حتما شما هم شنیده اید که می گویند یار خوب تمام ماجرا است.
نمی دانم عقیده شما چیست، چطور به زندگی در این دنیا نگاه می کنید و در نهایت زاویه دید شما به این جهان چیست؟
اما من به شخصه به این باور رسیده ام که واقعا یار خوب تمام ماجرا است.
هرگز تصور نکنید که این باور دال بر رسیدن به این یار خوبم است. پس حرفتان را بخورید و نگویید "تو که نفست از جای گرم بالا می اید، یارت را پیدا کرده ای و آمده ای برای ما خطبه بخوانی." مثل زوج هایی که تازه نامزد می کنند و می خواهند برایت از شرایط جدیدشان که خیلی خوب و رویایی است بگویند و دست بردار هم نیستند؛ حالا دیگر خدا رحم کند اگر خودت بپرسی "چه حسی" دارند!
البته نه اینکه باز من این را رد کنم، نه! فقط گاهی با یکی شان که حرف می زنم احساس می کنم فاز عجیبی به خود گرفته؛ برخی هم الله وکیلی طبیعی رفتار می کنند و آدم کنارشان احساس تنهایی نمی کند.
از حاشیه وارد جاده اصلی می شوم؛ برای اینکه برخی چیزها را در زندگی کشف کنی لزوما و حتما نباید آن ها را به طور مستقیم و عینی تجربه کنی و مثلا بدانی یار خوب را همین حالا نیاز داری نه وقتی یک پایت لب گور باشد.
هرچقدر هم این زندگی مانند یک بازی ویدئویی باشد که قرار است از مراحل مختلفش با موفقیت عبور کنی و در نهایت از این ماتریکس خارج شوی باز هم حتی اگر یک بازی باشد حوصله ات سر می رود اگر همینطور بنشینی و پشه و مگس بپرانی
پس برای خودت اهدافی تدارک می بینی، به دنبال علایقت می روی و استعدادهایت را کشف و شکوفا می کنی.
خلاصه این که سرگرم کشف خودت می شوی؛ البته بعضی ها حواسشان نیست و یک دفعه می بینی نه تنها سرگرم دیگران شده اند بلکه سرگرمی دیگران هم شده اند!
آدم های مختلف، مجموعه ای از انتخاب های مختلف اند و اگر زندگی هر کدام را مانند یک جعبه جادویی در نظر بگیری، وقتی بازش کنی چیزهایی می بینی که برگ هایت می ریزد
یعنی منظورم این است طیف وسیعی از اتفاقات و فرایند ها را می بینی و برخی از اینها برایت قابل پیش بینی نبوده اند.
به هر حال یک وقت هایی باید خودت تنهایی این بازی را بترکانی و حسابی مسیرت را بسازی
فقط گاهی می گویم نکند آدم آنقدر غرق در و دیوار این بازی شود که فراموش کند این فقط یک بازیست و حسابی پستی و بلندی های عجیب سرش را گرم کند تا از اصل کاری باز بماند و خودش را فراموش کند!
یک چنین موقعیتی، یار خوبت را می طلبد تا مانند همان شاهزاده های داستان ها بیاید و نجاتت دهد.
می دانی؟
می خواهم بگویم در برابر آن هزاران باری که "او" نجاتمان داده است، این یکی که چیزی نیست!
خلاصه که آن یار خوب کجا و این یار خوب کجا؟