آهنگ this girl is on fire از Alicia Keys
با فهمیدن این موضوع متفکر به تابلو خیره شدم،
تابلویی با گذشته ای مبهم،
تابلویی که شاید قیمت آنچنانی داشته باشد یا شاید هم یک پنی نارزد،
آن را ارام از روی میخی که با فرو رفتن به دیوار نگهش داشته بود، برداشتم ،
به تابلو خیره شدم و به گذشته ی احتمالی اش فکر کردم با یاد آوری اینکه او در این گذشته نقشی داشته بر روی کاغذ تفکر که به آرامی پایین میامد سنگی فرو افتاد و آنرا پایین کشید
تابلو بر دست شروع به حرکت کردم و او هم با پرسیدن های بیهوده اش دنبالم کرد
از دفترم بیرون آمدم و به سمت راه پله رفتم
صدای تق تق کفش های پاشنه بلندم کل ساختمان را پر کرده بود؛
از در ساختمان که خارج شدم صدای "چیکار میکنی"اش در گوشم پیچید نگاهی به اطراف آن خیابان بزرگ انداختم؛
به موهایم را که در هوا پخش دستی کشیدم،
همه جا را مغازه ها و دست فروش هایی که لوازم التحریر می فروختند پر کرده بود،
به سمت دست فروشی که معلوم بود به خاطر انتخاب خیابان مجلل و نا مناسب کارش کساد شده بود رفتم،
با اشاره ی دست به دفتر هایش و گفتن "همه ی اینا رو می خرم" کفایت کردم و فندکم را برداشتم و روشنش کردم ،
و بر روی دفتر ها انداختم؛
چشم همه ی افراد به سمت من و دفتر های غرق در آتش برگشت؛
طولی نکشید که شعله های آتش روی دفتر ها زبانه می کشید
و هر شعله تلاش می کرد قدرتمند تر ظاهر شود؛
تابلو را برداشتم و برای آخرین بار نگاه کردم؛
میدانست کاری نمی تواند بکند پس فقط با حرف های مزخرفش گوش مرا خسته می کرد
زیبایی تابلو هنوز تاثیر گذار بود چه بسا تاثیر گذار تر شده بود اما نه آنقدر که من نگهش دارم؛
لبخندی شیطانی زدم و به تابلو ی غرق در آتش نگاه کردم