سلام
تا دیر نشده می خوام واسه ی گاهنامه ی جناب دست انداز باز هم پست بنویسم !
پس برو که بریم!!
ورود به فضای ویرگول
اولین بار من اسم ویرگول رو در یک وبینار برنامه نویسی (مطمئن نیستم برای چی بود ولی راجب کامپیوتر بود) شنیدم و وارد شدم تا ببینم چه جور فضایی هست و دیگه تصمیم گرفتم باشم اینجا و ... تقریبا ماهی فقط یه بار می اومدم تا اینکه خواهر گرام (شایعات به وجود امده درست است!!) miya وارد ویرگول شد تا زاغ سیاه منو چوب بزنه! و حباب و آویشن و مسیح و بقیه ی بروبچ رو پیدا کرد که باعث شد من هم دوباره تشویق بشم و وارد بشم!
اینجا چه می کنم!
خب اینجا چند تا پست که الان که می خونمشون می فهمم خیلی مزخرفن نوشتم!
بعدش به این نتیجه رسیدم که:آخه دختر خوب تو کاری که به دردت نمی خوره دخالت نکن!
الان تصمیم گرفتم چند تا چیز میز بنویسم ولی به همون دلایلی که تو پست بر گرفته از چالش مهتابی هم توضیح دادم دیگه!
می خواهم به چه برسم در اینجا؟
نمی خوام به چیزی برسم مهارت های نوشتاری ام خوب بشه و حوصلم سر نره!
دیگه چیزی هست که بگم؟
فکر نمی کنم?
جزئیات تکمیلی
بنده وقتی وارد ویرگول شدم در ابتدا در نظرم جایی مضحک (ببخشید) امد اما... جالب تر از اون بود که ولش کنم حتی قبل از انجمن نوجوونا هم برام جالب شد که یک اکانت زدم تا ازش سر در بیارم!
وقتی واردش شدم همان پست های مزخرف اولیه را نوشتم و یادمه وقتی اولین بار یکی از پستام رو انتشارات "کتاب باز" بهم پیشنهاد داد تا پستم رو در انتشاراتش بزارم اونقدر خوشحال شدم که حد نداشت!!
مامانمم از ویرگول خوشش اومد و تشویقم میکرد (کار طبیعی ای نیست ) میا هم نظرش جلب شد که ببینه این چیه که مامان پری رو براش تشویق می کنه و این شد که میا (فقط برای زاغ سیاه منو چوب زدن) به ویرگول امد و توسط میا که انجمن رو پیدا کرد (اون موقع انجمن نبود ولی خب اعضاش بودن) منم باز هم کشیده شدم اما چیزی که تو خونه ی ما غوغا کرد و باعث شد اون (خواهر دیگر) هم بیاد میدونین چی بود؟
{پویش بزرگ روایتگر باش}
باعث شد همه هجوم ببریم تا یه چیزی بنویسیم اخرش خودم هیچی ننوشتم:/
ولی خب میا و اون هم چیز خاصی ننوشتن!
و همین شد که راهمون به ویرگول باز شد و به انجمن هم همچنین!!
و البته توی یکی از پستاش میا به این اشاره کرد که :
پری هروقت میامد تو ویرگول مامان کلی تشویقش می کرد ولی من هروقت می گم تو ویرگولم میگه :تو باز تو ویرگولی؟
ناگفته نماند الان به همه همین رو می گوید چون کلا اسم ویرگولو تو خانواده خراب کردیم???
خسته نباشید از امتحانات و درس ها (هستید می دانم)
موید باشید:)
*گاهی زندگی همینه
منتظر اسب تک شاخیم
اما یه بز نصیبمون میشه:/
#من_شرور_3