از کرواسی تا اصفهان به عشق رویتاک
جمعه گذشته در همایش رویتاک اصفهان پسری چشم آبی یک چالشی اساسی برای من بوجود آورد. تصمیم گرفتم این چالش را با شماها به اشتراک بگذارم تا هم توسط شماها آنالیز شود و هم تجربه ای باشد برای شما هموطن عزیز .
پلن اول: بیماری واگیرداری بهنام مهاجرت
این روزا هر جا باشی حرف از رفتن است تو مهمونیها، مترو، تاکسی ومحل کار! مثل اینکه از واقعیت تلخی همه داریم فرار میکنیم.همه میگن یه تخصص رو خوب یاد بگیر و زبانتو تقویت کن و از این مملکت برو.
البته اقلیتی هم هستند که دلایل محکمی برای ماندن و مقاومت خودشان برای ساختن وطن دارند. دلیل خیلی ارزشمندی که میشه عنوان کرد وطن دوستی و دلبستگی به ایران، وابستگی های خانوادگی ، رفقا ، عشق و عاشقی و ... البته خیلی از این گروه، مهاجرت را مثل فرار میدونند و اعتقاد دارند باید ایستاد در حد توان اوضاع را درست کرد و به هموطنان کمک کرد . مهاجرت از درون خود را بهتر از مهاجرت بین مرز ها میدونند .
در اینجا قصدم قضاوت نیست، فقط یادآوری علاقه شدید هم میهنان عزیز به مهاجرت در شرایط امروزمان بود و بس.
پلن دوم: همایشی به سبک ایرانی
همیشه از محیط همایشها لذت میبرم البته نه بخاطر مطالب دموده و تکراری حال بهم زنش، و نه بخاطر سیل جمعیتی که میخوان یه شبه ره صدساله را طی کنند و نه بخاطر وعدههای طبل توخالی ثروتمند کردن مردم در طی 2- 3 ماهه.
فقط و فقط بخاطر آدمای دل زنده و امیدواری که بودن و شدن برایشان خیلی ارزشمند است. افرادی که سعی میکنند از حال و هوای تکراری بودنُ خودشان را به چالش بکشند و ققنوسوار خود را عوض کنند و از درون خود فردی گرد و خاک خورده اما نو و تازه متولد شوند.
پلن سوم: همایش کارآفرینی رویتاک
جمعه گذشته ( 8/9/98) همایشی توسط موسسه رویتاک با رویکرد کارآفرینی و انتقال تجربه برگزار شد.( رویتاک مکانی برای ایجاد انگیزه و شنیدن حرف افرادیست که در زندگی خود تلاش کرده اند تا بتوانند به موفقیت برسند)
خوشبختانه در این همایش کسی از قانون جذب و موفقیتهای میانبر یه شبه حرفی نزد، ضمنا کسی هم وعده پولهای قلمبه به مخاطبان نداد که خودش جای خوشحالی داشت !
نقطه قوت این همایش حضور زنان کارآفرین بود که مسیر خودسازی و رشد را تواما در یک محیط واقعی کار طی کرده بودند.
البته حضورمردی از جنس مسئولین دولتی ولی با روحیه مردمی و کارآفرینی ( دکتر خسروی) هم به جلسه پختگی و جذابیت خاصی می داد و این نشان از پختگی میزبان همایش ( رویتاک) می داد که بخوبی مهمان وسخنرانان را چینش کرده بود تا محیطی خلاق و پرشور ایجاد کند.
پلن چهارم: مردی چشم آبی از دنیای تابوشکنان
از اینکه پرحرفی کردم مرا ببخشید. تمام این روضهخوانی را کردم تا شرایط را برای لب مطلب ادا کنم. راستش در پایان همایش، مجری برنامه فردی را به اسم « ایوان جگیچ » معرفی کرد که برخلاف دیگرسخنرانان نه پیشوندی بنام دکتر و مهندس داشت و نه با سرو صدا وارد سالن شده بود حتی تو تایم استراحت هم، درو برش خلوتتر ازبقیه بود. شایدم چون دکتر و مهندس نبود خیلی جدیاش نگرفتند.
وقتی داشت بطرف سن و تریبون میرفت این سوالات فوری به ذهنم خورد:
ü این مرد چشم رنگی چی میخواد بگه؟
ü این آقا تو اصفهان چیکار میکنه؟
ü اصلا چرا ساکن دائمی اصفهان شده؟
ü همه دارن فرار را بر قرار ترجیح میدن این بابا اینجا چیکار میکنه؟
ü ای بابا این چشم آبیها چی میخوان از جون ما
لحظه به لحظه مسلئله جذابتر و هیجان انگیزتر می شد. ایوان آقا، این گل پسر اهل کرواسی خیلی قشنگ فارسی صحبت می کرد و خیلی ساده و بی شیله پیله بود. خیلی سریع با حاضرین سالن ارتباط برقرار کرد.
با همه جذابیت و هیجانی که این مرد کروات به همایش داد ولی آنچه برایم خیلی اساسی و مهم بود تابوشکنی و بر خلاف آب شنا کردن این آقا بود.
تابوشکنی « ایوان جگیچ » کارآفرین
مرد کروات یک تلنگر اساسی به حاضرین سالن همایش وارد کرد، از جایی به جمع حاضر رسوند که شما ایرانیها که دارین از این کشورتون میرید یعنی دارید پشت پا می زنید به یه گنج آبا و اجدادی و از سویی دیگرگفت اینجا هیچی نیست و ایران را با افغانستان نسبت با کرواسی دانست!!!
*ایوان 2 دلیل برای ساکن شدن در اصفهان داشت:
الف) چرا به غرب نرفتم و ساکن اصفهان شدم
ب) توهم زا بودن جامعه ایرانی
« ایوان جگیچ » گفت من در کرواسی دارای شغل و کسب وکار بودم ولی با رقیبان جدی و به شدت توانا طرف بودم که شرایط من با رقبا یکسان نبود لذا تصمیم به مهاجرت گرفتم. چون اصفهان با شرایط من جور بود و از سویی پتانسیل هم داشت اصفهان انتخاب اولم شد.
با توجه به دیدگاه خوزه که میگوید: « بهتر است در ده کدخدا باشی تا در شهر یه فرد عادی... » ... (البته تا امروز من عکس این جمله و به اسم ارسطو خوانده و شنیده بودم به این مضمون: « در بین بزرگان کوچک باشی بهتر از اینست که در بین افراد کوچک، بزرگ باشی. ) تصمیم گرفتم به کشوری پایین تر از کرواسی مهاجرت کنم.
ایوان خطاب به مخاطبان سالن همایش و با تاکید گفت: « اگر شما هم تصمیم به مهاجرت دارید به افغانستان بروید. زیرا مهارتی که شما دارید برای مردم افغانستان خاص است ... بر همین اساس خیلی سریع رشد می کنید در صورتیکه که اگر به آلمان یا جهان غرب بروید فوقش کارمند خوبی برای شرکتهای آنها خواهی شد.»
دلیل دوم ایوان هر چند برایم خوشایند نبود و حتی برای لحظهای احساس حقارت کردم ولی چون خودم از نزدیک باهاش روبرو بودم پذیرفتم هر چند تلخ و غم انگیز بود.
ایوان گفت وقتی اومدم اصفهان از مهربانی و فهم مردم و زیباییهای اصفهان شگفت زده شدم ولی از اینکه یک کارت پستال توریست پسند ندیدم هم ناراحت و هم خوشحال شدم. ناراحت از اینکه منبعی برای راهنمایی توریستها نبود از اینکه یک نقشه استاندارد توریست نبود ناراحت شدم ولی از اینکه دیدم چقدر جای کار داره و چقدر میشه تو اصفهان کسب وکار جدید حرفهای راه اندازی کرد خوشحال شدم.
همین شد که تو اصفهان ماندگار شدم و شدم یک کارآفرین بین المللی
نتیجه گیری من از این رویداد:
ü از بابت آشنایی ام با رویتاک خیلی خوشحال شدم و از بابت برنامه خوبشون متشکرم
ü توسعه ایران امکان نداره مگر با مشارکت همه مردم بویژه حضور زنان مقاوم و قهرمان سرزمینم که روز بروز شکوفاتر می شوند.
ü امکانات و پتانسیل بالایی برای تک تک بچههای سرزمینم مهیاست.. فقط کافیست نیازهای امروز جامعه خود را نیازسنجی کرده تا فرصتهای جدید خلق کنند تا همه افراد توانمند را در این سفره رنگین سهیم شوند.
ü نیاز امروز ما یادگیری مهارتهای جدید است اینقدر در این مهارت ها ضعیفیم که به قول « ایوان جگیچ » در اصفهان تاریخی و مهد هنر یک کارت پستال بدردبخور ندیده تاخود آستین بالا زده!!!
ü در حوزه گیاهان دارویی ، پوشاک، پتروشیمی و انرژی های فسیلی، توریست و
جهانگردی و... دنیایی از ثروت و پتانسیل بکر و دست نخورده است، کافیست بقول .
سهراب سپهری « ... چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.»
« آکادمی بازاریابی و توسعه کسب وکار اکسل»