امسال حوصله نداشتم سفره هفتسین بچینم. در واقع حوصله هیچ چیز رو نداشتم. دیروز در حالی که دراز کشیده بودم روی تخت و داشتم الکی توی این سایت و اون سایت میچرخیدم، دلم خواست شیرینی بگیرم. رفتم توی یکی از این اپلیکیشنهای سفارش شیرینی، هی خوراکیهارو میدیم و خودم رو سرزنش میکردم که نه تنها نشستم تو خونه و ول میگردم! تازه میخوام شیرینی هم بگیری! دیگه چی! تا مرحله پرداخت رفتم، بعد یهو گفتم بسه! پاشو! پاشو! حداقل برو بیرون یه دوری بزن! بعد خواستی شیرینی هم بگیر.
رفتم کاپشن پوشیدم. هدفون گذاشتم و دو تا بسته غذای گربه که قبلاً خریده بودم رو برداشتم و رفتم پارک که به گربهها غذا بدم. از گربهها میترسم اما گفتم شاید سال ۱۴۰۰ دیگه شروع خوبی باشه برای آشتی کردن با حیوانات.
اولین غذا رو که باز کردم دو تا گربه اومدن و خیلی مودب براشون غذا ریختم و شروع کردن مثل بچه آدم غذا خوردن! بعد کم کم بوی غذا به بقیه رسید و وقتی بسته اول تموم شد حدوداً ده تا گربه کنارم بودن و یکیشون سعی داشت بپره و غذای دوم رو از چنگم در بیاره. برای همین تصمیم گرفتم احترامم دست خودم باشه و غذای دوم رو هم بهشون تقدیم کنم. چند باری هم نازشون کردم که برای شروع موفقیت خوبی حساب میشد و بهم انرژی داد.
توی مسیر در حالی که یه نمه بارون میزد آهنگ های نوروزی گوش کردم. یکی از اون آهنگ هایی که خیلی حالم رو خوب کرد، آهنگ نوروز همایون شجریان بود.
سبزه ی یار آمد عطر مسیحایی گیسوی نگار آمد
قفل غزل وا شد هلهله در هلهله آواز پرستوی بهار آمد
در راه برگشت گفتم بالاخره برم شیرینی بخرم. بعد از گرفتن چند تا باقلوای جذاب انقدر انرژی گرفتم که همون موقع تصمیم گرفتم سفره هفت سین امسال رو هم به پا کنم. زنگ زدم به خواهرزاده جان و گفتم چای رو بذار که دارم با یه سری خوراکی خوشمزه میام و میخوام سفره هفت سین بچینم. با هر چی توی خونه داشتیم سفره هفت سین رو چیدم. جای سبزه گیاه گذاشتم و جای سنجد، عناب. خدایی شبیهن دیگه، مهم نیته!
باقلواهارو چیدم توی یه ظرف و یکیش جا نشد، خواهرزاده جان که باقلوا رو دید گفت:
میتونم این باقلوا رو بخورم؟
نه صبر کن میخوام همه بشینیم دور سفره هفت سین و با هم چای و باقلوا بزنیم.
مگه نمیخوای صبر کنی تا سال تحویل؟ من فکر کردم باقلوا تزیینیه.
همسر جان از راه رسید و گفت: تو خاله ات رو نشناختی. الان تا گیاه های سفره هفت سین رو هم میخوره.
راست میگه، یکی از تفریحات مورد علاقه من اینه که وقتی سال تحویل شد خوراکی های سفره هفت سین رو بخوریم دور هم. تا جایی که یادم میاد قبلا واقعا همین شکلی بود. سفره هفت سین میچیدیم. دورش مینشستیم و وقتی سال تحویل میشد شروع میکردیم میوه و آجیل و خوراکی های توی سفره رو میخوردیم. مثل الان که نبود، همه سفره هفت سینا فقط واسه فالوورهای اینستاگرام گذاشته میشه. تازه خیلی ها هم سفره هفت سین مصنوعی درست میکنن. مگه اسم فامیل بازی میکنید که سیب مصنوعی میذارید توی سفره هفت سین!
خلاصه که از اونجایی که من آدم عجولی هستم و اون موقع دلم سال تحویل میخواست، سال رو دور روز زودتر به وقت استانبول تحویل کردیم.
من عاشق بهار و سال تحویل و خونه تکونی و چهارشنبه سوری و سیزده به در هستم. من از هفته دوم اسفند که خونه تکونی میکنیم حالم خوبه تا سیزده به در. اما از شما چه پنهون امسال اولین سالی بود که چهارشنبه آخر سال حتی یادم نبود که چهارشنبه سوریه! مامانم زنگ زد و چهارشنبه سوری رو تبریک گفت که تازه فهمیدم چقدر حالم بده! تازه فهمیدم این کرونای لعنتی کار خودش رو کرده و من رو از پا درآورده! کرونا نگرفتم اما از خونه موندن زیاد و ترس از کرونا افسردگی!
شاید خیلیهای دیگه هم مثل من باشن و امسال حال و هوای نوروز نداشته باشن. من با شیرینی دادن به خودم و غذا دادن به گربه، به خودم انگیزه دادم و یادآوری کردم که دنیا هنوز قشنگیاشو داره. شما هم یه چیز کوچولو پیدا کنید که حالتون رو خوب میکنه، شاید حس نوروز دوباره براتون زنده بشه.
چی به شما انرژی و حس نوروز میده؟ بگید بلکه انگیزه بگیریم یکم از این فضای مسخره کرونایی دربیاییم.