مریم گمار
مریم گمار
خواندن ۱۴ دقیقه·۶ ماه پیش

تحلیلی از مریم گمار بر شعر گروس عبدالملکیان

ملاقات

بارانی که روزها

بالای شهر ایستاده بود

عاقبت بارید

تو بعدِ سال ها به خانه ام می آمدی…

تکلیفِ رنگ موهات

در چشم هام روشن نبود

تکلیفِ مهربانی ، اندوه ، خشم

و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم

تکلیفِ شمع های روی میز

روشن نبود

من و تو بارها

زمان را

در کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیم

و حالا زمان داشت

از ما انتقام می گرفت

در زدی

باز کردم

سلام کردی

اما صدا نداشتی

به آغوشم کشیدی

اما

سایه ات را دیدم

که دست هایش توی جیبش بود

به اتاق آمدیم

شمع ها را روشن کردم

ولی

هیچ چیز روشن نشد

نور

تاریکی را

پنهان کرده بود…

بعد

بر مبل نشستی

در مبل فرو رفتی

در مبل لرزیدی

در مبل عرق کردی

پنهانی،

بر گوشه ی تقویم نوشتم:

نهنگی که در ساحل تقلا می کند

برای دیدن هیچ کس نیامده است.


تحلیلی بر شعری از #گروس_عبدالملکیان

نویسنده ومنتقد #مریم_گمار



یاکوبسن شعر را کارکرد زیبا شناسی زبان و هجوم سازمان بافته وآگاه به زبان هر روزه نامید ودر شعر گروس عبدالملکیان از زبان امروزی گرفته تا مولفه های شعر سپید و مدرن یافت میشود وهمین رعایت خوب مولفه ها ی شعر باعث زیبا شناسی و تاویل پذیری در کار ایشان شده


خوب میدانیم که در هر شعری مهمترین ونقطه عطف آن از لحاظ زبان شناسی نماد ها ونشانه های شعری می باشد که ما را سطر به سطر جلو می برد وبا فرهنگ یک‌ سرزمین و ذهن ودرون یک شاعر آشنا می کند


و بارت میگوید اثر ادبی مناسبتی میان نویسنده و متن ،یا رابطه ی نویسنده و خواننده نیست بلکه مناسبتی است میان دلالت و جهان و بر این اصل باید بگویم؛

شاعر گروس عبدالملکیان با استفاده از دلالت ها و نماد به خوبی توانسته حق مطلب را ادا کند و شعری نمادین و عاشقانه وعارفانه و اجتماعی وبه تبع آن تاویل پذیر به نمایش بگذارد



دراینجا سه سطر اول ؛


بارانی که روزها

بالای شهر ایستاده بود

عاقبت بارید/


باران نمادی است با چندین تاویل، خوب میدانیم بارش باران در نگاه اول نماد ؛خیر وبرکت ورحمت می باشد اما در نگاه دوم تاویلی سورئال و ذهنی را به نمایش می گذارد بارانی که ایستاده به تشخیص رسیده و راوی او را چون انسانی فرض میکند که بر بااالای شهری ایستاده که بی تردید تصویری ذهنی را به مخاطب القا می کند، شاید این شعر در نگاه اول روایتی ساده داشته باشد ، اما در تمام سطرها با تاویل پذیری و برجسته سازی همراه است و درسطر سوم ، منتظر تلنگریست تا ببارد این باریدن وقتی بر شهر باشد هرچند با نشانه ی باران عینی است اما تاویلی سورئال و غم انگیز است و آن را به شهر واجتماع تعمیم میدهد چرا که پای استعاره را به میان کشیده .


اگر دقت کنید ؛جریان سیال ذهن فقط تلاشی برای انتقال افکار یک شخصیت نیست، بلکه هدف این است که خواننده آن افکار را به همان صورتی که در ذهن شخصیت است تجربه کند. و شاعر به خوبی هر سطری را که به دیگران تعمیم داده حس کرده .


زیرا هر مخاطب و تحلیل گر آگاهی این شعر را میخواند به خوبی حس و حال شاعر را تجربه میکند و به عمق درد شاعر پی می برد در واقع دو تاویل برداشت میشود از آن ، ازسویی تمام درد راوی معشوق می باشد واز سویی دیگر دردی اجتماعی است که در واقع اشفتگی ذهن راوی را نشان میدهد



شاعر با فعل های؛ بود /بارید از شخص سوم، ‌سخن به میان میاورد

این باران که روزها بالای شهر ایستاده بود، شخص سوم بود که در سطر چهارم‌به "تو" شخص دوم تغییر مسیر می دهد وبه تکنیک تغییر زاویه دید که تکنیک سینمایی است رو می آورد چرا که سکانس به سکانس پیش می رود واین سیال بودن ذهن شاعر را در شعر را می رساند، گروس عبدالملکیان برعکس کلید واژه ها ی ساده ای که استفاده میکند ، شعر ی با تصویر و تکنیک های پیچیده را رونمایی میکند که تا شاعری به فن وفوت شعر آگاه نباشد به آن دست پیدا نمیکند

در واقع سبک اشعار گروس مدرن می باشد


در سطرهای بعد؛


تو بعدِ سال ها به خانه ام می آمدی…

تکلیفِ رنگ موهات

در چشم هام روشن نبود

تکلیفِ مهربانی ، اندوه ، خشم

و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم

تکلیفِ شمع های روی میز

روشن نبود



در این قسمت راوی با شخص دوم به مکالمه می ایستد و مناسبتی که بین شاعر و شخصیت دوم شعر شکل میگیرد مرا به یاد مکالمه باختین می اندازد و به آن هم آوایی یا هوموفونی می گویند

در این سطرها شاعر به ظاهر و نگاه اول از حضور معشوق سخن می گوید

اما در واقع ودر تاویل دوم‌ او از بلاتکلیفی که هرگز روشن نیست سخن می گوید حالا این بلا تکلیفی تصویری سورئال را به رخ می کشد این مکالمه همگی خودگویی و تک گویی شاعر با خود می باشد که به آن مونولوگ می گویند و اگر بیشتر دقت کنید راوی از همه ادمها با تصویری کلی سخن می گوید وقتی باران بر سر تمام شهر می بارد فقط خودش خیس نمیشود بلکه همه خیس می شوند باید بگویم گروس عبدالملکیان نگاهی اجتماعی به دنیا دارد که به خوبی در شعرش نمایان می شود



او از نشانه هایی چون خانه ،رنگ ، مو ، چشم ، مهربانی، اندوه، خشم ،کمد، شمع استفاده میکند که نیمی از آنها مانند خانه ، چشم ، کمد ، مو ، رنگ ،تصاویری عینی را به نمایش می گذارد و در نیم دیگر با مهربانی، خشم، اندوه، تصویری ذهنی را ،که همین نشان دهنده ذهنیت پر بار وهمه جانبه شاعر می باشد که به هردو بعد ابژه و سوبژه احاطه کامل دارد


کمد در اینجا یک نماد است که در نگاه اول میتواند همان نشانه ای عینی و عادی اشیا باشد که هروسیله ای در آن میشود پیدا کرد اما در تاویل دوم و منظور شاعر نمادیست ذهنی که راوی تمام افکار و ذهنیتش را در آن پنهان کرده و حالا آن را به کمد تشبیه می کند و اونمیداند با افکار و ذهنیت های مختلفتش چه کند وتکلیف همه را نامعلوم می داند

در سطرهای ؛


من و تو بارها

زمان را

در کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیم

و حالا زمان داشت

از ما انتقام می گرفت



در این سطرها شاعر از کلید واژه " زمان" نام می برد "زمان نمادیست سورئال " که شاعر به او در این قسمت تشخیص بخشیده طوری که حتی حالا می تواند از آنها انتقام بگیرد ،


گروس عبدالملکیان در این قسمت به تکرار دست میزند و تکرار خود یکی از تکنیک های است که باعث ارجاع درون متنی در شعر و ارجاع درون متنی باعث استحکام درونی شعر میشود

و شاعر با تکرار نشانه ی "زمان" ذهن مخاطب را به سمتی میکشد که خودش میخواهد و این تکرار باعث موسیقی میشود واین موسیقی به تبع موجب زیبایی شناسی در شعر میشود



شاعر نه تنها در این قسمت که زمان را تکرار کرده بلکه در تمام‌ طول شعر با نشانه های عینی و ذهنی چون ؛

تکلیف، شمع ،زمان ، روشن ، مبل،

به خوبی از تکنیک تکرار در شعرش بهره جسته و همچنان که در بالا گفتم تکنیک های شعری اگردرست، اصولی و صحیح انجام شود مانند یک پازل همدیگر را تکمیل کرده و باعث میشود ؛زبان شعر را به عمق کشانده و معنا گریز و تاویل پذیر کند


در سطرهای ؛


در زدی

باز کردم

سلام کردی

اما صدا نداشتی

به آغوشم کشیدی



این قسمت روایتی دیالوگ وار شروع میشود در تاویل اول مکالمه ای عاشقانه با معشوق می باشد این روایت هرچند با شخص دوم میباشد اما به تاویلی این مکالمه با شخص دوم در ذهن خود شاعر است در واقع راوی آنقدر غرق در تخیل و ورویای عاشقانه شده که حتی بدون حضورش با خود به مکالمه نشسته


در سطرهای بعدی میگوید

اما/

سایه ات را دیدم /که دست هایش توی جیبش بود


در واقع شاعر به سایه تشخیص بخشیده آنچنان که می تواند بدون او راه برود و دست در جیب کند واز طرفی سایه ای دست در جیب نمادی از تضاد با آغوش می باشد چرا که محبت و دوست داشتن همیشه با آغوش همراه است و دست در جیب چه میتواند باشد جز تضادی بر این احساس، در واقع کنایه ای از تمام شدن محبت دل می باشد راوی در این سطر ها باز از ذهنیت و افکار متعدد خود رونمایی میکند که آشفتگی ذهنی شاعر را نشان میدهد که به مخاطب منتقل میکند در تمام طول شعر این ذهنیت ادامه دارد و سکانس های بسیار زیبایی را در برمیگیرد شاعر در تمام مدت با خود و مخاطب در مکالمه است و از طرفی سیال بودن ذهن شاعر را نشان میدهد که این سیالیت ذهن شاعر باعث هم آوایی هم شده

او هرچند شعر را سکانس به سکانس جلو میرود اما شعر فضای یکدست و یکپارچه دارد و به وحدت و انسجام میرسد بنابراین روایتی مدرن‌ را به نمایش می گذارد


در سطر؛


شمع ها را روشن کردم

ولی هیچ چیز روشن نشد


شاعر در اینجا با وجود آنکه شعر کاملاا مدرن می باشد او از نشانه قدیمی مانند شمع استفاده میکند هر چند که میتوانست از کلید واژه های امروزی تری برای روشنایی استفاده کند اما او با این کار فضای شعرش را عاشقانه میکند و از نشانه های قدیمی کار کرد جدید میکشد


شمع را روشن کردم

ولی هیچ چیز روشن نشد


منظور راوی باز در تاویل اول تصویری عینی که همان روشن کردن شمع است اما در تاویل دوم تصویری سورئال می باشد و منظور شاعر مشکلاتی است که بین او و معشوقش وجود دارد و باز حل نمیشود

ودر تاویل سوم‌ و در اصل راوی میخواد این را یرساند که هر قدر روشنایی وجود داشته باشد برای ذهن های تاریک بی فایده است و هیچ چیز را نمی بینند و درک نمیکنند و باز تاویلی اجتماعی از او می بینیم‌


در سطر بعدی میگوید


نور

تاریکی را

پنهان کرده بود


باوجود آنکه " نور" نماد روشنایی است اما ، اینجا تکنیک زبانی معکوس می بینیم در زبان معمولی همیشه تاریکی بر روشنی غلبه کرده و همه چیز را پنهان می کند اما برعکس آن در این شعر اتفاق می افتد وشاعر به شیوه ای اگاهانه به آشنازدایی و برجسته سازی دست میزند همین طور که می بینید شاعر

از زاویه دید بیرونی روایت را تعریف می کند و خود شاهد آن است‌ وبا توجه به سکانس معکوسی که اتفاق افتاده ، تصاویر سینمایی را برخ میکشد


این قسمت ذهنیت سورئال شاعر است وقتی راوی میگوید؛

نور

تاریکی را

پنهان کرده بود ،


می بینیم که به تاریکی تشخیص بخشیده آنچنان که می تواند با دست های خود نور را پنهان کند که تاویلی سورئال و معنای ذهنی را برای مخاطب متبادر می کند چرا که در اینجا منظور از نور ، بلا تکلیفی عشقی است که در ذهن راوی بسیار روشن است وحقیقتی که روشن است نیاز به آشکار کردن ندارد ،در واقع راوی این معنا را به روشنی خلق کرده که دیگر بلاتکلیف نیست ،


در این سطرها ؛

بر مبل نشستی

در مبل فرو رفتی

در مبل لرزیدی

در مبل عرق کردی



"مبل" اینجا نمادیست با چند تاویل ؛ در نگاه اول نماد نشستن در جایی و به استراحت پرداختن است ،

اما در نگاه دوم می تواند "مبل "تاویلی سورئال داشته باشد در واقع اینجا مبل را نشانه ای از وجود خاطراتش با معشوق تشبیه کرد که به نظر من بخاطر نوع تکرار ساخت ها که در این قسمت شعر انجام داده تکنیک های زبانی را به اوج رسانده ،


هر چند که پایان هر سطر تغییر می کند و شاعر با استفاده از فعل های مختلف کارکردهای مختلفی از شعر کشیده مانند; نشستن ، فرو رفتن ، لرزیدن و عرق کردن، اما باز هم با تکرار نشانه ی " مبل" ذهن مخاطب رابه اول سطرجایی که خودش می خواهد برمیگرداند و نشان دهنده تاکید شاعر می باشد


وقتی شاعر میگوید در مبل می نشینی، در مبل فرو می روی نه تنها تکرار را در شعر سپید استفاده کرده بلکه این تکرار، یکی از تکنیک های ارجاع درون متنی است که شعرش را از درون محکم میکند

باید بگویم شاعر اینجا ذهنیتی سورئال دارد چرا که فرو رفتن در مبل در زبان عاادی غیر ممکن است و در واقع زبانی ادبی و غیر واقعی است بنابراین تصویری ذهنی را در بر میگرد،

راوی "مبل "را نماد و نشانه ای از معشوق می داند که شاعر را به یاد او می اندازد تا بوسطه ی آن شعر را لایه مند و تاویل پذیرکند و خوب میدانیم شعری که چند معنی از آن متبادر شود دارای قدرت شاعرانگی بالا ، برجسته سازی و آشنازدایی است حتی ممکن است این داستان هرگز اتفاق نیفتاده باشد و ذهنیت سورئال و ذهنی شاعر باشد ،

از طرفی باید بدانید یک شعرخوب باید با تمام اجزایی خود در ارتباطی تنگاتنگ و منسجم با هم قرار بگیرند و شعر ایشان شعری منسجم ،ساختارمند و تاویل پذیر می باشد در واقع شاعر در این قسمت دست به کشف زده وقتی ساختارهای زبان معمولی شکسته شده و به آشنازدایی برسد کشف اتفاق می افتد واین همان چیزی است که در این قسمت شعر ایشان بسیار زیبا دیده میشود مانند فرو رفتن در مبل که فرا واقعی و سورئال است راوی شعر را با تخیلی سورئال ونشانه های عالی پیش میبرد


به سطرهای زیر دقت کنید؛


پنهانی، بر گوشه ی تقویم نوشتم:

نهنگی که در ساحل تقلا می کند

برای دیدن هیچ کس نیامده


وقتی‌شاعر از ضرب المثلی استفاده میکنید که بخواهد با مخاطب ارتباط بهتری برقرار کند وبه آن همزاد پنداری میگویند و شاعر به طور خودآگاه از آن ستفاده میکند تا با کنایه به منظور خود برسد و در اینجا راوی وقتی میگوید؛



نهنگی که در ساحل تقلا می کند

برای دیدن هیچ کس نیامده


در نگاه اول و مخاطب شاعر به تقلای نهنگ اشاره کرده و خوب میدانیم در فرهنگ عامیانه ما و ضرب المثل های گفته شده ، تقلای نهنگ در ساحل جز مرگ نیست ،اما در واقع و در نگاه دوم تاویلی سورئال میباشد که با استفاده از همزادپنداری به آن رسیده ،در واقع شاعر به مرگ این رابطه اشاره میکند که اتفاق افتاده وحتی در نگاه سوم می تواند غم را تعمیم عمومی دهد چرا که در تمام شعر او نگاهی همه جانبه سکانس به سکانس حس میشود وشاعر غم و مرگ دیگران را به تصویر می کشد او می گوید نهنگی، در واقع سوم شخص استفاده میکند واین همان سیالیت ذهن و ذهنیتی همه جانبه است که در اشعار ایشان جاری است او نمادی از آدمی است که تقلا می کند وصل شود به عالم لاهوت .


"مالارمه شاعر فرانسوی تبار می گوید؛ در متن ،زبان حرف می زند نه مولف"


بنابراین این دلالت ها و نمادها و تاویل ها، زبان ادبی راوی است که حرف میزند نه خود او،

و گروس در اینجا عشق را ،شکست را و زندگی انسان ها را در این شعر می ریزد و به نمایش می گذارد.


رولان‌بارت در جایی میگوید؛

آیا برایتان پیش آمده وقتی مطالعه میکنید سرخود را بالا بگیرید

و مطالعه کنید ؟؟

منظور رولان بارت نشانه شناس فرانسوی ؛ در واقع از طرح این سوال سر بالا گرفتن و مطالعه کردن : غوطه ورشدن در تاویل های متفاوت آن کتاب بوده که به ذهن او هجوم می آورده و او را مست آن کتاب می کرده ،

در اینجا باید بگویم ؛وقتی اشعار گروس عبدالملکیان را می خواندم دقیقااا همین حال را داشتم سرم را بالا می گرفتم و فقط به تاویل های متفاوت وعمیقی که سطر به سطر اشعار ایشان می تواند داشته باشد فکر میکردم حقا که ایشان حق شعر را ادا کرده اند.

در واقع این شعر در ژانر عاشقانه،عارفانه و اجتماعی صورت گرفته هرچند در نگاه اول خواننده ،این شعربه سادگی نوشته شده اما معناهای گوناگون از آن متبادر میشود که باعث میشود شعر تاویل پذیر و لایه مند شود ، او نه تنها از احساس، اندیشه و فلسفه استفاده کرده ،بلکه از دیدگاهی سورئال به این شعر پرداخته ،

باید بگویم ؛تا زبان شاعر به زبان ادبی نرسد ، تاویل پذیر نخواهد شد مثلا ؛گروس عبدالملکیان دراین شعر نشانه ی کلاسیک مانند؛ "شمع "و نشانه ی مدرن مانند "مبل" با هم استفاده کرده ،اما در معنا از آن کارکردی مدرن میکشد ودر کل فضای شعری او مدرن می باشد خوب میدانیم یکی از اصلی ترین مولفه های شعر سپید زبان اوست وزبان ادبی هرروز در حال تغییر و دست خوش زمان می باشد وما نباید از آن جا بمانیم، نمی توانیم در حال زندگی کنیم و به زبان قرن های پیش شعر بنویسیم این یعنی ماندن در گذشته و شعر امروز این را نمی پذیرد و

واگر بخواهم از زبان شعری ایشان بگویم زبانی کاملا امروزیست که ویژگی منحصر به فردی به اشعارش میدهد او براحتی تکنیک های شعری را اجرا میکند باوجود استفاده عینی از نشانه ها اما اشعاری پراز آشنازدایی ، معنا گریزی و موسیقی درونی زیبا خلق می کند که هرکسی میتواند با آن همزاد پنداری و ارتباط برقرار کند واین حُسن نوشتار این شاعر بزرگوار است


با احترام #مریم_گمار

#گروس_عبدالملکیان

#شاعران_معاصر

#منتقد_ادبی

#تحلیل



گروس عبدالملکیانشعرسپیدنقد ادبیتحلیلمریم گمار
شاعر و منتقد ادبی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید