یکی از جذابیت های کار در حوزه مدیریت محصول میتونه این باشه که همیشه باید دنبال راه حل ها و ابزارهای جدید باشی تا از دنیای رقابتی امروز عقب نمونی.
چند وقت پیش به پروژه ای وارد شدم که قرار بود روی ایده ای کار کنیم تا به یک محصول تبدیل بشه ولی در قدم اول لازم بود که تایید مدیران ارشد مجموعه برای شروع به کار روی این ایده گرفته می شد. تیمی متشکل از مدیران محصول، مدیر نوآوری، نیروی فنی و طراح محصول جهت آماده کردن ارایه طرح پیشنهادی تشکیل شد. طبق معمول این مدل ارایه ها ، بیشتر جلسات ما به صورت طوفان فکری جلو میرفت و اعضای تیم از زوایای مختلف نظرات خودشون رو بیان می کردند و اسکلت بندی ارایه به تدریج در حال شکل گرفتن بود.
اواسط این سلسله جلسه ها، تصمیم گرفته شد که از روش OST که در کتاب Continuous discovery habit، نوشته Teresa Torres ( خوندن این کتاب رو توصیه میکنم ، هم روان نوشته شده هم به کسایی که تو حوزه محصول کار میکنند میتونه دید تحلیلی خوبی بده) ، در موردش به تفصیل صحبت شده استفاده کنیم. هدف از اینکار در یک جمله، این بود که ببینیم دقیقا چه دلیل قانع کننده ای برای تولید این محصول وجود داره.
هدف این روش اینه که یاد بگیریم چطوری چیزهایی که تو ذهنمون هست و روشی که میخوایم به نتیجه مطلوبمون برسیم را به تصویر بکشیم.
ذهن ما به طور غیرارادی تمایل داره که به دنبال راه حل بره ولی با این روش ما به جای راه حل میایم سراغ فرصت های ضمنی میریم و ایده های جدیدی رو خلق میکنیم. هدف من تو این نوشته این نیست که این روش رو به طور کامل توضیح بدم چون به نظرم با خوندن کتاب مطمینا حق مطلب بهتر ادا میشه. اما تجربه ما از انجام این روش به نظرم میتونه برای خیلی ها با ارزش باشه.
1- پیاده سازی این روش، در ابتدا ممکنه ساده به نظر برسه چون با خوندن چند صفحه این کتاب، به این نتیجه می رسید که به راحتی میتونید شروع به اجرا کنید. ولی اینطور نیست چون همه ما خیلی ایده ها و دلایل به ظاهر منطقی در ذهنمون داریم که وقتی روی کاغذ میاد می بینیم اصلا منطقی نیست و حتی شاید برای رسیدن به هدف هم کمکی نکنه.
2- کامل کردن این درخت، تو یک جلسه شاید امکان پذیر باشه اما بهترین راه حل نیست. چون خیلی وقت ها شنیدن نظرات بقیه، به افکار ما جهت میده و ممکنه بعد از چند روز که به درختی که درست کردید، نگاهی بیندازید و بگید نه این نظر من نیست و باید تغییر کنه.
3- بهترین راه حل وجود نداره. شما ممکنه بعد از جلسات متعدد، به این نتیجه برسید که این بهترین درختی بود که میشد طراحی کرد ولی بعد از به اشتراک گذاشتن با بقیه متوجه بشید فرصت ها یا راه حل های زیادی بوده که شما اونها را حتی ندیده بودید.
4- هر چیزی به ذهنتون میاد رو بنویسید. یکی از خوبی های این روش اینه که قانون و شرایط خاصی نداره و دست شما برای ایده پردازی بازه پس خودتون و محدود نکنید. این درخت می تونه خیلی بزرگ و پیچیده هم باشه و این همش به شما بستگی داره.
5- از افراد متخصص کمک بگیرید. در طی اجرای این روش ممکنه پیش بیاد ایده ای داشته باشید ولی مطمین نباشید اصلا امکان پذیر هست یا نیاز به اطلاعات بیشتری داشته باشید. حتما کمک بگیرید و خوبی این روش اینه چون همه چی به تصویر کشیده شده افراد میتونن بر اساس اون تصویری که موجوده با هم حرف بزنند و این تبادل دانش سریع تر اتفاق بیفته.
نکته آخر اینکه خیلی خوبه روش ها و ابزار های مختلف رو یاد بگیریم و استفاده کنیم ولی مهم اینه که ببینم چطوری میتونیم بهترین استفاده رو برای پروژه خودمون داشته باشیم و به نظر من هنر ماست که چطوری این ابزار رو شخصی سازی کنیم و نتیجه مطلوب رو بگیریم.
اگر شما هم تجربه استفاده از این روش رو داشتید، حتما نظراتتون رو به اشتراک بگذارید که این چرخه تبادل دانش بین ما در جریان باشه.