تو درسامون یه مفهومی داشتیم به نام «جذب تجربه»
تا مدت ها نمیفهمیدم یعنی چی
تا زمانی که ادم هایی رو دیدم که اتفاقایی که براشون افتاده بود، بزرگشون کرده بود
و ادم هایی که اتفاقات سخت زندگی، فقط باعث افسرده شدنشون شده بود
و از خودم پرسیدم:
تحربه های بد قابل اجتناب نیستن...اتفاقاً مثل حرارتی هستن که به فولاد میخوره...پس چکار کنم که بزرگ بشم کم کم سنم اونقدری شد که اتفاقات ریز و درشت به سمتم هجوم بیارن
و اونجا بود که یواش یواش فهمیدم هر اتفاقی که میفته، اگر اون رو به صورت تکه پازلی از طرحی بزرگتر و هوشمندانه ببینی، میتونی درکش کنی
مثل آبی که جذب گیاه میشه بعد متوجه میشی که هر اتفاق مثل پرده های پیاپی یک نمایشنامه هست
و هرکدوم از پرده ها، دکوراسیون، رنگ، شکل، خاصیت، و (صد البته) امکانات و ادمهای خاص خودشونو دارن
وقتی از یک پرده به پرده بعدی میری، امکانات و ادم های پرده قبلی رو نمیتونی با خودت ببری
براشون تو پرده بعدی نقشی نوشته نشده
درنهایت قراره این نمایشنامه تو رو به سمت چیزی ببره...به سمت چیزی بزرگتر و زیباتر
بپذیر...رها کن...و برو
#رشد_شخصی