رولان بارت به نقل از یانوش می گوید: «برای خوب دیدن عکس بهترین کار این است که از آن روبرگردانی یا چشمانت را بر آن فروبندی.”شرط لازم یک تصویر یک نظر است.”» (۱)
حال اگر بخواهیم به گفتهٔ یانوش عمل کنیم و عکس را اینطور بنگریم، چه میبینیم؟
میتوان در یک نظر فهمید عکس چه می گوید. دست کم عنصر ابهامآمیزی برایمان باقی نمیماند. (اگر نگاه خیرهٔ زن سمت چپ به پایین را نادیده بگیریم.) دو زن هستند که در یک واگن قطار به دیواره تکیه دادند، یکیشان در خواب است یا چشمانش را بسته و هنسفری به گوش دارد. و دیگری غرق در فکر است، آنچنان که گویی متوجه عکاس و ثبت این لحظه هم نشده. منظرهٔ چشمنواز بیرون که با لکههای روی پنجره به شکلی ناخوشایند تزیین شده هم توجهمان را جلب میکند.
اما اگر چشمانمان را ببندیم و سعی کنیم آن را به خیال درآوریم و تجسم کنیم چه میبینیم؟ همچنان یک اتاقک زنگ زده همراه دو زن یا چیزی بیشتر؟
تجربهای که من داشتم و قصد دارم آن را بازگو کنم به شکل دیگری بود. من آن پنجره با آن نوار مشکی رنگ اطرافش را قاب یک تابلوی نقاشی دیدم که شاید یک نقاش قرن هفده آن را به تصویر در آورده بود. تابلویی که جادوی زمان رنگهایش را به هم آمیخته بود و لکهٔ دایرهای شکلِ سمت راست انگار مهر گذر دوران بود که گواه از قدیمی بودن و نفیس بودن این تابلو میداد.
فکر کردم شاید این تابلوی ارزشمند که منظرهای بس چشمنواز و دلچسب را نمایان کرده، در گوشهای افتاده و حال دو زن بدون آنکه به ارزش و زیبایی آن توجه کنند کنارش آرام گرفتهاند. یکی در خوابِ خوش و آن یکی در فکر دیگری.
فکر کردم که این دو زن بینا، چطور میتوانند از زیبایی که در تماس با آن قرار دارند غافل باشند؟
چطور می شود آن قدر غرق در خود و دیگری شد که محیط برایمان بیگانه باشد؟ که چیزهای زیبا را نبینیم؟ که چشممان هر آنچه را ببیند که در ذهن ماست! و چطور در ذهن این دو زن، زیباییْ معنایش آنچنان رنگ باخته که آنچه که در یک قدمیشان است را نادیده میانگارند!
عکاس برای فشردن شاتر نیست که عکاس میشود، عکاس برای نگاهش است که عکاس نامیده میشود. در عکاسی اولین اصلی که همه بزرگان بر آن اصرار میورزند، دیدن است. اما این سوال پیش میآید که مگر ما نمیبینیم؟ و با تمام احترام باید بگویم که نه. ما نمیبینیم. شاید لازم باشد که دیدن را تعریف کنم و بگویم که دیدن تنها در تشخیص اشیا به وسیلهٔ حس بینایی خلاصه نمیشود. دیدن گاهی معنای درک کردن دارد، گاهی معنای توجه کردن، گاهی معنای فهمیدن و گاهی معنای کشف نمودن و... (۲)
شاید حالا بتوانیم برگردیم به این عکس و عکاسش. اینجا عکاس است که در این تصویر تنها دو زن و یک پنجره و یک واگن ندیده، او چیزهای بسیاری دیده که قابش را اینگونه بسته. او تصویر پشت سر و بیتوجهی این دو زن را دیده و شاید از خودش هم پرسیده باشد که چطور میتوانند این دو بیاعتنا به آنچه در بیرون قرار دارد باشند. او در این یک تکه از تصویر حرفهای زیادی داشته که البته من بنابر تفسیر و تأویل خودم، بخشی از برداشتم را نوشتم. اما بدون شک چیزهای دیگری هم هست که به ذهن و مخیلهٔ من نرسیده.
برگردیم به حرف بارت. شاید منظور بارت از نقل قولش، یک نظر دیدن و بستن چشمانمان و بار دیگر تصور کردن، این باشد که سعی کنیم این بار با چشمان بسته چیزهای بیشتری را ببینیم.
(۱) نقل از گفتگو با کافکا (گفتگوی گوستاو یانوش با فرانتس کافکا) در اتاق روشن، ص ۷۳
(۲) دونیس اِ. داندیس در کتاب مبادی سواد بصری برای دیدن مفاهیم متعددی از جمله دریافتن، تماشا کردن، مشاهده کردن، کشف نمودن، تشخیص دادن، تصور و تصویر کردن، آزمودن، خواندن، و نگاه کردن و غیره برمیشمرد.