ویرگول
ورودثبت نام
Par Asadi
Par Asadi
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

تصمیم کبری!

زیاد می‌شنیدم که: حال دلت خوب باشه! ببین خودت چی دوست داری و ... از این عباراتی که بیشتر باعث تقویت تنبلی و تن‌پروری می‌شد تا رسیدن به درجه‌ای از کمال! واقعا همینطور بود که فکر می‌کردم؟

اما دیشب بعد از کلی صحبت باهاشون، آخرش حرف دلم رو زدم؛ هرچند که اولش فکر می‌کردم - شاید همین الان هم! - که نخیر، این نمونه بارز "تنبلی" هست نه پذیرش و صداقت! می‌گفتم: باید کمال‌گرا بود، باید به هرآنچه "آرزو" داشت رسید و احتمال خیلی زیاد، می‌شه همزمان چند تا کار رو به حد کمال رسوند؛ بدون در نظر گرفتن زمان و مهم.تر از اون، طاقت جسم و روح... می‌گفتم: می‌شه حتما، فقط باید بیشتر جون کند! باید بیشتر تمرین کرد؛ ذهنم همه جا درگیرشون بود: "باید"، "باید" و "باید"... تلاش می‌کردم، ولی به جایی که می‌خواستم‌ نمی‌رسید. همچنان بیش از ۷ نفر جلوم بودن:

"ببین من تا الان هم زیاد تلاش کردم، ولی همچنان بین ۱۰ نفر، ۷ نفر لااقل جلومن!"

۷ نفر زیاد بود و هست؛ تازه چه بسا بیشتر هم بود! مهم اینه که سکو نمی‌اوردم.

آخرش چی شد؟ گفتم: آقا من هدف اصلی زندگی‌م چیز دیگه‌ای بود؛ همونی که تا این وقت روز براش زمان می‌ذارم و بعدش هم ساعت ۶، جنازه می‌رسم خونه که نیم ساعت بعدش برم اونور! دیگه جونی می‌مونه برام مگه؟! نه این عالی پیش می‌ره، نه اون! و برای اون... قطعا زمان دارم... زمان بسیار هست و ما عجول؛ چه اصراریه همه کارها رو باهم‌ پیش ببریم که آخرش هیچکدوم تکمیل نشه؟! پس اولویت‌بندی چی میشه؟! یادمه اون موقع رفیقم می‌گفت: ببین، وقتی بری بشینی پای یک فیلمی که تا وسطش برات جذاب نبوده، اگر نیای بیرون و تمومش نکنی با این ایده که: "تا اینجاشو رفتم؛ حیفه!" داری زمانتو تلف می‌کنی!

کلی فکر کردم؛ کلنجار رفتم و آخرش اینو گفتم بهشون: می‌ذارمش برای بعد، فرصت بسیارست...

جالب بود؛ اونا هم‌ تایید کردن و گفتن: کاملا منطقیه!

البته، قطعا پرسیدم چرا پس تا الان اینو خودتون مطرح نکردید، باید راهنمایی می‌شدم خوب! گفتن: خودت باید بهش می‌رسیدی...

با اینکه هیچ تفاوتی در وضع مادی، موقعیتم و حتی آینده‌م بوجود نیومده - همین دیشب آخه تصمیم گرفتم! - ولی عجیب سبک شدم. مگه چه اتفاقی افتاد؟! فقط یک نگرونی و مسئله ذهنی‌م رو انداختم یک طرف دیگه، تا زمانی که بهش رسیدگی کنم. چقدر باورها و ذهن عجیبن؛ وقتی کوچک‌ترین تغییری درش بدی، کلا از این رو به اون رو می‌شی، اصلا سبکِ سبکِ سبک... طبیعتا دیگه می‌شه هرکدوم رو که دوست داشتم امتحان کنم بدون اینکه این فکر بیاد ذهنم که: باید به جاش ۳۰۰ تا ضربه بزنی! بمون خونه، وگرنه جا می‌مونی!... و بدرودی که می‌گفتم به جهان بیرون و طبیعت عجیب سبز اون روز...

الان دیگه داریم می‌‌رسیم؛ مردم راه افتادن سمت در.


پ.ن۱: چرا "بیش خودباوری" داریم ما؟! بس که تو گوشمون ازین حرفای انگیزشی احمقانه زدن.

پ.ن۲: قطعا قهرمانی زمان می‌خواهد.

این هم نمونه‌ای از تصمیمات کبری‌ست قطعا!
این هم نمونه‌ای از تصمیمات کبری‌ست قطعا!


تصمیمرهاییورزش قهرمانیاولویت
مطمئن نیستم...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید