این (امتحانش کُن!) فرق داره. فرقش اینه که نمیشه بیشترش رو انجام داد.(البته در حال حاضر)
1 : دوست نداشتی الان بری سواحل کارائیب افتاب بگیری؟ من که خیلی دوست دارم. افتاب گرم ، دریای معتدل. دوست داشتم تو ساحل بشینم و تا شب با دوستام حرف بزنم. چه کیفی میداد نه؟ سعی کن حال خوبی داره رو حس کنی.
2 : اگر ساحل دوست نداری مشکلی نیست چون زمین پر از جاهای قشنگه. مثلا یکی از جاهای قشنگی که میتونه حس خوبی بهت بده جنگله.
چشم هاتو ببند (اما الان نمیشه چون داری میخونی) و به صدا های پرندگان مختلف فکر کن تا بتونی بشنویش!! زیبا نیست؟ صدای پرنده ها ، صدای رودخانه ، صدای حشرات مختلف. بهترین جا برای تمرکز جنگله.
3 : شاید تعجب بکنید که شهر هم یکی از جاهایی هستش که میتونه به ادم حس خوب بده. شهر هم زیباست چون نشانه ی اجتماعه. جالبه بدونید که اجتماع ، به انسان ها ارامش میداده از زمان غار نشینی.(راستی اینجا برام یه سؤال پیش اومده که اخر پست میپرسم)
شهر ها ، جاهای جالبین. از موزه هاش بگیر تا تزئینات شهری و مترو های زیر زمینیش.
4 : جایی که من بیشتر از همه جا دوست دارم اینجاست. من دوست دارم توی جنگلی برفی ، داخل یه کلبه ی گرم ، بشینم و قهوه ی داغ بخورم و کتاب بخونم. من این حس رو خیلی دوست دارم. فقط یه لحظه بهش فکر کنید. تصاویر کمکتون میکنه تا بهتر تصور کنید.
پ.ن:دوتا سوال میپرسم لطفا جواب بدید.
1. کدومش رو دوست داشتین؟
2. زمان حضرت نوح ، جمعیت انسان ها تا انقراض چند قدم فاصله داشت؟ اگر نه پس یعنی داستان نوح غلطه؟