اسم من تَبَسُم است. چون هميشه میخندم. مادرم ميگفت از وقتی به دنيا آمدم، برعكس همه نوزادهايی كه گريــه میكنند؛ میخنديدم! اسمم را بــر اساس چهرهٴخندانـــم انتخاب كردند. انگــار اين مدل اسمگـــذاری، عادتِ خانوادهها بوده. چون اسم پسرخالهام اشكان است. اين پسر از وقتی كه به دنيا آمد فقط گريه میكرد برای همين اسمش را « اشكان » گذاشتند.
این عادتِ نامگذاری بر اساس ویژگیهای عینی، تا الان که تقریباً 40 سالهام هنوز با من مانده است.
اصلاً چرا اسم میگذاریم؟
مبادلهٴ اسمها، اولين قدم براي ايجاد رابطه بين انسانها محسوب میشود. نامها، بخاطر واكنشهای متفاوتی كه در ذهن ايجاد میكنند، مجموعهای از خاطرات و تصورات خوب یا احیاناً بد را نیز با خود منتقل میكنند.
از نامگذاریهای شيك تا اسامی كوچهبازاری
اسم، كليدواژهای است كه علاوه بر اشاره به يك فرد خاص، هويت و شخصيت او را نشان میدهد. نه فقط انسانها بلكه هر موجودی بدون داشتن يك نام، هويت ناشناختهای دارد. حالا هرچه اين اسمها زيباتر و خوشآهنگتر باشند، احساس بهتری ايجاد كرده و ديگران هم از شنيدن آن، ذهنيت مثبتی خواهند داشت. در مقابلِ اسمهايی مثل بهار، ساغر، سپهر،شيرين و ... كه احساس بهتری به شما میدهند، اسامی مثل گرگآقا، چلواری، زشتو، قيطاس، لالاحمد نه تنها به گوش آشنا نیستند بلکه بيشتر جنبه طنز پيدا میكنند.
چَنْبَلْغوز، اسم خروس همسايهمان است
آنچه گفتيم، نه تنها در مورد هر جُنبندهای بلكه در مورد اشياء نيز صدق میكند. حالا گاهی قوۀ تخيل، چاشنیِ اين اسمگذاریها میشود كه نتايج بامزهای به همراه دارد. تَصَوّر كنيـد! من بـه عروسكم كه يـك خرگوشِ سفيد و نرم بود، میگفتـم « هَشگوش ». اسم ماشينمان را « بَهلولِ اخمویِ پير» گذاشته بودم. حتی آبگرمكن داخل آشپزخانۀ ما هم اسم داشت، «آشگوش».
«چَنْبَلْغوز» هم اسم خروس همسايه بود كه چهارتا مرغ و كلی جوجه داشت.
میبينيد؟ درواقع میتوانيد با جان بخشيدن به اشياء، در ذهنتان با آنها معاشرت كنيد. اين كار سن و سال هم نمیشناسد. عجيب است، نه؟!!
چي صدا كنم تو را
گفتيم اسمها، بخاطر واكنشهای متفاوتی كه در ذهن ايجاد میكنند، مجموعهای از خاطرات را هم با خود منتقل میكنند. به خاطر دارم روزی كه پس از مدتها كارِ مداوم و پسانداز، بالاخره توانستم لپتاپم مورد علاقهام را بخرم، غرورِخاصی داشتم. روی پلهبرقی پاساژ، به قدری ژست گرفته بودم كه انگار همين الان پروازم مستقيم از نيويورك به زمين نشسته! در راه مدام به اين فكر میكردم اسم لپتاپم را چه بگذارم؟
شما اسم لپتاپتان را چه گذاشتهايد؟
دقت كردهايد هميشه لپتاپها را بر اساس برندآن میشناسند؟ مثلاً ايسوس، اَپل، لِنوو، دِل. اما تا به حال به اين فكر كردهايد كه يك اسم خاص روی لپ تاپتان بگذاريد؟ شايد اينقدر مشغله ذهنی داريد كه وقتی چنين چيزی میشنويد بی اختيار از كنار آن رد میشويد. از خودتان میپرسيد: اين چه كار مضحكی است؟! اما بياييد كمی متفاوت و شاعرانه به آن نگاه كنيم. مثل من.
من بدين خوبی و زيبايی نديدم روی را
روبروی لپتاپم نشستم . هر دو دستم را زير چانه گذاشتم و با لبخند، نگاهش كردم. خيلی خوشگل و ظريف است. علاوه بر امكانات منحصربهفردی كه دارد و كار من را به بهترين شكل راه میاندازد، رنگِ مشكیِ آن، زيبايیاش را دو چندان كرده آنقدر كه « من بدين خوبی و زيبايی نديدم روی را ». دقيقاً همينقدر رمانتيك. خيلی فكر كردم، و بالاخره اسمش را انتخاب كردم: «قيژبَس»
كلام آخر
اسمها مثل يك كارت ويزيت عمل میكنند كه بيانگر شخصيت درونی افراد است. نه تنها هر جُنبَدهای در اين كره خاكی، نامی دارد كه هويت آن را مشخص میكند بلکه اشیا هم اسم دارند. از آنجايی كه اين اسامی مجموعهای از خاطرات را هم با خود منتقل میكنند گاهی با استفاده از قوۀ تخيل - كه به نظرم يكی از بزرگترين نعمتهايی است كه خداوند به انسان بخشيده - میتوان خاطرات را چه خوب چه بد، رنگرنگی کرد.
راستش را بخواهيد اگر اسم گذاشتن هيچ دليل خاصی هم نداشته باشد؛ حداقل يك فايده دارد و آن اين است كه با خاطراتی كه از شنيدن آن اسم برايتان زنده میشود، شاد میشويد البته شاید هم ناراحت. که امیدوارم اینطور نباشد. نظر شما چیست؟
راستی؛ شما اسم لپتاپتان را چه گذاشتهايد؟