عزت نفس ما از ترکیبی از نگرش ها تشکیل شده که در مغز بی احساس و با احساس ما نهفته ست. برای توضیح بهتر اگر مغز رو شبیه یک شیر در نظر بگیریم. شیر مثل هر حیوانی برای سالم موندن باید با غذای مناسب تغذیه بشه.
وقتی شخصی مارو تحت تاثیر قرار میده، شیر از ما تغذیه میکنه! گاهی اوقات بهش غذای سالم داده میشه که باعث رشدش میشه و گاهی غذای ناسالم که باعث اثر منفی روی شیر میشه.
روانشناسها این غذاها و یا به عبارت درستتر تاثیراتی که از دیگران گرفته میشه رو به عنوان «سکته» یاد میکنن. سکتههای مغزی ممکن کلامی باشه (من عاشق کار با شما هستم) یا غیر کلامی باشه (لبخند گرم وقتی شخصی وارد اتاق میشه).
برای اینکه عزت نفس ما رشد کنه و سالم بمونه ما به سکتههای مثبت دیگران احتیاج داریم. در مقابل سکتههای منفی و منظم دیگران میتونه عزت نفس ما رو کاهش بده.
حالا تصور کنین، مدیرانی که فکر میکنن با بداخلاقی و رفتار خشک میتونن اعمال قدرت بیشتری روی کارکنانشون داشته باشن و بهرهوری کارکنان رو افزایش بدن. در واقع این مدل از مدیران با سکتههای مغزی منفی باعث از بین رفتن عزت نفس و در نتیجه کاهش بهرهوری و خلاقیت میشن.
انواع سکتههای مغزی:
مثبت مشروط: بازخورد مثبت درباره عملکردهای شما. مثلا: گزارش شما بسیار عالی بود زیرا.......
مثبت بی قید و شرط: بازخورد مثبت به عنوان یک شخص. مثلا: من انرژي شما رو دوست دارم.
منفی بی قید و شرط: انتقاد از شما به عنوان یک شخص. مثلا: شما یک احمق هستید.
منفی مشروط: بازخورد منفی درباره عملکرد شما. مثلا: ارایه شما بهتر میشد اگر...
جالبه بدونین که مثبت بی قید و شرط بیشترین انرژی مثبت و منفی بی قید و شرط بیشترین انرژی منفی رو القا میکنه.
اینبار در محل کار بیشتر حواسمون به سکتههایی که بهم میدیم باشه!