در دنیایی که زندگی ميکنیم تضادها همیشه جذابیت و گیراییشان بیشتر از تشابه ها بوده است. وقتی چیزی سر جای خودش نیست یا با آن چیزی که ما در ذهن داریم مطابقت ندارد، توجهمان سریعاً جلب میشود. روی آن مکث میکنیم تا نقطهٔ آغازش را بکاویم و پیدا کنیم.
تضاد یا Contrast در عکاسی و دنیای تصویر هم جایگاه ویژهای دارد. و چه بسا یکی از پرکاربردترین تکنیکها به شمار میرود. استفادهٔ هوشمندانه از آن میتواند به عکس ما معنا و مفهوم ببخشد، چراکه تضاد در ذات خود پرسشبرانگیز است. مخاطب را به این سوال جدی رهنمون میسازد که باورهای خودش را بار دیگر از نو به چالش بکشد.
Ivan Ferrer عکاس باذکاوتیست که این بار یک لحظه را به بهترین شکل قاببندی کرده است. یک زن و یک مرد در دو گوشهٔ تصویر مقابل ما در خیابان راه میروند. دو قطب جنسیِ مخالف، در دو بخش راست و چپ تصویر جای گرفتهاند. فاصلهٔ آنها به گونهایست که به نظر میرسد با هم ارتباطی ندارند.
در دستهای زمخت و گوشتالوی زن بوقلمونیست که احتمالاً قرار است به کشتارگاه برود و در دستهای مرد که چین و چروک چندانی ندارد، مقداری خرده ریز در نایلون سفیدی قرار گرفته است.
قصدم این نیست که بگویم این ناهماهنگی خوب است یا نیست، یا نسخه بپیچم که مردها باید همیشه شکل خاصی باشند و زنها شکل دیگر. نه ابداً. هر کسی به فراخور تناسبات زندگیاش روزهای متفاوتی را میگذراند و قرار نیست کیسه خرید مردها و زنها همیشه بر طبق عرفی باشد که جنسیتشان اعمال میکند.
اما تضادی که عکاس در قابش جای داده، قابل تأمل است چون با آن چیزی که ما در ذهن داریم نمیخواند. هرچند که هر دو آنها در نهایت راه خودشان را میروند و گویی گذرشان به هم نمیافتد.
نکتهٔ دیگر آنکه او تمام بدن زن و مرد را در کادر قرار نداده، بلکه تنها قسمتی را برگزیده که توجه خودش و مخاطب را جلب کند. شاید اگر او قابش را طوری میبست که تمام بدن نمایان باشد، توجه ما در لحظهٔ اول به این تضاد چشمگیر جلب نمیشد. به عبارت دیگر حذف قسمتهای اضافی و تأکید روی عنصر مورد نظر از دیگر مهارتهای یک ترکیببندی موفق است.