جسارت، شجاعت و جنگیدن ارزش هایی هستند که نویسنده به زیبایی به تصویر کشیده است.
انجام کار اشتباه فقط برای اولینبار سخته، بعدش دیگه عادی میشه.
ادامهدادن خودش یه عمل قهرمانانهست.
کتاب دختری که رهایش کردی اثری از جوجو مویز است. داستان کتاب درباره دو نسل است که با یک نقاشی به هم ارتباط پیدا میکنند. داستان با زندگی زوجی در زمان جنگ جهانی اول شروع میشود، ادوارد لفیور نقاشی است که به جنگ اعزام شده و همسرش سوفی لفیور در زمان اشغال فرانسه به دست نازیها باید از خانوادهاش محافظت کند. ادوارد نقاشی سوفی را با نام دختری که رهایش کردی کشیده و از خود به جا گذاشته است.
نوشته روی جلد به نقل از دیلی میل: "کتابی که نمی توانید زمین بگذارید."
روز و شب به تو فکر میکنم. تو ستاره راهنمای من در اين جهان ديوانه هستی.
قبل از تو هيچ وقت خوشبختی واقعی را نمیشناختم.
در این میان افسری به سوفی و نقاشی علاقمند میشود. این فرمانده آلمانی به سوفی و خواهرش میگوید که سربازان هر روز برای خوردن غذا به هتل خانوادگی آنها میآیند.
در بخش دوم ماشین زمان را سوار شده و به سال 2006 می رویم جایی که لیو هالستون نقش اصلی است و این نقاشی را در ماه عسل از شوهرش هدیه گرفته است. لیو بعد از مرگ شوهرش با مردی به نام پل آشنا شده و وارد رابطهای عاشقانه میشود.
همیشه فکر میکنم توانایی پول درآوردن برای امرار معاش از طریق انجام کاری که آدم دوست داره و دلش میخواد، میتونه بزرگترین هدیهی زندگی به آدم باشه.
فضاسازی و حس نوستالژیک فصل اول برای ما چارهای به جز امتیاز 5 از 5 باقی نمیگذارد، اما شروع فصل دوم شاید کمی شما را مجاب به کنار گذاشتن کتاب کند، اگر دوام بیاورید و چند صفحه مهمان کتاب باشید قطعا با گذر زمان با شخصیتها آشنا شده و دوباره با همان جذابیت کتاب را دنبال خواهید کرد.
تو ستارهی منی تو این دنیای دیوونه.
لیو باید برای نگهداشتن این تابلو و اثبات اینکه تابلوی دختری که رهایش کردی به سرقت نرفته تلاش بسیاری میکند، پل مسئولیت اثبات این ادعا را به عهده دارد ولی علاقه زیاد پل به لیو در دقایق پایانی نتیجه رای دادگاه را تغییر میدهد.
تنها چیزیکه توی این دنیا ارزش داره اینه که آدم عاشق کیه.
لبخندش همون لبخنده و چشمهاش پُر از عشقه.
خدایا! دارم شوخی میکنم. تو چقدر سادهای! خیلی زود میشه گولت زد.
نظر شما درباره کتاب دختری که رهایش کردی چیست؟