ویرگول
ورودثبت نام
Love&Peace
Love&Peace
خواندن ۳ دقیقه·۶ سال پیش

اخلاق شانسی - چرا چیزی به اسم خوب و بد نداریم!

نخستین بار، ایمانوئل کانت، مطرح کرد که اخلاق، امری مطلق است و شانس در آن نقشی ندارد. این ایده تا زمانی که برنارد ویلیامز، مقالهٔ معروف خود با عنوان "شانسِ اخلاقی" را در دههٔ ۸۰ میلادی منتشر کرد، ایده‌ای پرطرفدار بود. اما پس از آن این موضوع تبدیل به یکی از مسئله‌های مناقشه‌برآمیز فلسفهٔ اخلاق شد.

شانس اخلاقی، موقعیت‌هایی را توصیف می‌کند که در آن‌ها، فرد به خاطر‌ رفتارش سرزنش شده یا مورد تشویق قرار می‌گیرد، در حالی‌که به نظر می‌رسد نسبت به آن رفتارها کنترل کاملی ندارد. به عنوان مثال فرد ممکن است به شکل ژنتیکی و یا بر اثر آموزش‌های محیطی، دارای خصوصیتی همچون حسادت باشد. این فرد کنترلی بر روی ژنتیک و آموزش‌های خود نداشته، اما همچنان رفتارهای حسادت‌آمیزش مورد سرزنش اخلاقی ما قرار می‌گیرد.

آنچه مساله‌ی شانس اخلاقی را تبدیل به موضوعی مناقشه‌برانگیز در فلسفه اخلاق می‌کند، این است که طبق قاعده‌ای کلی که می‌توان آن را «اصل کنترل» نامید، ما تنها زمانی می‌توانیم درباره چیزی مورد قضاوت اخلاقی قرار بگیریم، که بر آنچه درباره‌اش قضاوت می‌شویم کنترل داشته بوده باشیم. در طرف مقابل، به نظر می‌رسد موقعیت‌های متعددی وجود دارند که در آن‌ها، ما افراد را درباره چیزهایی قضاوت می‌کنیم، که به فاکتورهایی خارج از کنترل آن‌ها وابسته است. مساله زمانی پیچیده‌تر می‌شود که ببینیم با پذیرش «اصل کنترل»، حتی می‌توان تا جایی پیش رفت که ادعا کرد قضاوت کردن اخلاقی افراد، به کلی ناممکن است چرا که همواره در تمام موقعیت‌ها، فاکتورهایی خارج از کنترل افراد وجود دارد.

شانس حاصل از شرایط

مثالی شناخته‌شده از این نوع شانس را می‌توان در مقاله ای از توماس نیگل پیدا کرد. نازی‌ها و طرفداران‌شان را در زمان حکمرانی آدولف هیتلر در آلمان نازی تصور کنید. این افراد به دلیل انجام کارهایی که به لحاظ اخلاقی نارواست یا به خاطر مقاومت نکردن در برابر تصمیمات ناروا، شایسته سرزنش‌اند. حالا فرض کنید که همین آدم‌ها در سال ۱۹۲۹، به کشور دیگری مهاجرت کرده بودند که به دور از جنگ و مجریان آن قرار داشت. کاملاً محتمل بود که این افراد زندگی متفاوت و شاید بسیار اخلاق‌گرایانه‌ای را دنبال می‌کردند. به عبارتی، شانس حاصل از محیطی که در آن قرار داشته‌اند، بر روی رفتارهای آن‌ها و نحوه عملکردشان اثر گذاشته است و شاید دیگر نتوان آن‌ها را به اندازه قبل سرزنش کرد.

به نظر می‌رسد که برخی از مردم، در شرایطی به دنیا می‌آیند، زندگی می‌کنند و وضعیت‌هایی را تجربه می‌کنند که می‌تواند سبب شود رفتارِ آن‌ها در یک وضعیتِ اخلاقیِ خاص، ناپسند تلقی شود، در حالی‌که آن رفتار کاملاً خارج از کنترلِ آن‌ها بوده‌است.
نمونه‌ای دیگر از شانسِ اخلاقیِ مربوط به شرایط چنین خواهد بود: فردی فقیر، در خانواده‌ای فقیر به دنیا می‌آید و برایِ ادامهٔ حیات، چاره‌ای جز دزدیدنِ غذا ندارد. فردی دیگر، در خانواده‌ای بسیار ثروت‌مند به دنیا می‌آید و بدونِ آن‌که تلاشی بکند یا نیاز به دزدی باشد، غذایِ فراوانی دارد. آیا فردِ فقیر، به لحاظِ اخلاقی، گناه‌کارتر از فردِ ثروت‌مند است؟ به هر حال، این تقصیر او نبوده است که در خانواده‌ای فقیر متولد شده، مسئله، تنها مسئلهٔ «شانس» بوده‌است.

شانس حاصل از نتیجه

نمونه‌ای دیگر به بحثِ شانسِ اخلاقیِ مربوط به نتیجه بر می‌گردد: دو نفر، هر دو به گونه‌ای رفتار می‌کنند که به لحاظِ اخلاقی، سزاوارِ نکوهش هستند، مثلاً هر دو بی‌دقت، رانندگی می‌کنند. اما در نهایت، هر کدام نتیجهٔ متفاوتی می‌گیرد و میزانِ متفاوتی از خسارت را به بار می‌آورد. یکی از مسیر منحرف شده و یک عابرِ پیاده را زیر می‌گیرد، در حالی‌که دیگری، چنین اتفاقی برایش نمی‌افتد. این‌که یکی از رانندگان کسی را به قتل رسانده و دیگری نه، جزوِ رفتارهایِ ارادیِ رانندگان نبوده است، اما بیشترِ ناظران، راننده‌ای را که یک نفر را به قتل رسانده، بیشتر موردِ سرزنش قرار می‌دهند.

شانس حاصل از ترکیب

تصمیم‌های اخلاقی ما، تحت تاثیر باورهای اخلاقی ما و به عبارتی دقیق‌تر تحت تاثیر شخصیت‌مان قرار دارد. به سختی قابل انکار است که آموزش، تربیت، ژن‌ها و سایر عوامل غیرقابل کنترل از این دست، بر شکل‌گیری شخصیت ما اثر گذاشته‌اند. حال فرد ممکن است به خاطر یک خصیصه اخلاقی همچون خودخواهی مورد ملامت قرار بگیرد، در حالیکه این خصیصه خود می‌توانسته ناشی از عوامل غیرقابل کنترلی همچون ژنتیک بوده باشد.


اخلاق مطلق در حال حاضر چنان در مفهموم اخلاق در نظر ما مستحکم شده که رد کردن آن مستلزم بازاندیشی و اصلاح مهم ترین مفاهیم اخلاق است. اما شانس اخلاقی دلیل محکمی است برای کنار گذاشتن نظریه های اخلاقی سنتی.

اخلاقشانسفلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید