♦ P⩑R§Δ ♦
♦ P⩑R§Δ ♦
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

آموزش بزن در رو در چند حرکت نسبتاً ساده

روزی مردی، با موتور درحال عبور از شهر برای رسیدن به محل کارش بود

ناگهان پیرزنی وارد خیابون شد

مرد نتونست موتور رو کنترل کنه و به پیرزن برخورد کرد

خیلی ناراحت شد و سریع اومد تا به پیر زن کمک کنه

مردم خواستن زنگ بزنن به آمبولانس ولی گفت زنگ نزنید

گفتن چرا؟

گفت ترافیکه خودم با موتور میرسونمش

بله خلاصه

پیرزن رو سوار کرد و رفت به سمت نزدیک ترین بیمارستان



وقتی رسید هزینه ی بستری و کلی هزینه ی دیگه مجبور شد بپردازه

زنگ زده بودن به خانوادش و بعد یک ساعت کلی ادم ریختن بیمارستان و میگفتن "مامان ما کجاستتتتتت"

وقتی مادرشون رو دیدن و مطمئن شدن حالش وخیم نیست مرد پرسید میتونم برم؟

ولی یکی از پسرهای پیرزنه گفت نه نمیشه ما باید ازت شکایت کنیم

خلاصه کلی تو هچل افتاد

پلیس دستبند زد بهش و گفت یه روز باید بری زندان و موتورت هم توقیف میشه تا رضایت بدن

بردنش طرف زندان و کاری نمیتونست بکنه پس باهاشون همکاری کرد



فردای اون روز دادگاهی برگزار شد و خانواده ی مصدوم رضایت ندادن

در ادعایی عجیب گفتن که مادرمون میخواست کشاورز بشه این مرد زد ناکارش کرد باید پول آسیب به مادرمون و پول محصولاتی که مادرمون میتونست بکاره ولی الان دیگه نمیتونه رو پرداخت کنه

کمر مادرمون رو داغون کردن آخه این درسته خدایی؟
کمر مادرمون رو داغون کردن آخه این درسته خدایی؟


مرد مجبور به پرداخت هزینه ای سنگین شد

همچنین چون توی ماه رجب این اتفاق افتاده بود و جزو ماه های حرامه پس مجبور به پرداخت هزینه ی بیشتر شد :/

همچنین هزینه ی پارکینگ موتور و اشغال کردن فضای زندان رو هم مجبور شد پرداخت کنه :/




بعد یک ماه تمام هزینه های مربوط به اون دادگاه رو پرداخت کرد و رفتن نزد قاضی مجدد که ایندفعه رضایت رو بگیره

ولی اینبار هم دادگاهی هیجان انگیز برگزار شد

فرزند دیگر پیرزن یک ادعای عجیب تری کرد

گفتش که مادرم میخواست نقاش بشه ولی الان دستش میلرزه و نمیتونه نقاشی کنه باید خسارت اون رو هم بپردازید

مرد عصبانی شد و گفت ایشون که قبل برخورد من هم دستشون میلرزید چرا الکی میگید

و درگیری لفظی شدیدی بین فرزند پیرزن و مرد اتفاق افتاد که مرد به دلیل تحریک فضای دادگاه و اغتشاش جلوی قاضی هزینه ی زیادی جریمه شد

همچنین مجبور شد هزینه ای رو که خواسته بودن رو هم پرداخت کنه



بعد چند ماه هزینه ها پرداخت شد و ایندفعه دیگه خیلی عصبانی رفت به دادگاه

فرزند دیگر پیرزن ادعایی عجیب تر از عجیب کرد

مدرکی رو به قاضی نشون داد که نشون میداد چند ماه پیش مادرشون برای سفر با سفینه ی شرکت فضایی ناسا دعوت شده بود ولی به دلیل تصادف و صدمه ای که دیده بود از این سفر کنار گذاشته شده بود :/

قاضی هیچ شکی به مدرک نکرد و قبولش کرد و مرد مجبور شد هزینه ی یک سفر فضایی رو پرداخت کنه :/

ولی مرد میدونست که توانایی این کارو نداره

پس دادگاه حکم چهل سال زندان برای او برید



(چهل سال بعد)

مرد که حالا هفتاد سال سن داشت از زندان آزاد شد

موتور قدیمی خودش رو پس گرفت و رفت که ببینه شهر چقدر تغییر کرده

توی راه به یک پیر زن برخورد کرد ولی اینبار بدون توجه بهش به راه خودش ادامه داد :)

پایان...



داستانی واقعی بود که به شکل مبالغه آمیز نوشتم :)

چطور بود؟


بزن در روحادثه تصادف با پیرزنآخه این درسته خدایی؟بسه دیگه برید خونه هاتوننظر هم بدید چطور بود
"یه دختر بلد نیست خط چشم بکشه، من چرا زندم"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید