر الهام بخش باشد، آن وقت وظیفهی ما به اشتراکگذاری آن ایده است که میتواند هدیهای به همه باشد.